گفت وگو با پانته آ بهرامی، کارگردان “و من عاشقانه زیسته ام”

نوجوانی اش همراه بود با دیکتاتوری شاه و جوانی اش با تمامیت خواهی جمهوری اسلامی. زمانی که انقلاب شد، سال دوم دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی بود. در دانشکده، با اینکه همکلاس نبودیم، اما خیلی زود به چشمم آمد، شاید به خاطر اینکه با جثه ای ظریف، بسیار پرشور و با انرژی در میان گروه های چپ رفت وآمد داشت.

با هجوم رژیم به دانشگاه ها و انقلاب فرهنگی و بسته شدن دانشگاه، نیمه ی اول دهه ی سیاه ۶۰ را در زندانهای اسلامی گذراند، دو سال محکومیت به دلیل فعالیت های دانشجویی و کمک های دارویی و مالی به کردستان و دو سال هم برای عدم مصاحبه برای آزادی، در مجموع چهارسال.

پانته آ بهرامی

پانته آ بهرامی جزو نسل آرمان خواهی است که بسیاری از هم نسلی هایش خود را نسل سوخته می خوانند، ولی او بر این باور است که این نسل تجربه تاریخی و در نتیجه حافظه تاریخی دارد که این اندوخته ها را شاید هیچ نسلی در صد سال اخیر تجربه نکرده. انعکاس این نگرش در ساختن فیلم هایی است که او معتقد است بار انتقال تجربه های تاریخی از نسلی به نسل دیگر با خود حمل می کند.

سال ۱۹۸۸ مجبور به مهاجرت به آلمان شد. پس از زندان با داشتن سابقه ی زندانی سیاسی امکان کار عملا ناممکن بود،۲۰ سال ممنوع الخروج بود بنابراین غیرقانونی و از ترکیه به آلمان رفت.

شروع زندگی پناهندگی و درگیری های کار و زندگی حاصلش فوق لیسانس و دکترا در ژورنالیزم و فیلمسازی بود و در زندگی خصوصی تولد دو دختر که وجودشان  قدری از شکست های روحی سالهای سیاه ۶۰ کاست.

یکی از پایه گذاران اولین تلویزیون های فارسی زبان به نام «رسانه» در سال ۱۹۹۰ در آلمان بود. این سالها برای او مواجه بود با گذر از روزنامه نگاری سطحی به دنیای فیلم های مستند و پر عمق که به جشنواره های بین المللی راه یافت، برخی جایزه گرفتند و بعضی در تلویزیون های نیمه دولتی آلمان پخش شد.

او در مجموع ۲۰ فیلم مستند ساخته که اکثر آنها به زبان آلمانی است. از آثار فارسی فیلم های پانته آ در مورد سال های سیاه دهه ۶۰ یک تیرولوژی یا سه گانه است که دو تای آن به نام «از این فریاد به آن فریاد» و «و من عاشقانه زیسته ام» تولید شده و تازه ترین فیلم مستند او در پیوند با این دوران به اعدام های دسته جمعی سال ۶۷ تعلق دارد که در دست ساخت است.

بخشی از زندگی او نیز به مبارزات زنان ایران تعلق دارد. «روزنامه ها و نشریات زنان از ابتدا تا دهه ۹۰ میلادی» تز کارشناسی ارشد و «نگاهی مقایسه ای به نقش زن در سینمای ایران قبل و پس از انقلاب» رساله ی دکترای اوست که بخش آکادمیک فعالیت های پانته آ را تشکیل می دهد. در بخش نهادهای مدنی از پایه گذاران تشکیلات زنان ایرانی به نام پرتو در آلمان بود. انجمن دیگری با تعدادی از روزنامه نگاران آلمانی و خارجی به وجود آورد که با گذاشتن سمینارهای مختلف خواستار حقوق مساوی خارجیان و آلمانی ها در عرصه حرفه روزنامه نگاری بود، به این مفهوم که اگر جامعه آلمان ۹ درصد خارجی دارد، این درصد باید در تعداد روزنامه نگاران خارجی انعکاس یابد، یعنی ۹درصد روزنامه نگار خارجی ـ آنچه که هنوز هم در جامعه آلمان تابوست و سیاستمداران درباره ی آن سخنی نمی گویند و آماری نیز در این مورد وجود ندارد.

