داربستی بین دو فلسفه زندگی آئینی دورانی و از ازل تا به ابد

و یا نقش آئین بر جهان تصورات

بخش اول

متن پیش رو سخنرانی دکتر گلمراد مرادی به زبان آلمانی در سوئیس است،که برای چاپ در شهروند ترجمه شده است.

 نخست زمان و پیدایش مکتب زرتشتی:

قبل از هر چیز اجازه دهید خیلی کوتاه به عرض برسانم که تاریخ و فلسفه این آئین چیست و چگونه به وجود آمده است؟

بنا به منابع بسیار قدیمی و به نقل از هرودوت، (زاده ۴۸۴– مرگ ۴۲۵ پیش از میلاد) اولین تاریخ نگار یونانی، زرتشت ۶۰۰۰ سال قبل از افلاطون (قبل از حمله خشایار شاه به یونان در سال ۴۸۰ پیش از میلاد) زندگی می کرده. این ادعا از نظر تاریخی به احتمال قوی درست نیست! در هر حال این مربوط به بحث روایتی یا افسانه آئینی است و من دراین جا بیش از این به آن نمی پردازم. (شایسته ذکر است، شاید نویسندگان در ادعای ۶۰۰۰ سال یک صفر اضافه نوشته اند. ۶۰۰ سال می توانست بیشتر نزدیک به حقیقت باشد.) آنچه که تاریخ و منابع به ما می گویند، زرتشت بین سالهای ۱۰۰۰ تا ۶۰۰ قبل از میلاد مسیح می زیسته است. منابع ایرانی که زرتشت خود زائیده این سرزمین بوده، حتا دقیق سال تولد او را ۶۴۰ یا ۶۶۰ قبل از میلاد آورده اند. به طوری که ادعا شده، او در غرب ایران در منطقه ارومیه و یا منطقه ری نزدیک تهران امروزی چشم به جهان گشوده است. تاریخ نویس کرد آقا شیخ محمد مردوخ مدعی است که حتا مادر زرتشت کرد بوده است و آئینش را در کردستان بشارت داده است.

می گویند، زرتشت فقط ۳۰ سال عمر داشت که بر وی وحی نازل می شود و بعدها زادگاه خود را می بایستی ترک گوید. در برخی از منابع آمده است که او نخست مدتی در زادگاه خود تبلیغ آئینی نموده، اما موفقیت چندانی نداشته است. در تاریخ کیش زرتشت، مری بویس، جلد یک، ترجمه همایون صنعتی زاده، صفحه ۲۵۹ آورده شده که: “بنا بر سنت، در نخستین ده سال، تنها یکنفر به کیش او گروید: (مدیوماه)، پسر عمویش که فروردین یشت درباره اش می گوید: (اینک اشونی و فروشی، مدیوماه، پسر، آراستی)، را می ستاییم که نخستین بار گفتار و آموزش زرتشت را گوش فرا داد”. این منبع در پائین تر می گوید: گویا کم تر از ده سال بوده. به هر حال او به همین دلیل به شرق ایران و به دربار گشتاسب مهاجرت نمود و نخست آئین خود را به ملکه ایران قبولاند و از آن طریق پادشاه نیز آئین او را پذیرفت. هنگامی که آئین اش در دربار گشتاسب رواج یافت، این آئین باز به غرب ایران (زادگاه زرتشت) بازگشت و مادها همه زرتشتی شدند. به طوری که منابع موثق به ما می گویند: زرتشت در اصل خود از نسل ماد بوده است. ایشان اساس آئین خویش را بر چهار عنصر طبیعی(هوا، آب، آتش و خاک) قرار داده است که در آن خدا به او امر کرده به عناصری که برای زندگی انسانها لازم می آیند، توجه جدی نماید و آنها را حفاظت کند و یا مقدس بشمارد. زرتشت فلسفه آئین خود را واضح بیان نمود و به انسانها آموخت که جهان ماوراء چگونه استقرار یافته و چطور خلق شده و این جهان چگونه عمر خود را طی خواهد کرد. علاوه بر اینها قوانینی وضع نمود که انسان چگونه رفتار و زندگی کند که نظم این جهان برقرار بماند که جلو نابسامانی های وحشتناک برای انسان در جهان دگر گرفته شود.

