شرایط ایران و وضعیت جمهوری اسلامی را چگونه ارزیابی میکنید؟
جمهوری اسلامی ایران به رغم چالش های بزرگی که با ان روبرو است از ویژگی هایی معینی برخوردار است که نادیده گرفتن آن می تواند آدمی را به نوعی ساده انگاری خوشبینانه در باره آینده ایران دچار سازد. از چالش ها بیاغازیم:
نخست آن که تجربه چهل سال حاکمیت دینی بیش ازهر روشنگری تمایل به سکولاریسم را درجامعه ایران فراگیر کرده است. درگذشته نفوذ دین به برآمد اسلام سیاسی و بنیادگرایی اسلامی همچون گفتمان مسلط در انقلاب همگانی و پوپولیستی مردم ایران منجر شد. امروز اما پس از چهل سال حکومت اسلامی نه فقط مردم از هر گونه نظام سیاسی دینی گریزانند، بلکه تمایلات دین ستیزانه نیز رشد کرده است. حتی در بخشهایی از بدنه حاکمیت و به ویژه در میان تکنوکراتهای نظام، باورهای دینی کمرنگ شده اند. پاره ای از مقامات بارها درباره کاهش دین باوری به ویژه در نسل جوان هشدار داده اند. هم از این رو نفس بقای استبداد دینی با جامعه ای عمیقا روی برگردانده از آن، یکی از جدی ترین حوزه های شکاف و چالش علیه حکومت است.
همچنین، نظامی که خود را هوادار و نماد “مستضعفین” می خواند، با بزرگترین چالش سیاسی توسط تهیدستان و کارگران به ویژه در دی ماه نود و شش و آبان نود و هشت روبرو شد. گذشته از اعتصابات و تظاهرات زنجیره ای کارگری و محرومان در چند سال اخیر، خیزش دی و آبان خونین جدی ترین شورش علیه شکاف طبقاتی و چالش علیه حکومت اسلامی بود. امری که رهبر نظام را واداشت تا با بازتعریف مفهوم “مستضعفین” گریبان خود را از ادعای اولیه نظام رها سازد. میزان اختلاس، چپاول و فساد در ایران آنچنان گسترده است که تهیدستانی که روزی از سر نا آگاهی یا به هر دلیل دیگری پیش تر خود را با نظام تداعی می کردند امروز به مخالفان جدی آن بدل شده اند و در چالش نظام حتی از طبقه متوسط پیشی گرفته اند.
گرچه “همبستگی ملی و اجتماعی” مفاهیم نسبی اند و با توجه به تضاهای طبقاتی واجتماعی بیش از آن که یک واقعیت باشد، یک ساختمان بندی اجتماعی است، با این همه در کشورهای دمکراتیک رابطهای بین ملت و دولت بر میزانی از اعتماد متقابل، نمایندگی و برسمیت شناختن حضور گروه های گوناگون استوار است. امری که به ویژه در رویارویی با بحران های طبیعی یا دشمن خارجی درجه ای از همبستگی ملی و اجتماعی ایجاد می کند. در ایران اما گذشته از استبداد دینی و شکاف طبقاتی فزاینده، شکاف ها و تبعیضات اجتماعی دیگر نظیر اتنیکی و دینی، پیرامون و مرکز، جنسیتی، نسلی و… به گونه ای رشد یافته اند که هنجارهای مشترک و همبستگی عمومی را گسیخته تر از هر زمان دیگر کرده و واگرایی را به ویژه در حوزه اتنیکی در جامعه شدت بخشیده است. به جای آن، ناهنجاری به عمومی ترین عرف مشترک جامعه بدل شده و به سختی می توان از اخلاق و وجدان عمومی مشترک سخن گفت. این که بخشی بخشی از مردم برای خلاص شدن از شر نظام به قدرت های خارجی چشم دوخته اند، خود نشان نشانه ها است. حتی بحران های محیط زیستی در ایران نیز نتوانسته اندکی به نزدیکی نظام و مردم برای مقابله باآن منجر شود، بلکه تنها به بی اعتمادی بیشتر به نظام منجر شده است.