در سال ۲۰۰۷ پس از سالها اقامت در اروپا به آمریکا مهاجرت کرد، شروعی سخت و دوباره، خود او دراین باره می گوید: «راسیسم عریان دهه ۴۰ میلادی آلمان، امروز به راسیسم پنهانی در آلمان تبدیل شده که کمتر کسی را می توان یافت که موهای تیره داشته باشد و آلمانی را با لهجه حرف بزند، ولی آن را حس نکند.»

سال ۲۰۰۷ برای نمایش فیلم “از این فریاد به آن فریاد” به دانشگاه تورنتو آمد، من هم حضور داشتم و از آن جلسه گزارش تهیه کردم، عکسش را گرفتم و تنها چند ماه بعد بود که او را پس از حدود ۳۰ سال در عکس ها بجا آوردم گرچه در جلسه همش به خود می گفتم چقدر این چهره برایم آشناست.

جولای گذشته که برای پوشش اولین همایش سکولاردمکرات ها به نیویورک رفته بودم، پانته آ را دیدم و دوباره سپتامبر که برای تظاهرات علیه احمدی نژاد رفتیم ساعاتی را با هم گذراندیم.

قرار گذاشتیم فیلم او را شهروند به مناسبت ده دسامبر، روز جهانی حقوق بشر در تورنتو به نمایش بگذارد، در همین پیوند، با پانته آ گفت وگویی انجام دادم.

***

با پانته آ بهرامی (راست) بعد از سی سال جولای ۲۰۱۰ در نیویورک دیدار داشتم

چه شد که به فکر ساختن چنین فیلمی افتادی؟

ـ اساسا روند شروع فیلم سازی من به گذر از روزنامه نگاری سطحی به فیلم های مستند عمیق برمی گردد که وقت کافی برای تحقیق ژرف و نشان دادن آن با تصویر باشد.

وقتی وارد آلمان شدم در ابتدا تا زبان را بیاموزم با کلام مشکل داشتم و بنابراین تصویر نوعی بیان بود. دوم آنکه روزنامه نگاری سطحی و نوک زدن به موضوعات اذیتم می کرد و رویکردم به سینمای مستند به این واقعیت نیز برمی گردد.

در ضمن فیلم را نوعی بیان هنری می بینم، یعنی من به فیلم تنها به عنوان یک وسیله برای پیام رسانی استفاده نمی کنم و معتقدم سینما هنری است که ویژگی های خاص خود را دارد، داستان، عکاسی، موزیک، قصه گویی، تصویربرداری و پژوهش خلاصه مجموعه ای از هنرهاست. به هرحال حساسیت ها و دل نگرانی ها هنرمند را وادار به واکنش می کند و این واکنش در قالب کار هنری تبلور پیدا می کند.

در مورد این سه گانه (تیرولوژی) دهه ۶۰ بویژه موضوع  انتقال تجربه از یک نسل به نسل دیگر به شکل تصویری مطرح است. درکشور ما به خاطر وجود دیکتاتوری، تجربیات نسل ها منتقل نمی شود و ما با نوعی قطع شدن روبرو هستیم. مادران و پدران ما که تجربه ملی شدن صنعت نفت را داشتند نتوانستند این تجربه را به ما که نسل انقلاب بودیم منتقل کنند و ما نیز نتوانستیم این تجربیات را به نسل ۱۸ تیر و ۲۲خرداد منتقل کنیم. این فیلم در واقع می خواهد حامل این حافظه تاریخی باشد. بویژه در مورد زنان، فیلم «و من عاشقانه زیسته ام» نگاهی است به ۵۰ سال زندان سیاسی زنان ایران به شکل تصویری، آنچه که جایش در سینمای مستند ما خالی بود و اگر من نبودم کس دیگری می بایست این کار را انجام می داد.