 دوم ترویج و توسعه زرتشتی گری:

 آئین زرتشت بعد از مرگ او تغییر کرد یا تغییراتی در آن به وجود آوردند و این تغییرات در طول صدها سال، بیشتر توسعه یافت. زرتشتیگری در هنگام ترویج و توسعه با مذاهب دیگری برای مثال زوروانیزم یا زوروانیگری روبرو شد که در بعضی موارد تحت تأثیرش قرار گرفت و در بعضی موارد نیز با آن درهم آمیخت و یکی گردید. در زمان هخامنشیان دین زرتشت به عنوان دین رسمی شناخته شد و مورد تأیید حکام قرار گرفت. در زمان پادشاهان متفاوت گاهی دین حاکم قدرت مند می شد و گاهی بسیار ضعیف، بستگی به نظر شاه یا حکمران وقت داشت. در کنار دین زرتشت، ادیان دیگری هم بودند، مانند میترائی و یا همان زوروانی. در دوره سلسله ی اشکانیان بلاش دوم، یکی از پادشاهان اشکانی دستور داد اوستا را جمع آوری کرده و بدین ترتیب بخشهائی از آن خلاصه نویسی شد و زرتشتیگری و رسم و رسومات آئینی را حفظ کرده و ادامه دادند.

توسعه کامل و ترویج زرتشتی گری در زمان ساسانیان بود. در حالی که قوی ترین رقیب و حریف این آئین، یعنی زوروانیسم هنوز باقی بود و در زیر سایه ی برخی از پادشاهان نیز دین رسمی کشور هم می شد و آن شاه را تحت نفوذ بیشتر خود قرار می داد.

در واقع رقابت شدیدی بین دو دین به وجود می آمد. در ایام حکمرانی یزدگرد اول و دوم (بین سالهای ۳۹۹ تا ۴۵۷ میلادی) دین زوروانی مقدم تر از زرتشتی بود. در زمان شاپور دوم و خسرو اول دین زرتشتی تعیین کننده بود، اما در این زمان نیز زرتشتیگری از زوروانیگری بیشتر از پیش متأثر بود. با سقوط سلسله ساسانیان ضعف تدریجی آئین زرتشتی نیز آغاز گردید و در نتیجه شکست به مرور زمان آن به عین دیده می شد.

فلسفه آخرت و وحی از دید زرتشتی:

 از نگاه زرتشتیان و نیز زوروانیان یک زمان محدود و معین برای تاریخ و عمر کائنات تعیین شده که این آئون یا عمر دراز و محدود جهان (تا آخر زمان) بنا به تئوری و سیستم های دوگانه ۹۰۰۰ ساله یا ۱۲۰۰۰ ساله تعیین شده است. دوران هزاره آخر، آماده شدن برای واقعه آخرزمان و پایان عمر جهان است. در این هنگام ظهور سوشیانتها و ناجیان جهان، پسران زرتشت است که باورمندان را در نبرد آخر راهنمائی می کنند. در نبردی که خدای خشم و بدی آخرین نیروی خود را برای جنگ با خدای مهر و نیکی که به زودی آغاز می شود، جمع آوری می نماید. سپس آن آخر زمان فرا می رسد و مرگ و مأموران مرگ از بین می روند، جهان با آهن مذاب شستشو داده می شود و پاک می گردد، حرارت و اشعه آن خدای خشم و بدی را نابود می کند و یک جهان پاک از نو به وجود خواهد آمد که در آن همه نیروهای اهریمنی از بین رفته و وجود نخواهند داشت. اهورا مزدا و نیز باورمندان به اهورا زندگی جاودانه خواهند یافت. اکنون در اینجا نظری کوتاه به ترتیب و ساختار این باور می اندازیم.