در سطح بینالمللی نیز، نظام با چالش انزوای جهانی، تنشهای منطقه ای وتحریمهای اقتصادی گسترده آمریکا روبروست. نظامی که نه تنها در ایران، بلکه در سطح بینالمللی (شاید جز نزد حکومت اسد و چند تایی دیگر) از مقبولیتی برخوردار نیست، خود را با تهدید روبرو می بیند. با چرخش اوضاع، چین و روسیه نیز متحد پایدار ایران باقی نخواهند ماند. به نقدر هر دو کشور در هنگام بحران ها نشان داده اند پای بسیاری از قطع نامه ها علیه ایران را امضا می کنند. در سوریه نیز روسیه به نفع اسرائیل اقتدار اصلی ترین متحد خود درجنگ، یعنی حکومت اسلامی را مهار می کند.
پرسش این جا است کشوری چنین پرتنش و پربحران که هیچ راه حل درخوری نیز پیش رو ندارد، با چه آینده روبرو است؟ این بی افقی، بخشی از اپوزیسیون را به این نتیجه رسانده که حکومت در آستانه سقوط و فروپاشی است یا جامعه پابه دوران انقلابی گذاشته است. هر دو ادعا دور از واقعیتند. به نقد بی آینده گی نظام قدرت های خارجی را تشویق نکرده تا ایران را به سرنوشت افغانستان و عراق و سوریه و لیبی بدل سازند. نه تنها چنین امری در دستور نیست، بلکه از منظر دمکراسی هم مثبت نیست. دمکراسی از طریق بمب و تانک شوخی تلخی است. اما اگر نه حمله خارجی برای براندازی و نه تثبیت داخلی از موضوعیت برخوردار نیست، پس آینده چه خواهد شد؟
پاسخ به این پرسش چندان ساده نیست. پیش از این گفته ام در دی ماه نود و شش “نطفه”ٔ یک تحول ساختارشکن یا هر نام دیگری که بر آن بگذارید بسته شد. یعنی بخش مهمی از جامعه از امید به اصلاح این نظام یا اصلاح در درون این نظام عبور کرد. تمایلی که در خیزش آبان با صدای رسا تر بیان شد و کل نظام آماج اعتراضات قرار گرفت. بدین ترتیب نطفه ای که در دی ماه بسته شد سقط نشد، بلکه در زهدان جامعه پرورده شد. با این همه از زایمان خبری نیست. جامعه وارد مرحله انقلابی نیز نشد هرچند اعتراضات در چند سال گذشته به گونه ای زنجیرهای ادامه یافت. با استفاده از مفهومی گرامشی می توام از نبردهای موضعی برای فتح سنگرهای نوین توسط جامعه مدنی سخن گفت. اعتراضات زنجیره ای در ایران به گونه ای است که نه حکومت توانایی ریشه کن کردن آن را دارد و نه هنوز با فراگیری و برامد انقلابی مواجه ایم. این که کی و کجا ممکن است به خیزش ساختارشکن فراگیرتری بدل شود بر من روشن نیست. مرگ خامنه ای یا یک رخداد غیر قابل انتظار اجتماعی شاید بتواند جرقه یک انفجار اجتماعی یا تحولات تند رابزند.
علاوه بر این همه، نباید اقتدار نظامی حکومت را چه در منطقه و چه در توانایی سرکوب داخلی دستکم گرفت. جمهوری اسلامی ایران حکومت شاه نیست که تحت فشار برآمد اجتماعی یا فشار بین المللی قدرت را به سادگی واگذار کند. این نظامی است که از دل انقلاب برآمده است و تکتیکهای سرکوب جنبشهای اجتماعی را به خوبی بلد است و مهارتش هرچه بیشتر شده است. همچنین تا کنون نشان داده در برابر فشار بین المللی یا داخلی نیز به سادگی عقب نمی نشیند. از آنجا که متحد جدی بین المللی نیز ندارد در صورت سقوط جای چندانی برای فرار ندارد و بیم آن می رود در صورت خطر سقوط تا آخرین نفس برای حفظ قدرت بجنگد. تا کنون نیز با توجه به توازن نابربر قوا در سرکوب اعتراضات موفق بوده است، هرچند قادر به ریشه کن کردن آنها نبوده و نخواهد بود. البته نظام در طول حیات خود با این همه بحران یکجا روبرو نبوده است. از بحرانهای بینالمللی، سقوط هواپیما، سرکوب خیزش آبان گرفته تا امروز که پاندومی و بحران کرونا که باز هم ناتوانی نظام در مدیریت بحران را به نمایش گذاشت و بی اعتمادی بیشتری آفرید. با این همه بیش از آن که بتوان مدعی شد نظام درآستانه فروپاشی است می توان از بی ثباتی آن سخن گفت. البته بحران کرونا در کوتاه مدت نیز بیشتر به یاری نظام آمده است.