زنان زندانی را چگونه پیدا کردی، معیارت برای انتخاب آنها چه بود؟

ـ معیار این بود که بتوانم این دوره تاریخی ۵۰ ساله را پوشش دهم. در فیلم در دوران زمان شاه تعداد زندانیان کمتر از جمهوری اسلامی قابل مشاهده است، آنچه که انعکاس واقعیت هم بود. فیلم از راضیه ابراهیم زاده اولین زندانی سیاسی زن شروع می شود. ولی برای زندانی زمان شاه بسیار گشتم و از آنجا که من خودم جزو این نسل نبودم، بسیار برایم زمان برد تا توانستم اعتماد لازم آنان را جلب کنم و بالاخره یک نفر حاضر شد بدون آنکه صورتش را بپوشاند جلوی دوربین قرار گیرد.

یکی دیگر از زندانیان زن نام آور زمان شاه نیز بود که تنها با شرط نشان ندادن صورتش حاضر به مصاحبه بود که فکر کردیم در یک مجموعه ای که حکومتش سرنگون شده و زندانیان زمان جمهوری اسلامی که هنوز در حاکمیت است، اینقدر قوی در مقابل دوربین ظاهر می شوند، حالا نشان دادن زنی از دوران شاه با صورت پوشیده به کل فیلم لطمه می زند. در ضمن ایشان مطرح کردند که فیلم را قبل از انتشار بیرونی می خواهند ببینند و اگر مورد موافقت ایشان نبود باید آن قسمت ها بیرون ریخته شود! که مورد موافقت من به عنوان کارگردان نبود.

در مورد زندانیان زمان جمهوری اسلامی اولین معیار این بود که تقریبا همه گروه های سیاسی حضور داشته باشند. دومین معیار این بود که با زندانیان کمتر شناخته شده مصاحبه شود؛ آنانی که صدایشان کمتر شنیده شده.

پیدا کردن زنان زندانی هم داستان جالبی دارد. من به دنبال زندانیان سیاسی بودم که کار تصویری مثل نقاشی در پیوند با مسائل زندان کرده باشند. پی گیری کردم و متوجه شدم که فردی به نام سودابه این کار را کرده و قرار است در سمینار بنیاد پژوهش ها که در آن زمان (۲۰۰۳) در لندن بود، حضور داشته باشد. به سمینار رفتم و دم در ایستاده بودم که کسی به طرفم آمد و مرا با نام صدا کرد و گفت ما با هم همبند بودیم. خلاصه بغل و ماچ و بوسه و شور و شادی، در واقع این خود سودابه بود. به کلی حافظه آن مقطع را از دست داده بودم. وقتی به آلمان برگشتم، به دفترچه خاطراتم که سال ها قبل پس از خروج از ایران در مورد مسائل زندان نوشته بودم مراجعه کردم اسمش آنجا بود ولی به خاطر ندادن کاغذ و قلم در آن دوران دهشتبار نمی دانستم که نقاش است! از طریق او با زندانیان دیگر آشنا شدم و این حلقه بازتر شد. به هرحال چون من خودم از زندانیان آن دوران بودم این حلقه برایم ناآشنا نبود و اعتماد به سرعت برای انجام کار ایجاد شد، اما خود زندانیان زن کمک زیادی برای پیدا کردن شخصیت های فیلم کردند. به هر حال من چهار دستیار کارگردان برای تولید فیلم داشتم که اکثرا از زندانیان سیاسی سابق بودند.

چرا زنانی که خاطرات زندانشان را نوشته اند مثل منیره برادران و عفت ماهباز در فیلم حضور ندارند؟

ـ ما حداقل بالای صد زندانی زن سیاسی در خارج از کشور داریم، همین که نام این دو نفر را می بری، دلیل بر این است که اینها بیشتر در وسائل ارتباط جمعی مطرح شده اند، در حالی که یکی از معیارها آن بود، آنانی که کمتر در رسانه ها بوده اند و حرف تازه ای برای گفتن دارند در فیلم ظاهر شوند.  البته این موجب عدم همکاری ما نشد. منیره لیست زندانیان اعدامی را برای ما با لیست دیگری که داشت مقایسه کرد، که قابل تشکر است.

