نقل از رادیو زمانه

مریم فقیه ایمانی دختر آیت الله جلال فقیه ایمانی و نوه آیت الله خویی، آئین  بهایی را آئین مهربانی، روشنگری و نوع دوستی می داند و از جامعه بهایی خواسته است که در جهت اطلاع رسانی به مردم فعالیت بیشتری کنند. او در مصاحبه اخیر خود می گوید:

مریم فقیه ایمانی

“تا وقتی که جامعه‌ی بهائی خارج از ایران اطلاع‌رسانی درست نکند مردم نخواهند فهمید که این یک جریان سیاسی نیست؛ یک فلسفه‌ی زندگی و مجموعه ‌‌گفتارهاست.”

برخی دیگر از روشنفکران و فعالین سیاسی نیز با حسن نیت این ایراد را کرده اند که چرا بهائیان در جهت تبیین اصول آئین خود فعالیت نمی کنند. ممنوعیت این امر در ایران امروز کاملا واضح است اما متاسفانه بسیاری از رسانه های فارسی زبان خارج از کشور نیز، در انتشار مقالاتی که حاوی تبیین آئین بهایی است تردید نشان می دهند و سختگیری می کنند. برخی از انها صریحا گفته اند که از انتشار مطالبی که دال بر تبلیغ آئین بهایی باشد معذورند که ممکن است به جهت خط مشی سکولار آنها باشد یا ملاحظات دیگر، اما در هر حال ملاکی روشن برای تشخیص و تمییز این مطالب ارائه نمی کنند.

مطلب ذیل به جهت احترام به خواست آن روشنفکران و مخصوصا سرکار خانم مریم فقیه ایمانی، به شرح بخشی از اصول آیین بهایی می پردازد. باشد که مشمول تبلیغ  مخل یا مضر نگردد.

مهمترین اصل پذیرفته شده در آیین بهایی، وحدت نوع بشر است. بهاء الله آن را جوهر دینش می داند و می گوید که “برای اتحاد و اتفاق مردم روی زمین آمده است” و تصریح می کند که “از هر آنچه گفته ام چه به زبان دین، چه به زبان حقیقت و یا طریقت، منظوری نداشته ام جز اتحاد بین مردم روی زمین و این که دنیا یک وطن است و همه مردم جهان شهروندان آن وطن هستند و البته به تحقق این اعتقاد خود یقین داشته و تاکید می کند که جهان چاره ای جز قبول این اصل اساسی یعنی وحدت نوع بشر ندارد زیرا آخرین مرحله جامعه بشری در مسیر تکامل خود به سوی بلوغ می باشد. بهاء الله دنیا را آبستن این واقعه می داند و می گوید که عشق به وطن، دیگر برای هدایت و راهنمایی بشر به سوی سعادت کافی نیست و باید عشق به جهان و خدمت در جهت مصالح جهانی به عنوان هدف تمامی تلاشهای انسان شناخته شود که البته به معنای نفی عشق به وطن نیست، بلکه مرحله ی بالاتر و والاتر از آن تلقی می گردد.

بهاء الله از دین به عنوان نور مبین و علت اصلی نظم جهان و حفظ و راحت اهل عالم یاد می کند. هدف اصلی دین را ترویج اتحاد می داند و مردم را از این که آن را سبب تفرقه و اختلاف سازند برحذر می دارد. با اینکه خود را یک پیامبر و دارای دین می داند اما صریحا می گوید که حتی اگر دین من بخواهد باعث اختلاف شود بی دینی را ترجیح دهید.

توصیه می کند که مبادی دین باید به نحوی به اطفال تعلیم شود که روح تعصب و بیگانگی بین بشر را در قلب آنان جای ندهد. اما او در عین حال به خوبی به وضعیت و موقعیت دین در دوران معاصر آگاهی و احاطه کامل داشته و حتی در زمان خود یعنی دهه های پایانی قرن نوزدهم که دین هنوز اعتباری داشت صریحا هشدار می دهد که “نیروی ایمان به خداوند در تمام عالم در حال اضمحلال و حتی مرگ است” و عالم را منقلب و آشفته می بیند که انقلاباتآن  روز به روز در ازدیاد خواهد بود و مهم تر این که جهت این انقلابات به لامذهبی است والبته از عواقب آن نیز یاد می کند که باعث زلزله در ارکان جهان می گردد. می گوید که بی دینی منجر به هرج و مرج می گردد. اجرای اصل اصیل وحدت نوع انسان، مستلزم آن است که یک جامعه متحد جهانی تشکیل شود که در آن تمام ملل و نژادها و ادیان و طبقات کاملا و پیوسته متحد گشته و در عین حال استقلال و آزادی و ابتکار دولتهای عضو، تماما و یقینا محفوظ مانده باشد. تا آنجا که می توان تصور کرد، این جامعه متحد جهانی، باید دارای یک هیأت قانونگذاری جهانی باشد. یک هیأت مجریه جهانی به پشتیبانی یک نیروی پلیس بین المللی مصوبات آن هیئت قانون گذاری را اجرا نماید و نیز یک محکمه جهانی تشکیل شود که تمام دعاوی حاصله بین عناصر این جامعه در این نظام جهانی را داوری کرده و حکم نهایی و لازم الاجرایش را صادر کند. یک دستگاه ارتباطات و مخابرات بین المللی برای تسهیل ارتباطات لازم برای چنین نظامی ایجاد شود و یک پایتخت بین المللی به منزله کانون و مرکز اعصاب این مدنیت جهانی تعیین شود. یک زبان بین المللی ابداع و یا از بین زبانهای موجود انتخاب گردد و علاوه بر زبان مادری، در تمام کشورهای فدرال جهانی تعلیم داده شود. یک خط  و ادبیات جهانی، یک نظام مشترک برای پول و اوزان و مقادیر تعیین شود. اما مقدم بر همه اینها، صلح است. صلحی جهانی. بهاء الله پیشتاز این امر است و از زمامداران دنیا می خواهد که سلاح بر زمین بگذارند و گرد هم آیند و قراری محکم در این خصوص نهند زیرا چاره دیگری ندارند. اکیدا می خواهد که با همه مردم روی زمین به روح و ریحان معاشرت کنید تا به اتحاد بینجامد که اساس نظم و انتظام عالم است.