ویروس کرونا چه تاثیری بر ایران داشته و اقدامات دولت در این زمینه چگونه بوده است؟
درباره پیامدهای عمومی کرونا در جهان و ایران به دفعات سخن گفته ام. در اینجا تنها به مهمترین آنها می پردازم:
یکی از این پیامدهای بحران کرونا، گسترش بی اعتمادی مردم به نظام است. سابقه دروغ و نیرنگ که ویژگی نظام های دیکتاتوری و توتالیتر است در نزد این حکومت در حوزه سیاسی بسیار است. اما توسل به دروغ در برابر معضل اجتماعی که بازی کردن با جان مردم است، خشم مردم را بیشتر کرد. نظام تنها برای این که اقتدارسیاسی آن ضربه نخورد، صندوق های رای انتخابات مجلس خلوت تر از آن چه پیش بینی می شد نشود، و جشن سالگرد انقلاب بی سر و صداتر از همیشه برگزار نشود، حاضر شد شیوع کرونا و ابعاد آنرا لاپوشانی کند. هشدارها و توصیه های کارشناسان پزشکی و حتی نماینده مجلس خود را نادیده گرفت و به نگرانی سازمان جهانی بهداشت در باره تعداد بیشتر مردگان و مبتلایان به کرونا در ایران توجهی نکرد و حتی برخی کمک های بین المللی – ازجمله پزشکان بدون مرز – را رد کرد. از همه بدتر مدعی شد اوضاع را در کنترل دارد و با نمایش شوی “من هم کرونا گرفته ام” یا آن را توطئه دشمن نسبت دادن تنها به درجه بی اعتمادی مردم افزود.
اقتدار دینی تضعیف شده نظام نیز لطمه خورد. بی آن که قصد اینهمان سازی در کار باشد، می توان شباهت هایی با فرجام عصر قرون وسطا در این ماجرا یافت. نه تنها عصر روشنگری در عقب راندن دین در دوران قرون وسطی و پیروزی عقلانیت و علم تاثیر گذاشت، بلکه شیوع طاعون نیز بی اعتباری خرافه های دینی را در مواجهه با آن آشکار ساخت. کلیسا نه تنها نتوانست طاعون را با امدادهای آسمانی شکست دهد، بلکه به شدت ازآن ضربه خورد. امری که دوری از کلیسا و گسترش سکولاریسم را به نوبه خود فراهم کرد. در ایران امروز نیز گذشته از تجربه چهل ساله حکومت دینی، کرونا نیز به اقتدار باورها و خرافات دینی ضربه زد. برای نمونه کسانی همچون محمد سعیدی امام جمعه قم و تولیت حرم فاطمه معصومه مبلغ این بود که “ما این حرم مقدس را دار الشفا میدانیم. دار الشفا یعنی مردم بیایند و از آمراض روحی و جسمی شفا بگیرند. باید باز باشد و مردم با قوت بیایند”. با فراگیری ویروس کرونا و روشن شدن این که حرم معصومه و امام رضا نه تنها توانایی شفابخشی ندارند، بلکه خود از مهمترین منابع شیوع ویروس و کشته شدن مردم هستند، حتی حکومت هم ناگزیر از عقب نشینی شد. با تعصیل اماکن مقدس مذهبی به جای پیروی از خرافه های دینی – که نظام هم همواره مبلغ آن بوده – ناگزیر راه حل های دنیوی جایگزین کشتارگاه های مقدس برای مهار کرونا می شوند. گرچه رهبر نظام نیز کرونا را با “دشمنان جنی” و “دشمنان انسی” مرتبط دانست، اما ادعا نقش جن در کرونا بی سر و صدا درز گرفته شد این همه، خواه ناخواه به فروپاشی بیشتر تعصبات دینی در جامعه منجر خواهد شد. گرچه خرافه زدایی از دین به معنای ریشه کن شدن آن نیست اما نباید پیامدهای پاندومی کرونا در این حوزه دستکم گرفت. کرونا در عربستان هم خانه خدا را موقت تعطیل کرد. این تحولات، در دراز مدت پرسش “پس خدا به چه دردی می خورد؟” را فراگیر تر خواهد کرد.