در مورد عفت ماهباز من به ایشان پیشنهاد دادم ایشان به این علت که در زمان فیلمبرداری ما، حسین مهینی از تعداد زیادی از زندانیان سیاسی، یک سال قبل، فیلم گرفته بود و این فیلم هرگز تدوین نشد، عفت ماهباز گفت چه فایده دارد که ما اینقدرصحبت کنیم ولی تولیدی نبینیم. چون به هرحال یادآوری این خاطرات برای زندانی سابق خالی از درد نیست. به این دلیل نوعی بی اعتمادی به فیلمسازان مستند در آن دوره ایجاد شد که عفت تنها مورد نبود. البته اگر ایشان می دانستند که ما پس از یک کار طاقت فرسا یک سال بعد فیلم را تدوین می کنیم، شاید تصمیم دیگری می گرفت. به هرحال در کار مستند این چنینی مهمترین مساله ایجاد اعتماد است، چون فرد نه تنها مسائل سیاسی بلکه از زاویه فردی شخصی و خصوصی نیز خود را بیان می کند و باید اعتماد متقابل بین فیلمساز و شخصیت ها به وجود آید.

از فیلم راضی هستی؟ نکات قوت و ضعف آن را چه می بینی؟

ـ وقتی یک کار هنری پایان می یابد در واقع از هنرمند جدا می شود و به عنوان یک پدیده مستقل از تماشاگر مورد کنکاش قرار می گیرد. بنابراین این سئوالی است که باید منتقدان و تماشاگران پاسخ آنرا بدهند.

فیلم به هرحال دارای نکاتی است که برای اولین بار در سینمای مستند ما به آن پرداخته می شود، یکی از علت هایش این است که هنرمندان داخل کشور به خاطر خط قرمزهایی که وجود دارد قادر به این کار نیستند و این شکاف را هنرمندان برون مرز پر کرده اند.

مثلا برای اولین بار نگاه مقایسه ای بین زندان سیاسی زنان در قبل و بعد از انقلاب صورت می گیرد. و یا اینکه برای اولین بار زنی که مورد تجاوز قرارگرفته به عنوان زندانی سیاسی با شجاعت تمام بدون آنکه صورتش را بپوشاند جلوی دوربین می آید. در واقع زنی که می خواهد ظلمی را که بر او رفته فریاد بزند و نه آنکه پنهان کند، آنچه که در فرهنگ سیاسی و غیر سیاسی ما خیلی رواج داشت، این زن به نظر من یک نوع تابوشکنی می کند که برای اولین بار در فیلم «ومن عاشقانه زیسته ام» بازتاب می یابد.

تکه هایی از فیلم آشنا به نظر می آید، مثلا همین زنی که در مورد تجاوز در زندان حرف می زند، در مصاحبه های علامه زاده هم دیده بودیم…

ـ من ضمن احترام به همکار عزیز آقای علامه زاده، یک نکته را یادآوری کنم که اصل موضوع، تابوشکنی است که آذر در فیلم انجام می دهد و این موضوع در پرسش و پاسخ ها نباید گم شود. فیلم «و من عاشقانه زیسته ام» تولید ۲۰۰۸ است، هر چند تولید آن شش سال به طول انجامید. مصاحبه های ویدیویی کوتاهی که از آقای علامه زاده در مورد تجاوز منتشر شد و همه آنها را در اینترنت دیده اند به سال ۲۰۰۹ برمی گردد تا آنجا که حافظه من یاری می دهد. یکی از علت هایی که فیلم «و من عاشقانه زیسته ام» کمتر دیده شده است، عدم انتشار آن در اینترنت بوده. به هر حال فیلم ۱۰۶ دقیقه است و ۱۳ کاراکتر مختلف در آن دیده می شود و عمدتاً در سینماها، نمایش های عمومی و یا جشنواره ها نمایش داده شده.

تک مصاحبه های ایشان در اینترنت منتشر شد ولی قبل از آن فیلم «و من عاشقانه زیسته ام» برای اولین بار در تاریخ سینمای مستند ایران تجاوز را در یک مجموعه ای به عنوان زندان سیاسی زنان در ایران مورد کنکاش قرار می دهد و آن هم نه فقط در جمهوری اسلامی بلکه در زندان شاه نیز.

