منِ دیگر

تن تن تَنِ من

ای تنِ دیگرِمن

ب تن ام تنی ببخش

که تن ام تن تنِ تن باش اد و بس

خارج ازتن، ناتن

خارج ازمن

تنی در تنِ دیگر ب تن اش می بال اد.

هیچ تن در تنِ تن

هیچ من

در تنِ دیگرِمن

هستِ تن را در من

هستِ من را در تن

بی تن

نخواه اد بال اید…

با فرودانده ی تنها یک تن

در زبانِ تن ها

تن تر از هرناتن

بودن تن ها را دریک تن

سایه ای ازتن ها

نمی خواه ام بود…

من تنی می خواه ام

هستِ خود را ببرد ازتنِ پوست

وبران اد اوهام

از زبانی که بیرون ازخود

هستِ دیگر دارد

پوست اش را بکش اد

برتنِ دیگرِ من

این تن انه تنِ من…

ای منِ دیگرِمن

درتن ام دیگرباش

تا بپاش ام ازخویش

تا بریزم درخود

درمن ای من

چون تنی بی سایه

سرد افتاده کنارخویش تن

سایه ای دیگرباش

تا که در هرتنِ تن

تنِ دیگرباش ام

و منِ دیگرِخویش…

دو خط تا ب تا

یک خط درمیان

مان اند “ب”

می نشینی میان دو “تا”

یک خط: همه “فا”

یک خط: کمی “لا”

کمی: “سُل”

کمی: “می”

میان دوخط

نُت ب نُت می شوی

هرخم کنج ابروی تو

می برد “لا” ها را ب “فا”

دوخط می کش ام

یکی: از من ب تو

یکی: از تو ب تا

ب تو: تا ب تا

ب من: “لا” ب “فا”

دوخط می کشی

یکی: تا ب من

یکی: من ب تا

لا” ب “لا”

“فا” ب “فا”

کمی: “سُل”

کمی: “می”

دوخط می کش ایم

از دو “تا”

دو “لا”

دو “فا”

دو “سُل”

دو “می”

تا ب تا                                     … 

اسفند/۹۷