حملهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به هواپیمای مسافربری اوکراینی حامل دهها نخبهی ایرانی و دو تابعیتی و غیر ایرانی، عمدی بود یا غیر عمدی؟ این پرسشی است که این روزها نه فقط تقریباً همهی مردم در ایران، بلکه بخش بزرگی از مردم در سراسر جهان و حتی سران دولتها و تحلیلگران سیاسی و نظامی و کارشناسان و حقوقدانان را درگیر کرده که مدام از خود میپرسند و پاسخ دقیق و صحیح و جامعی نمیگیرند. اما چرا پاسخ درستی نمیگیرند؟ علت این است که به مسئله از دیدگاه درستی نگاه نمیکنند و مبنای تحلیلی درخوری برای پاسخ به این پرسش ندارند.
اگر پاسخ را میخواهید بدانید، من به شما خواهم گفت. به عبارت دقیقتر این حمله از نوع «عمدی غیرعمدی» یا به عبارتی دیگر «نه عمدی و نه غیرعمدی» بود! محض مزاح نمیگویم. واقعیتی است. بسته به این که از کدام زاویه و دقیقتر بگویم، به کدام بخش از رژیم حاکم بر ایران نگاه کنید، هر کدام از این حالات ممکن است به چشمتان بیاید. برای داشتن شناخت درستی از مسئله باید به شناخت درستی از رژیم حاکم بر ایران رسیده باشید و این شناخت زمانی حاصل میشود که بتوانید پدیده ای به نام «جمهوری اسلامی ایران» را درست تعریف و تبیین کنید.
پیتزای قورمهسبزی
«جمهوری اسلامی ایران» عبارت سهل و ممتنعی است. عبارتی که روی کاغذ میتوانید آن را کنار هم بگذارید و به آن عادت کرده باشید، اما به کنه آن که فکر میکنید، معنای مشخصی به ذهنتان نمیآید. شاید بتوان گفت تناقض اساسی زندگی چهل سال گذشتهی مردم ایران و مشکلات جهان با آن کشور و آن منطقه از دل همین تناقض و بیمعنایی برمیخیزد و شاید به عبارت دیگر بتوان گفت پژواک معناباختگی زندگی حدود هشتاد میلیون ایرانی در بازه زمانی چهل ساله در همین سه کلمه به وضوح شنیده میشود. «جمهوری اسلامی» ترکیبی ناشدنی، غیر عملی، غیر منطقی و در واقع به کلی بی معناست. جمهوریت هیچ قرابتی و نسبتی با دین ندارد. یکی پدیدهای است (در تعاریف امروزی، نه باستانی یونان) مدرن که به دوران پسامدرن رسیده و دیگری مفهومی متعلق به دنیای کهن پیشامدرن که اکنون کارآیی خود را در مقام عامل نظمدهنده زندگی کهن از دست داده و به عامل برهمزننده نظم دنیای جدید بدل شده است. وقتی ترکیب «جمهوری اسلامی» که در عالم خوراکیها بیشباهت به پیتزای قورمهسبزی نیست با نام کشور و سرزمین ایران جمع بسته میشود، چیزی شبیه به شوربای یونانی یا شاید زوربای ایرانی که طعم پنیر و لوبیا و شنبلیله و گشنیز و البته از نوع فاسدش گرفته باشد و مزهی گوشت و خون انسان هم به آن افزوده شده، تداعی میشود! این را نیز محض شوخی نگفتم. متأسفانه واقعیت تلخ و تهوع آوری در این نام هست که زندگی مردمان بیشماری را در سرزمینی پهناور و خارج از آن مسموم کرده و بازی با مفاهیم آشپزی فقط ممکن است اندکی از تداعیهای ناخوشایندش را تعدیل و قابل هضم کند.
مشکل «جمهوری اسلامی» در ایران از لحاظ ساختاری به قانون اساسی سرهمبندی شده برای توجیه یک دیکتاتوری توتالیتر در دورهای خاص برمیگردد؛ مشکلی که پس از سپری شدن آن دوران خاص، تشدید و چند برابر شده و به حالتی رسیده است که دیگر به سختی میتوان از نظم ساختاری مشخصی نام برد و اساس سردرگمی تحلیلگران در تبیین پدیدههای مرتبط با آن و از جمله ماجرای موشک زدن به هواپیمای مسافربری اوکراین به همین بینظمی ساختاری برمیگردد.