این فیلم را کجاها و چگونه به نمایش درآوردی؟

ـ فیلم در جشنواره های مختلفی انتخاب و در کشورهای مختلف مثل آمریکا، آلمان، فرانسه، سوئد، اتریش نشان داده شده و حال نیز در کانادا به نمایش درمی آید.

معمولا اسامی اعدامیان در پایان فیلم می آید، علت اینکه در این فیلم در بخش های مختلف وسط فیلم می آید چیست؟

ـ دقیقا درست متوجه شده ای. این کار بسیار آگاهانه صورت گرفته، اولا اسامی به هیچ عنوان حالت دکوراتیو ندارد و جزئی از خود فیلم است. اسامی زنان اعدامی سیاسی  از سال ۶۰ تا ۶۶ در یک لیست و در لیست دوم اسامی زنان اعدامی سال ۶۷ می آید. اسامی را با یک کار پژوهشی با چندین لیست مطابقت داده ایم و اگر کسی بخواهد روی این اسامی کار تحقیقاتی انجام دهد به عنوان یک منبع مستند می تواند از آن استفاده کند.

علت استفاده از صحنه های بازسازی شده چه بود و چگونه انجام شد؟

ـ معمولا جشنواره ها آثار مستند آمیخته با صحنه های بازسازی شده قبول نمی کنند این اتفاقی بود که برای فیلم «از این فریاد تا آن فریاد» افتاد. هر چند به بسیاری از فستیوال ها راه یافت، ولی برخی نیز به این علت آنرا رد کردند، ولی صحنه های بازسازی شده یکی از ویژگی های کار من است که میزان آن در فیلم «و من عاشقانه زیسته ام» به مراتب بیشتر است. این صحنه ها دو کارکرد دارد، اول اینکه تماشاگر را نه از طریق گفتگو و روایت بلکه مستقیماً با فضای زندان از طریق تصویر درگیر می کند. بسیاری از این فضاها قابل تعریف نیست و تنها با بازسازی آنها می توان آن حس را منتقل کرد مثل تنبیه تخت ها و یا تابوت ها. دوم آنکه با سیاه و سفید بودنشان یک فاصله گذاری بین امروز زندانی سابق با آن دوران صورت می گیرد.

پروژه ی بعدی ات چیست و شنیدم درآمدهای نمایش این فیلم را برای تمام کردن پروژه ی بعدی نیاز داری…

ـ همینطور است. الان دو پروژه در دست کار دارم که یکی سومین قسمت تریلوژی دهه ۶۰ است که تنها بر روی کشتار ۶۷ متمرکز خواهد بود. این فیلم حدود ۸۰ درصد فیلمبرداری اش تمام شده و برای بقیه فیلم برداری و مونتاژ فیلم نیاز به بودجه داریم و به دنبال یک تهیه کننده می گردیم.

دومین پروژه در مورد جنبش اعتراضی ۸۸ است و بویژه کسانی که زندگیشان را گذاشته اند و اکنون در ترکیه و کردستان عراق آواره اند.

آیا خاطره ی خاصی داری که بخواهی بیان کنی؟

ـ برای صحنه های بازسازی شده عمدتا سعی می کردیم که از هنرپیشه های جوان بین ۱۸ تا ۲۵ سال استفاده کنیم. چه زندانیان آن دوران نیز در همین سنین بودند. در پیوند با این حقیقت مجبور شدیم که در رابطه ای تنگاتنگ با نسل جوان ایرانیان کار کنیم. یکبار پس از فیلمبرداری بحثی در گرفت و یکی از این جوانان رو به من کرد و گفت: «واقعا نسل شما چرا این کار را کرد؟ (منظورش انقلاب ۵۷ بود) شما همه چیز داشتید جز آزادی، ولی ما هیچ چیز نداریم. ما همه کودکی و نوجوانی مان را از دست دادیم. تمام نوجوانیمان در ترس و هراس گذشت از اینکه پاسداران بریزند و حتی یک شادمانی کوچک را به عزا تبدیل کنند، حتی نمی توانستیم دست آنکس را که دوست داریم بگیریم» از این قضاوتش تکان سختی خوردم.