نکته ها/ ۳۹
فداتون بشم، اینوروآنور هی می نویسند و شعار می دهند که یک روز به مردم آزادی بدهید تا ازتعداد مخالفان خودتان با خبرشوید. به نظر من برای این که نه حرف مردم باشه، نه حرف ما، اجازه می فرمائید یک نصف روز به مخالفان آزادی بدیم ببینیم اصلا کسی میاد توی خیابون یانه؟
:وقتی ما مطمئن هستیم که مخالفی نداریم، وقت مردم را برای چی تلف کنیم؟!
ویروس کرونا!
وزیر بهداشت: ویروس کرونا وارد ایران نشده
– : مگه عقلش کم شده یا از جونش سیرشده که
پاشو بذاره تو ایران؟!
طلاق برق آسا؟ طلاق سه سوته؟!
کانون سر دفتران
ازدواج و طلاق در بیانیه ای اعلام کرده است که اجرای طرح جدید سهمیه بندی طلاق
“به منظور اجرای منویات رهبر جمهوری اسلامی در کاهش علل و عوامل طلاق و اجرای
عدالت” صورت گرفته است.
به نظر من هم هرچقدرسنگ در راه گرفتن طلاق
انداخته شود بسود انسجام خانواده است.
زن و شوهر وقتی ببینند طلاق کارآسانی نیست،
می گویند جهنم، مگه چقدردیگه زنده ایم؟ بیا مثل اول ازدواج شوخی شوخی به هم بگیم
عزیزم و الکی الکی قربون صدقه هم بریم تا این چهل پنجاه سال عمرتمام بشه و ازشر همدیگه
راحت بشیم!
به همین دلایل و سهمیه بندی و از این محضر
به اون محضر رفتن، خیلی از زوج های آماده ازدواج، از دیروز دست به آینده نگری زده
اند و هنگامی که می روند وقت ازدواج بگیرند، یک وقت هم برای طلاق می گیرند!
به قول معروف یک سیب را که بیندازی بالا
تا بیاید پائین هزار تا چرخ می خورد و نوبت طلاق که داشته باشی، خودت هم که
نخواستی می توانی به یک مستحق طلاق هدیه بدهی یا بفروشی
!
از سری شغل های جدیدی هم که به طور یقین
در ایران شکل خواهد گرفت، گرفتن وقت طلاق و فروش آن به دیگران است. کاری که خیلی
از آدم های بیکار در صف بنزین و گاز می کنند. بنابراین از این پس آدم هائی را
خواهیم دید که دوروبر محضرها راه می روند و زیردندانی زمزمه می کنند: نوبت طلاق؟
طلاق سه سوته؟!
آشپز شاه و موشک دوم!
نزدیک یک ماه از سرنگونی هواپیمای اوکراین وسیله دوموشک شلیک شده ازسوی ایران می گذرد و هنوزخیلی ها می پرسند به فرض این که موشک اول به اشتباه شلیک شده، موشک دوم را برای چه شلیک کرده اند؟
کسانی که چنین سئوالی را می پرسند همانهائی هستند که داستان آن پادشاه و آشپزش را نخوانده اند و نشنیده اند. پادشاه سرما خورده بود، حکیم باشی دستور استراحت مطلق و خوردن آش داغ داد و گفت قبله عالم لطفن غذایتان را هم روی تخت میل کنید.
آنوقت ها هنوز از این میزهای چرخدار اختراع نشده بود که غذا را می گذارند روی آن و می آورند جلوی بیمار. وقتی آشپز مورد اعتماد شاه شخصا کاسه آش را به اتاق خواب او برد، از بزرگی عظمت و تزئینات اتاق، و شکل و شمایل پادشاه که با زیرشلواری اما تاج برسر! روی تخت نشسته بود، شروع به لرزیدن کرد و هنگام گذاشتن کاسه آش جلوی شاه، مقداری از آش روی لباس شاه ریخت و او را سوزاند.
آشپز از ترس خشکش زد، لحظاتی چند بی حرکت و هراسان به اتفاقی که افتاده بود فکرکرد و ناگهان کاسه آش را برداشت، زد توی سرشاه و فرارکرد!
شاه مطابق رسم زمان، زنگوله کناردستش را تکان داد و دقیقه ای نگذشته بود که محافظان آشپز را که مثل جوجه می لرزید دستگیرکردند و به خدمت او آوردند.