یکم فلسفه عمر جهان: گاتاها، یعنی سخنان اولیه خود زرتشت از عمر جهان و ماوراء چیزی نمی گویند. ما با فلسفه عمر جهان در نزد زرتشتیان تازه از زمان ساسانیان به این طرف آشنا می شویم که آنهم در بونداهیشن (فرهنگ نامه اوستائی) آورده شده. البته می توان تصور کرد که این ها در دوران و زمانهای قدیم نیز وجود داشته اند. در دوره ساسانیان به طوری که در پیش اشاره شد، آئین زرتشتی قویاً تحت نفوذ زوروانی قرار داشت، تا آنجا که تصورات فلسفه زندگی عمر جهان را با زوروانی ها مخلوط کرده اند.

دوم نگاهی به تاریخ شماری روایتی یا افسانه ای: در فرهنگ نامه اوستائی فلسفه عمر جهان بدین شیوه نگاشته شده است. جریان گردش جهان (عمر جهان) ۱۲۰۰۰ سال تعیین شده. هر هزار سال نماینده کوکبی یا یک ستاره است. یعنی در دایره ۱۲ ماه سال، ۱۲ ستاره قرار دارد که هر ماه نماینده هزار سال است که ۱۲ ماه در دایره ۱۲۰۰۰ ساله عمر جهانی است. این ۱۲۰۰۰ سال به چهار بخش ۳۰۰۰ ساله تقسیم می شوند که هر بخش را یک مرحله می نامند.

مرحله اول ۳۰۰۰ ساله (۱- ۲۹۹۹ سال): در این ایام همه موجودات از طرف اهورامزدا یعنی بالاترین خداوند خلق می شوند. این خلق شدگان خداوند در این مرحله، در عالم خدائی می مانند بدون آنکه بیاندیشند، بدون آنکه باهم تماس حاصل کنند و بدون آنکه کاری به آنها محول شود. یعنی به جهان مادی پا نمی گذارند. این حالت را “مینوک منزه” می نامند. یعنی حالت یا مرحله روحانی است.

مرحله دوم ۳۰۰۰ ساله (۳۰۰۰- ۵۹۹۹): در این مرحله مینوک مقدس، مادی و عنصر خاکی می شود. زمین هنوز مملو از گناه نشده و بر روی آن انسان اولیه کیومرث و گاو اولیه در یک حالت پاک و بهشتی بسر می برند. در این دوره است که اهریمن خودرا نشان می دهد، آن روح خبیث از لانه سر بر می آورد و مخلوقات اهورامزدا را می بیند. او تا مرز دنیای روشنائی می آید، اما از نور زده و جلو چشمانش تار می شوند و برمی گردد. او آن اندازه می بیند که قادر باشد چیزی در تضاد با جهان خلقت اهورامزدا خلق کند. اهورامزدا اکنون دعای مقدس را بیان می دارد، همان دعای آنوویریا و این به آن اندازه اثر می گذارد که اهریمن برای تمام مدت این دوره (مرحله) ضعیف و ناتوان می شود و در تاریکی به خواب فرو می رود.

مرحله سوم ۳۰۰۰ ساله (۶۰۰۰- ۸۹۹۹): اهریمن از خواب بیدار می شود و با غضب به جهان روشنائی حمله می کند. جهانی که از طرف اهورامزدا خلق شده، به شکل یک تخم مرغ بسیار بزرگ و براق و مبرا از هر عیب و بدون لکه ای است. اهریمن از زیر، این تخم مرغ یا جهان پاک اهورامزدا را سوراخ می کند و به داخل آن همه بدیها و امراض و گناهان را همانند حشرات موذی بر روی مخلوقات اهورامزدا، می پاشد. بدین ترتیب اهریمن این مخلوقات پاک را آلوده و مسموم می کند و مرض و مرگ و میر را به جهان اهورامزدا می آورد. پس انسان اولیه و حیوان اولیه قربانی این عمل اهریمن می شوند و می میرند. اما از نطفه کیومرث اولین زوج یعنی مسیاگ و مسیاناگ، خلق می شوند و از نطفه گاو اولیه حیوانات خلق می شوند. زندگی با شرارت و بدیها و مرگ و میر بر روی کره خاکی آغاز می شود.