بهاء الله، مشورت را چراغ هدایت می داند و همه را به آن توصیه می کند و علم و دانش را مانند بال پرواز انسان می داند. تحصیل آن  را بر همه لازم شمرده و مردم روی زمین را مدیون دانشمندان و صاحبان حرف و صنایع می داند.

بهاء الله تاکیدی مکرر بر اعتدال دارد و می گوید هر امری که از حد اعتدال خارج شود باعث ضرر و زیان می گردد حتی اگر امر با ارزش و مهمی چون آزادی باشد و تمدن غرب را مخاطب ساخته و هشدار می دهد که تجاوز از حد اعتدال در آزادی و تمدن، آنها را در آتش خود خواهد سوزاند.

او مخالف خشونت است اما عدل را دارای دو رکن می داند مجازات و مکافات و نوید روزی را می دهد که خورشید عدل با تمام عظمت و شکوه خود بر عالم بتابد.

او همچنین منبر نشینی، ازدواج موقت، مسکرات، مواد مخدر، قمار، دست بوسی و طلب آمرزش نزد دیگران را نهی کرده است.

گزیده ای از کلمات او چنین است:

انسان طلسم اعظم است ولکن عدم تربیت، او را از آنچه با اوست محروم نموده

ای دانایان امم، از بیگانگی چشم بردارید و به یگانگی ناظر باشید و به اسبابی که سبب راحت و آسایش عموم اهل عالم است تمسک جوئید. این یک شبر عالم،یک وطن و یک مقام است. از افتخار که سبب اختلاف است بگذرید و به آانچه علت اتفاق است توجه نمایید. نزد اهل بهاء، افتخار به علم و عمل و اخلاق و دانش است نه به وطن و مقام.

ای دوستان، سراپرده یگانگی بلند شد بچشم بیگانگان یکدیگر را نبینید. همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار.

از جمله اموری که سبب اتحاد و اتفاق می گردد و جمیع عالم یک وطن مشاهده می شود آن ست که السن مختلفه به یک لسان منتهی گردد و همچنین خطوط عالم به یک خط.

جمیع از برای اصلاح عالم خلق شده اند. ….شئونات درنده های ارض، لایق انسان نبوده و نیست. شأن انسان، رحمت و محبت و شفقت و بردباری با جمیع اهل عالم بوده و خواهد بود.

علم بمنزله جناح است از برای وجود و مرقاه است از برای صعود. تحصیلش بر کل لازم ولکن علومی که اهل ارض از آن منتفع شوند نه علومی که به حرف ابتدا شود و به حرف منتهی گردد. صاحبان علوم و صنایع را حق عظیم است بر اهل عالم.

ای مردمان، گفتار را کردار باید، چه که گواه راستی گفتار، کردار است و آن بی این، تشنگان را سیراب ننماید.

ای اهل بهاء، لسان را به سب و لعن احدی میالائید و چشم را از آنچه لایق نیست حفظ نمایید. آنچه را دارائید، بنمایید. اگر مقبول افتاد مقصود حاصل و الا تعرض باطل.

شما را به ادب وصیت می نمایم …دارای ادب، دارای مقام بزرگ است امید آنکه این مظلوم و کل به ان فائز و متمسک و به ان متشبث و ناظر باشیم.

سبب حزن مشوید تا چه رسد به فساد و نزاع.

زبان گواه راستی من است او را به دروغ میالائید و جان گنجینه راز من است او را بدست آز مسپارید.

در مقام اول و رتبه اولی، بهشت، رضای حق است. هر نفسی به رضای او فائز شد او از اهل جنت علیا مذکور.