دیگر این که، مردم در ایران و جهان در برابر کرونا از پا در نخواهند آمد بلکه تاب آوری اجتماعیشان، همچون فولادی که آبدیده میشود افزون خواهد شد. مردمی که از چنین چالش سنگینی عبور کنند، به جای دچار شدن به استیصال، رویین تن خواهند شد. به ویژه ایرانیان که با پشت سر گذراندن همه نوع فجایع طبیعی و انسانی از جنگ و زلزله و سیل و خشکسالی و گردریزها و کرونا گرفته تا کشتارهای دهه شصت و سقوط هواپیما، سرکوب دی و کشتار خونین آبان ماه و دهها دشواری اجتماعی دیگر، به نقد همچون فولاد آبدیده شده اند. این الزاما به معنای عادی سازی از بحران ها یا تسلیم شرایط سخت شدن نیست، بلکه تاکیدی است بر نیروی مقاومت و ایستادگی و توان بازسازی و بازیابی خود که نباید آنرا دستکم گرفت.
در پی پاندومی کرونا توجه عمومی به بهداشت افزایش پیدا خواهد کرد. هم در رعایت شخصی آن و هم اهمیت دادن اجتماعی به بخش بهداشت و درمان که با بی مهری سوداگران نسبت به نیاز همگانی و رایگان کردن آن روبرو بوده است. کاهش کمک هزینه های دولتی و پزشکی وگسترش خصوصی سازی و دستمزد پائین به ویژه به پرستاران و بهیاران دیگر قابل تحمل هم نخواهد بود. از این پس بخش بهداشت و درمان از محبوبیت بیشتری در همه جای جهان برخوردار می شود که به رغم کمبود تجیهزات، همت کادر درمانی ، خودباوری، توانایی و وجدان حرفه ای شان نه تنها در ایران بلکه در جهان تحسین همگان را برانگیخته است و آنان را به قهرمانان ملی بدل ساخته است. به ویژه در ایران و ایتالیا که تعداد قابل توجهی از پزشکان و کادر درمانی در گرماگرم نجات مریضان کرونایی جان باختند. در ایران که امکانات درمانی به دلیل تحریم ها و سیاست حکومت و اختلاس ها از بسیاری از کشورها کمتر بود، پزشکان بیشتری در مقابله با کرونا جان باختند. با این همه به جای ترسیدن و فرار از مسئولیت با رقص کرونا بر وحشت مرگ چیره شدند و درخشان ترین جلوه وجدان حرفه ای را به نمایش گذاشتند.
در پی پاندومی کرونا حس مسئولیت شخصی نیز افزایش یافت. البته گاه توصیه های بهداشتی از جمله خودداری از سفر و “فاصله گذاری اجتماعی” رعایت نشدند و بخشی از ایرانیان نیز از خیر سفرهای نوروزی نگذشتند. این تنها مختص ایران نبود، در فرانسه هم در ابتدا وسوسه آفتاب لذت بخش به تجمع در پارک ها منجر شد. در کشور پیشرفته ای چون سوئد نیز هجوم به مناطق اسکی بازی در شمال سوئد و رستوران ها صدای مقامات کشور را درآورد. کشوری که به دلیل اعتماد عمومی دولت و مردم به یکدیکر و خودداری از روش های اجباری و قهری در مهار کرونا، بهت جهان را برانگیخت، ناگزیر برخی از سخت گیری ها را افزایش داد. با این همه، حس مسئولیت شخصی برای مقابله با بحران از جمله در ایران که ازقضا حکومت در آن بی کفایتی در مدیریت بحران را بارها به نمایش گذاشته، فزونی یافته است.
پاندومی کرونا، نقش و اهمیت جامعه مدنی را در مشارکت و مداخله در مدیریت بحران برجسته کرده است. گرچه نگرانی های ناشی از افزایش دخالت دولت و کنترل شهروندان و عادی سازی از آن در عصر پسا کرونا واقعی است، اما من نگاه خوش بینانه تری نسبت به پویایی جامعه مدنی دارم. درباره ظرفیت جامعه مدنی نه تنها در پویش دمکراسی، بلکه در مدیریت بحران ها باید درنگ بیشتری کرد. در ایران به نقد در جریان چندین زلزله و سیل که نظام ناتوانی های جدی در مدیریت بحران از خود نشان داد، نقش جامعه مدنی و وجدان عمومی در مدیریت بحران برجسته شده. کمک های مالی و داوطلبانه برای بهبود تجهیزات و کادر درمانی و امداد دواطلبانه به سالمندان در ایران و جهان در این دوره نیز جلوه هایی از افزایش نقش جامعه مدنی است.