مرحله چهارم ۳۰۰۰ ساله(۹۰۰۰- ۱۲۰۰۰): با پایان این مرحله، عمر جهان که مخلوطی از بدی ها و نیکی ها است، نیز پایان می یابد و جهان از نو از همه نابسامانی ها، فساد و بدی ها پاک می شود. در این مرحله به ترتیب در خلال هر هزاره یک سوشیانت، جمعا ۳ سوشیانت ـ یعنی ناجیان یا مقدسین و شفادهندگان جهان ـ ظاهر می شوند. با ظهور سومین سوشیانت است. در هزاره آخر مردگان با جسم خویش بر می خیزند و جهان با آب آهن مذاب شستشو داده و پاک می شود. بدین ترتیب جهان شفاف و بی عیب می گردد. در اینجا یک مدل دیگر هست که کمی مبهم تر معرفی می شود که عمر جهان را ۹۰۰۰ سال تعیین می کند. فرق بین این دو مدل آنست که ۳۰۰۰ سال اولیه یعنی دوره مینوک یا حالت روحانی وجود ندارد.

 

نظر زرتشت در رابطه با فلسفه عمر جهان:

 

نخست به روایات مختلف زرتشتی، به فلسفه عمر جهان در دوران ساسانی پرداخته می شود که درباره پیدایش و پیغمبری زرتشت درکتاب هفتم دنکارت ذکر گردیده و در کرونولوژی یا تاریخ شماری ال ـ بیرونی آورده شده که هرمزد یا اهورامزدا در آغاز ۳ هزاره دوم، یعنی هنگام گذر مینوی از ۳ هزاره اول به دوم، زرتشت و فره وشی او را خلق نموده است. فره وشی زرتشت در این دوره نیز در عالم روحانی یا بهشتی در خدمت امشاسپندان، می مانند. هنگامی که اهریمن در آغاز ۳ هزاره سوم زمین را آلوده می کند، زرتشت از طرف اهورامزدا به زمین فرستاده می شود. ادامه مشروح این صحنه (دوره) در کتب دینی نگاشته نشده است.

بعد از آن اولین انسان یا مخلوق در قبای زرتشت در می آید که نظمی در جهان برقرار کند و روایت نوشته شده آئین اهورامزدا را در عالم بپراکند که در این آخرین دوره ۳ هزاره سوشیانتها ظاهر می شوند با نام های اوکسیات ـ آرتا، اوکسیات ـ مناه وآستوات ـ آرتا (نیکی نیرو بخش) که فرزندان خود زرتشت هستند و از نطفه نگهداری شده او در دریای کاساعویا به وجود می آیند. در روایت های زرتشتی آمده است که دختران باکره ای در این دریا شنا خواهند کرد و از این نطفه که توسط ۹۹۹۹۹ فره وشی نگهداری شده حامله خواهند شد و این سه سوشیانت به مرور زمان از سه دختر باکره تولد خواهند یافت. نگاه کنید به مری بویس، همان ترجمه صفحه ۳۸۷ همانگونه که روح و ذات انسان اولیه در وجود زرتشت حلول نموده، روح زرتشت نیز در هرکدام از سوشیانتها حلول می کند. یعنی هرکدام از آنها جانشینان زرتشت می شوند.

بر اساس این روایت پیغمبری، برمی گردیم به آنچه که قبلا به روایت قدیم اشاره کردیم که زرتشت ۶۰۰۰ سال پیش از افلاطون زندگی می کرده: بدان معنا که روح زرتشت در افلاطون حلول کرده و او مظهر مقدسات و ناجی جهان است، با وجود او آئون (زندگی) کامل می شود و به انتهای خود می رسد. در وجود افلاطون یک دانائی کامل خدائی هست که آورنده این دانائی و تقدس، زرتشت بود که بر روی زمین بشارت داده شد. افلاطون با یک فلسفه و مکتب کامل ظاهر شده، آن گونه که انسان باورمند در آخر زمان می تواند انتظار داشته باشد.