شاه که هم بشدت عصبانی بود و هم ازکار غیرمنتظره آشپز خنده اش گرفته بود گفت خب، مرد ناحسابی، قبول می کنم که دستت لرزید، آش را ریختی و من را سوزاندی، کاسه آش را چرا توی سرم زدی؟
آشپز گریان و لرزان گفت قربان من دیدم شما که دستور می دهید من را بکشند، گفتم بگذار اقلا یک خطای درست و حسابی کرده باشم که موقع مردن دلم نسوزد!
آن بنده خدائی هم که به قول آن سردار به اشتباه موشک را شلیک کرده، حتمن وقتی دیده هواپیما با موشک اول سقوط نکرد و خلبان دارد تلاش می کند که دور بزند و به فرودگاه برگردد، گفته من که توی دردسری بزرگ افتاده ام، بگذار موشک دوم را هم شلیک کنم که موقع محاکمه شدن، شلاق خوردن و سالها زندانی شدن، دلم نسوزد و اقلا یک خطای غیرقابل بخشش کرده باشم!
وانت ترسو…
حجابش را کاملا رعایت کرده، ولی بازهم مواظب ونگرانه که خدای نکرده براش حرف درنیارن !
وقتی که اسم هواپیما طیاره بود…
دنیای گندی شده. هیچ چیز را نمی شود لاپوشانی کرد حتی سقوط یک هواپیما را !
قبلن ها، یعنی اونوقت ها، که به هواپیما می گفتیم طیاره، وقتی سقوط می کرد، اهالی محل جمع می شدند دورش، اگر کمکی لازم بود می کردند و بعد آخ آخی ونوچ نوچی و اشکی و آهی و فاتحه ای، و البته اظهارنظرهای گوناگون… :
کدخدای ده می گفت: حتمن خیلی رفته بالا خورده به ابرها وافتاده !
زن کدخدا می گفت: از بسکی کفر زیاد شده. نه کسی نمازشو مرتب میخونه، نه کسی روزه درست وحسابی می گیره، خدا هم خشمش می گیره دیگه …
یکی می گفت به نظر من شوفرش هم ناشی بوده هم حرص بالا رفتن داشته. انگار اون بالا چه خبره…؟ یه ذره پائین ترپرواز می کرد، زن و بچه مردم را به کشتن نمی داد!
یکی از مسافرها با لهجه شیرین اصفهانیش می گفت نه دادا … حتمن مسافری زیادی سوارکرده س آ چپه شده س .
من خودم هفته ای پیش با گیتی نورد داشتم می رفتم اصفهون، نزدیک های مورچه خورت اتوبوسمون نزدیک بود بیفته د تو دره. حالا بوگو چرا؟
و وقتی یکی ازمیان جمعیت می گفت چرا ، جواب می داد: د بسکی آدم توش بود. توش پری آدم بود وروش پری رختخواب و چمدون …
رختی خواب ها جم نمی خوردند آدما هی میشستن و پا می شدن ووول می خوردن، اتوبوس هم همراشون کج وکوله می شد. طیاره م همین خاصیتا داره د. هی که جم بخوری و بشینی و پاشی وکمربندی تا ببندی و وا کنی، تعادلی شا از دست میدد و آ می افته د پاین !
و بعد از لحظاتی سکوت و نوچ نوچ کردن، همان همشهری اصفهانی می گفت حالا این حرفا فایده ش چی چیه س که ما داریم میزنیم؟ افتاده س وتموم شده س. طیاره س آ سقوط. بالاخره باید بیفته د یا نه ؟!
و اندکی بعد یه ژاندارم از راه می رسید و می گفت بیخود جمع نشید و برید سراغ کار و زندگی تون و مردم متفرق می شدند.
کسی اظهار نظرفنی و اساسی نمی کرد و کسی عقلش نمی رسید که هواپیما جعبه سیاهی داره که درحقیقت جعبه اسراره و تا متخصص ها بازش نکنن، نمی فهمن دلیل سقوطش چی بوده ….
همه گرفتاری ها از وقتی پیدا شد که همه فهمیدن درحقیقت جعبه سیاه، جعبه اسراره و یاد این شعر افتادند که :
اسرار
ازل را نه تو دانی و نه من
وین
حل معما نه تو خوانی و نه من
وکلای مجلس
کاشکی برای خنده هم که شده، مثل کارگرها که حقوق شان هشت ماه و نه ماه عقب می افته، شش ماه حقوق وکلای مجلس را ندهند ببینیم میان جلوی مجلس تظاهرات کنن یا نه؟!