بسیاری به درستی نسبت به گسترش نوعی سوسیال داروینیسم در جهان در عدم مراقبت پزشکی درخور از سالمندان که قربانیان اصلی کرونا هستند، هشدار داده اند. بسیاری با توجه به پیامد گسترش بیکاری، فقر و بحران اقتصادی برآمده از کرونا از دوران سیاه پیش رو، خطربرآمد فاشیسم یا تاخت و تاز بازار که در پی جبران سودهای از دست رفته برخواهدآمد سخن می گویند. در ایران کاهش سطح معشیت عمومی و به ویژه وخیم تر شدن موقعیت تهیدستان که به نقد از دشواری های متعدد اقتصادی رنج می برند، خطر فاجعه را جدی تر کرده است. به ویژه آن که اگر در بسیاری از کشورها دولت ها با مداخله و کمک مالی به شرکت ها و مزدبگیران و بیکاران به یاری جامعه پرداخته اند، در ایران گویا هیچ نهادی حکومتی حاضر نیست سرکیسه را شل کند و مردم خود باید هزینه اقتصادی و اجتماعی پاندومی کرونا را تحمل کنند. همه این نگرانی ها سخت واقعی است. با این همه برآنم در نزد افکار عمومی بی اعتمادی به منطق “سود و دیگر هیچ” گسترش خواهد یافت و درهمه جا عقلانیت مراقبت گرا از مشروعیت بیشتری نسبت به عقلانیت سوداگر برخوردار خواهد شد.
در حوزه بین المللی نیز روندها سخت ناسازه (پارادوکسال) هستند. از یکسو شاهد گسترش ناسیونالیسم، رویکرد دولت های ملی در حفاظت از شهروندان و مصادره تجهیزات پزشکی که به مقصد دیگر کشورها روان بوده اند و تنشهای بین المللی نظیر دعوای چین و آمریکا و ایران هستیم. از سوی دیگر برخی کشورها همچون کوبا به یاری ایتالیا و دیگر کشورها آمدند. در مورد ایران فشارهای بین المللی به آمریکا برای لغو یا کاهش تحریم ها افزایش یافته است. برخی کشورها هم مستقیما به حمایتهای مالی از ایران برخاستند. به نوعی همدردی و همبستگی بین المللی افزایش پیدا کرده است.
نکته دیگر آن که نوع رویارویی با کرونا در کشورهای گوناگون را می توان در پنج مدل طبقه بندی کرد. ۱. برخی کشورهایی که جزو اتحاد جماهیر شوروی سابق بودند مدعی شده اند کرونا به آنجا نخواهد آمد یا “شایعه پردازی” درباره آنرا ممنوع و قابل مجازات کرده اند! ۲ برخی دیگر نظیر چین در کنار کتمان اولیه و محروم نگه داشتن جهان از اطلاعات دقیق در این زمینه، با اقتدار بهت انگیزی از جمله با جوشکاری درب خانه ها برای ممانعت از خروج مردم، بحران را مهار کرده و روش خود را الگویی کارآمد برای جهان خواندند. برخی کشورهای افریقایی به ضرب و شتم ملت و دستگیری و جابجایی خشونت آمیزشان بسنده نکنده بلکه با به گلوله بستن و کشتن تعدادی مانع از حضور آنان در مجامع عمومی شدند! ۳. برخی کشورها نظیر سوئد به دلیل درجه اعتماد بالای مردم و دولت به یکدیگر حاضر نشدند کرونا را بهانه ای برای محدود ساختن هرچه بیشتر حقوق شهروندان و دمکراسی بدل سازند. کره جنوبی اما با در پیش گرفتن اقدامات گسترده پیشگیرانه مانع از سرایت گسترده تر کرونا شد بی آنکه به روش چینی توسل جوید. ۴ در برخی کشورها نیز همچون ایران درجه بی اعتمادی و بی اعتنایی حکومت و مردم به یکدیگر آنقدر بالا است که به جای نحوه مدیریت بحران باید نگران بحران مدیریت درکشور بود! در ایران نه مردم به حکومت اعتماد دارند و نه به دستورات و توصیه ها و حتی ممنوعیت های آن وقع چندانی می نهند. امری که مهار کرونا را دشوارتر کرده است ۵ و بالاخره بسیاری از کشورها کوشیدند با الهام و درهم آمیزی برخی مدل های بالا با برخی ممنوعیت ها و قرنطینه اجباری و افزایش اقتدار و مداخله و کنترل دولتی از یکسو و همراهی مردم از سوی دیگر به بحران پاسخ دهند. هنوز زود است درباره ترازنامه و چشم انداز روش های نامبرده در مهار کرونا با قطعیت سخن گفت. مدل ایران اما کمترین اعتماد ملی و بین الملللی را برانگیخته است.