دوم بنا به روایت دیگر، یعنی ۷مین کتاب دنکارت، پیدایش پیغمبری، کتاب گم شده اسپند (یکی از موبدان زرتشتی دوره ساسانی) و بنا به آخرین بخش از کتاب بونداهیشن، زرتشت در آغاز ۳ هزاره چهارم به دنیا می آید و پایان عمر جهان را هدایت می کند و او تجسمی از دوره آخر زمانی است. بنابر این در دوره ۳ هزاره سوم دین واقعی و درست زرتشتی ظهور نموده. زرتشت در سن ۳۰ سالگی، آن هنگام که وحی پیغمبری را دریافت نمود، دهمین هزاره (میلینیوم) آغاز شده بود. در آغاز یازدهمین هزاره تولد اوکس ـ یات ـ آرتا بشارت داده می شود و در دوازدهمین هزاره تولد اوکسیات مناه. در پایان هزاره دوازدهم، آستوات ـ آرتا، سوشیانت اصلی که ناجی است، ظهور کرده و جهان را برای همیشه نورانی می سازد. این سوشیانت نیز فرستاده اهورامزدا است که میراث زرتشت را در دست می گیرد. او یک مبارز پیروزمند، غالب و ناجی است. مبارزه او علیه آورنده بدی، یک هدف دارد و آن برگرداندن جهان به حالت بهشتی اولیه خود است که در آن انسانها برای ابدیت و همیشه در شادی و خوشبختی زندگی می کنند.

 

تصورات آخر زمان در پایان سه هزاره چهارم:

 

در انتظار آخرین رأی خداوندی به اعمال نیک و بد بشر بودن است. قدیمی ترین تصورات آخر زمانی یا روز محشر که در گاتاها، سخنان اولیه ی خود زرتشت آورده شده است، به ما می گویند که در آخر زمان یک دادگاه بزرگ خداوندی برگزار می شود و یک رأی نهائی که به آخرین رأی خداوندی یا روز حساب معروف است، اتخاذ می گردد که بدکاران توسط آتش جهنم و آهن مذاب جزا داده خواهند شد. آن طور که در پیش ذکر شد، در گاتاها اشاره ای به عمر مرحله ای جهان نشده است. بیشتر عمر جهان را همانند میدان محدود مسابقه ای بزرگی می دانند که یک آغازی و خالق اولیه ای داشته و یک انتهائی که به دادگاه عالی خداوندی و رأی نهائی او، ختم می شود.

در روز محشر اهورامزدا خود دادگاه نهائی را برگزار می کند. به امر او آتش و آهن مذاب حاضر خواهند شد، نیکوکاران را هیچ باکی نیست، اما بدکاران را در آن می سوزانند و نابود می کنند.

این رأی نهائی خداوندی، تصمیم آخر است برای همه مراحل عمر جهان. لایق ذکر است که این فرمان خداوندی در گاتاها، یشت :۵۱.۹  به شرح زیر آمده است. “جزا برای دو طرف به وسیله آتش سرخ تو در آهن مذابت، ای اهورامزدا”. بعد از رأی نهائی خداوندی، جلال او به صورت تقویت قدرت، نوسازی در جهان شگفت آور و پاکی تجلی می یابد. شرارت و بداندیشی از بین خواهد رفت و این خود نیکان را برای پیروزی، کمکی شایان است.

معتقدان به راستی (آشا)، کسانی که به حقیقت محض و قانون باور دارند، می بایستی بر زمین مملو از جلال و جبروت و پاکی که از آن باورمندان است و از پلیدی پاک شده است، به زندگی شاد ادامه دهند. بنا به این تصورات قدیمی، هدف نهائی خلق یک جهان نو نیست، بلکه زندگی ایده آل و گله مانند بر روی زمین و در اتحاد دایم و در خدمت بالاترین خداوند است.

ادامه دارد