از روزی که رهبر ایران وعده داده است که چهل سال دوم جمهوری اسلامی بهتر از چهل سال اول خواهد بود، شور و شعف عجیبی درمردم برای زنده ماندن و رسیدن به چهل سال دوم پیدا شده.

در این میان خیلی ها متعجب شده اند که چرا ایشان ازچهل سال سوم و چهارم و پنجم چیزی نگفته اند و اصولا چرا مثلا نگفته اند ۴۰۰ سال بعد؟ یک صفر می گذاشتی جلوی ۴۰ سال می شد ۴۰۰ سال. صفر هم که ارزشی ندارد؟ بخصوص الان که قراره چهارتا صفر از روی اسکناس ها پاک کنند، میلیاردها صفرمفت و مجانی زیردست و پاریخته و کسی نمی داند با آنها چکارکند. چند تاش را می گذاشتند جلوی ۴۰ سال دوم و مثلا می شد ۴۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ سال دوم!

شوق رسیدن به چهل سال دوم و لذت بردن از زندگی در آن دوران پرشکوه، من را یاد یک لطیفه قدیمی انداخت:

یکی رفت کلاس موسیقی که ویلن زدن یاد بگیرد، صاحب آموزشگاه برای تشویق وترغیب او به ادامه فراگیری گفت ما سه ماه اول ماهی هزارتومان شهریه می گیریم ولی ازسه ماه دوم، ماهی پانصد تومن.

طرف خندید وگفت پس من میرم از سه ماه دوم میام!

آزادی های الکی!

درست درشرایطی که یک انتخابات پیش رو داریم و از ناچاری خاتمی را هم دوباره دستی به سرورویش کشیده اند  و وارد بازارش کرده اند بلکه فایده ای داشته باشد، ناخواسته و نادانسته یک انتخابات الکی و آزاد در ایران برگزارشد که مسلما بدآموزی دارد!

در مسابقه استعدادیابی عصرجدید، بیش از شش میلیون نفر به یک خانم و هنرش رأی دادند و او برنده اول شد.

این نشان داد که اگر انتخابات همینطور الکی الکی آزاد و برنامه ریزی نشده باشد، ممکن است خدای ناکرده یک زن از صافی های مختلف رد نشده هم برنده شود و قدم به مجلس قانونگزاری بگذارد.


قند شکن وفیلترشکن!

یک وقتی وجود قند شکن درخانه ها از واجبات بود. مگر می شد یک استکان چای به این دستت بگیری و یک کله قند به آن دستت وچای بنوشی؟

کله قند را لیس می زدی که شیرینی چندانی نداشت که چای را لذت بخش کند، تازه چون زبر بود، زبان آدم را هم زخم می کرد. گاز هم می زدی که باید بگی آی دندونم، آی دندونم و دوان دوان بروی سراغ دندانپزشک. خوشبختانه قند حبه ای به بازار آمد و مشکل مردم را حل کرد.
درحال حاضر فیلترشکن برای ایرانی هائی که با کامپیوتر سروکاردارند، همان حالت کله قند و قند شکن را پیدا کرده.  هر ایرانی اهل کامپیوتر، چندین نوع فیلترشکن برای روز مبادا و شب و نصف شبش ذخیره کرده که اگر بخواهد ببیند در دنیا چه خبراست، کارش لنگ نماند!

حمله …!

ده پانزده روزپیش، ۱۵ آگوست ۱۷۶۹، سالگرد تولد ناپلئون بود.  تاریخ از او به عنوان یک جنگجوی نابغه و جهانگشا حرف می زند و بدیهی است در جنگ، حلوا خیر نمی کنند، آدم می کشند.

اما ناپلئونی که ما ایرانی ها در فیسبوک و سایرشبکه های اجتماعی به همدیگرمعرفی اش می کنیم، با ناپلئونی که تاریخ می گوید، زمین تا آسمان فرق می کند.

ناپلئون ما روانشناس است، شاعر است، مصلح اجتماعی است از دوستان صمیمی دکتر شریعتی و کوروش کبیر است. نماز شب می خواند، مثل شاه عباس شب ها با لباس مبدل به کاروانسراها می رود و به نیازها و درد ودل های مردم گوش می کند.

از اشعار شهریار خوشش می آید، عاشق زن و شراب است اما برعکس فتحعلیشاه هزار تا زن را زیاد می داند و معتقد است ده پانزده تا معشوقه کافیست.

صاحب ژن برتراست و همچون آقازاده های امروزی اهل تجملات و اتوموبیل های میلیاردیست. به سندیکاهای کارگری توجهی خاص دارد و معتقد است حقوق بازنشستگان بسیارکم است و یارانه ها باید افزایش یابد ووو…

درحقیقت در شبکه های اجتماعی امروز هرکه هرچه دلش می خواهد از قول هر کس از جمله ناپلئون، ویکتورهوگو، چارلی چاپلین ووو… می نویسد و هر وصله ای که خواست به آنها می چسباند.

جوری درباره ناپلئون می نویسند که انگار بعد ازهر جنگ، می نشسته روی یک چهارپایه چوبی و ضمن خوردن چای قندپهلو، شروع می کرده به نصیحت:

چند تا جمله راجع به رعایت حقوق بشر می گفته ، مقداری درباره احترام به پدرومادرصحبت می کرده، درباره نریختن زباله لب دریای خزر صحبت می کرده، کسانی را که با پیژاما می آیند توی کوچه و خیابان نکوهش می کرده و هنگامی که نصیحت هایش ته می کشیده به سربازان می گفته: حمله!

دو طفلان اروپا!

چه غریب و بی کس نشسته اند، آدم دلش می سوزه براشون!