قانون اساسی بیاساس
از همان ابتدای پیدایش پدیدهای که نام «انقلاب اسلامی» به خود گرفت و البته نه «انقلاب» به معنای درست جامعهشناختی آن بود و نه «اسلامی» به معنای واقعی کلمه، قانون اساسی سرهمبندی شده ای تحویل ملت ایران شد تا چشمبسته بپذیرد، که بنیان و اساس مشخصی نداشت. ملغمه ای بود از قوانین اساسی امروزی کشورهای اروپایی و انواع و اقسام تبعیض های ماقبل تاریخی که به هیچوجه با روح حقوق بشری پس از دوران روشنگری اروپا کنار نمیآمد. اما اندکی بعد، مفهومی به نام «ولایت فقیه» هم به این قانون بی اساس اضافه شد تا آخرین امید برای آنکه «انقلاب» ضد سلطنتی اتفاق افتاده باشد، از میان برود چون در واقع سلطنت از نوعی دیگر از در پشتی بازمیگشت تا در کنار واژه جمهوری بنشیند و تناقض بر تناقض بیفزاید. حالا دیگر جمهوری سلطنتی یا سلطنت جمهوریتی وجود داشت و دوگانه رهبر-ریاست جمهوری که تا ابد قرار بود امکان هر نوع تصمیمگیری درست و منطقی را از رأس چیزی که «نظام» خوانده میشد اما نه نظم داشت و نه انسجام، بگیرد و آشفتگی را تا پایینترین سطوح تسری دهد. این ساختار معیوب و نامتجانس تا پایان زندگی بنیانگذار «انقلاب اسلامی» به هر دشواری که بود دوام آورد و البته دوامش را مدیون کاریزمای رهبری بود که میتوانست مانند چسبی اجزای ناهمگون و متباین و متناقض را کار هم نگهدارد و دستگاههای موازی را نیز که ضرورت هر نوع حکومت توتالیتر است، در کنار هم حفظ کند. اما با مرگ او تمام این ساختار ناهمگون ترک برداشت و فروپاشی آغاز شد.
گسلها و درهها
جانشین این بنیانگذار، نه وجهه ی او را داشت، نه حتی تحصیلات درون مکتبیاش را کسی در جمع خودیها واقعا باور داشت، نه واقعا از سواد و تحصیلات و بینش لازم برای رهبریت و اداره یک کشور بزرگ و پر جمعیت برخوردار بود. در نتیجه، تنها چارهای که برای حفظ موقعیت متزلزل خود اندیشید، این بود که کل کشور را به شیوه ی تیولداری به جنگسالاران واگذار کند، آن هم جنگسالارانی که هیچکدام دانشی و سررشتهای واقعی از امور نظامی نداشتند و تنها در جریان تجربه شکستهای پیاپی و پر تلفات که بر آنها نام دروغین پیروزی میگذاشتند، تصورات و توهماتی از جنگ به چنگ آورده بودند.
او البته به این شیوه توانست موقعیت خود را برای مدت سی سال حفظ کند، اما به بهای سی سال در هم شکستن و خرد شدن مستمر سیاست و اقتصاد و جامعه و فرهنگ ایران. در بیست ساله اول این دوران، روز به روز گسلهای درون سیستمی تکثیر و تشدید و تعمیق شد و از سوی دیگر شکاف حاکمیت و ملت به دره ای عمیق بدل شد تا جایی که بعد از کشمکشهای فراوان روزمره میان دو نهاد غیرقابل جمعبندی رهبری و ریاست جمهوری، بالاخره در میانه ی دوران یک ریاست جمهوری کاملاً دستنشانده که رهبرش نظر او را به خود از همه نزدیکتر میدانست، فروپاشی سیاسی کامل شد و ماشین سیاست و تصمیمگیری به کلی از حرکت ایستاد، تا جایی که امکان هر حرکت رو به جلو و هر تصمیم واقعی معطوف به حرکت از کل ساختاری که نام «سیاست» را بر خود داشت، گرفته شد و برای سالها، نزدیک به یک دهه، فقط نما و نقابی از دستگاهی سیاسی بر جای ماند که در عمل وجود نداشت.
عمد، غیر عمد یا شبه عمد
آنچه پس از این فرایند از نظام سیاسی مورد ادعای رسانه های تبلیغاتی جمهوری اسلامی باقی مانده، دیگر به هیچ وجه تعریف نظام ندارد چون از هر گونه نظم و انسجام داخلی، هدفداری هماهنگ و ارتباط انداموار اجزا با یکدیگر محروم است. از همین روست که اکنون با هیچ قطعیتی نمیتوان از اقدام به «عمد» یا «غیر عمد» کلیت یک سیستم نام برد زیرا اساسا چنین کلیتی و چنین سیستمی را نمیتوان یافت. بر خلاف سیستمهای متعارف سیاسی در سراسر جهان که یک مرجع مشخص تصمیمگیری دارند، در نظام از هم گسیختهی جمهوری اسلامی نمیتوانید یک مرجع مشخص تصمیمگیری پیدا کنید و از همین روست که وقتی اتفاق بدی میافتد -که در واقع بنا به ماهیت و طبیعت ذاتی چنین ساختاری همواره اتفاق بد میافتد- همه میتوانند از خود رفع مسئولیت کنند، چون هیچ مسئولیت مشخصی برای هیچکس در این ساختار تعریف نشده است. همچنین آمار مشخص از کشته شدگان آبان ۹۸ اساساً وجود ندارد که اعلام شود، چون جمعآوری این آمار به یک نظام مشخص نیاز دارد و هماهنگی اجزایی که بتوانند با هم اعداد و ارقام را یک کاسه کنند، در حالی که نظام و نظمی در کار نیست و در هرج و مرجی به نام «جمهوری اسلامی ایران» اساسا هماهنگی معنا ندارد. بر همین اساس است که میتوانید انتظار داشته باشید بخشی از این ساختار بیشکل، موشکی را به عمد و بنا به انگیزههای خاص فردی و گروهی به سوی هواپیمایی شلیک کرده باشد و بخشی دیگر اساسا از شلیک خبر نداشته باشد واز همین رو بسته به زاویه نگاهتان به مجموعه نامنسجم جمهوری اسلامی، میتوانید این اقدام را حرکتی «عمدی»، «غیرعمدی» یا «شبه عمد» بدانید!