بحران کرونا در ایران و جهان پیامدهای پارادکسال دیگری نیز در بر دارد. در بسیاری از کشورها دولت های حاکم از اقتدار بیشتری برخوردار شده اند. در دراز مدت میزان موفقیت این دولت ها در مهار کرونا، واکنش متفاوت در افکار عمومی بر خواهند انگیخت. بحران کرونا در ایران، زمینه بروز خیزش اجتماعی را برای یک دوره به فطرت برد و به نظام میدان داد تا با به میدان کشیدن ارتش و سپاه و ضرورت مدیریت متمرکز و دولتی برای غلبه بر بحران، بر اقتدار لحظه ای خود بیافزاید. هرچند این امر نه تنها به اعتماد مردم منجر نشد، بلکه بی اعتمادی نسبت به توانایی نظام در مدیریت بحران کرونا افزایش یافت. به غم خانه نشینی موقت، در دراز مدت احتمال یک انفجار اجتماعی و شورش گرسنگان افزایش خواهد یافت.
نظر شما درباره تحریمهای جاری علیه ایران چیست و به نظر شما چه تاثیری روی مردم و دولت گذاشته است و اصولا رابطه کشورهای جهانی با ایران چگونه باید بشود؟
من از تحریمهای هوشمند که سران حکومت، مسولان نظامی و ساختارهای معینی را هدف قرار میدهد، حمایت می کنم. اما هرگز با تحریمهای گسترده که دود آن به چشم مردم می رود موافق نبوده ونیستم. بحران کرونا بیش از ه زمان دیگری اهمیت مخالفت با تحریم های گسترده را به نمایش گذاشت. محدودیت های مستقیم وغیر مستقیم در زمینه دارو، امکانات پزشکی و توانمندی جامعه برای مقابله با بحران کرونا، پیامدهای مخربی را در بر دارد. در آمریکا که ثروتمندترین کشور جهان است کرونا به آسیب های انسانی، اجتمأعی و اقتصادی سختی منجر شده که گذشته از یک میلیون مبتلا و ۵۰ هزارکشته، نگرانی از بیکاری میلیونی را دامن زده است. تصور این که در کشوری نظیر ایران با تمام نابسامانی ها که تحریم ها تنها به دامنه و عمق آن افزوده است، خطر مرگ و میر بیشتر یا وخامت سطح معیشت زندگی بسیار بالاتر است. کاهش تحریمها راه ارسال و توزیع بیشتر دارو، مواد غذایی و بهداشتی را در جامعه هموارتر می کند. نهادهای مدنی در آمریکا و جهان نیز می توانند به نهادهای مدنی و جامعه پزشکی ایران بهتر یاری دهند. کمک مالی مستقیم هم به مردم افزایش خواهد یافت. البته بسیاری بدرستی نگرانند پولهایی که از جهان به ایران سرازیر میشود تا چه حد صرف نیازهای مردم میشود و تا چه حد توسط حکومت مصادره خواهد شد. کمک مستقیم تحت نظارت بین المللی سازمان بهداشت جهانی یا نهادهایی از این دست – به جامعه پزشکی و نهادهای مدنی راه مطمئن تری است. کاهش تحریم ها به هر رو بهرو بخت مردم را در برخورداری از امکانات و کمک های بشردوستانه و افزایش همبستگی بین المللی با مردم بیشتر می کند.
در میان اپوزیسیون تبعیدی نامه همبستگی جمهوری خواهان ایران و نامه چهار گروه جمهوری خواه از جمله بیانیههای است که که نه در همسویی با حکومت اسلامی ایران، به نکوهش دولت آمریکا پرداخته و نه در همسویی با دولت ترامپ از تشدید فشار بر ایران حمایت کرده است، بلکه کاهش تحریم ها و کمک بشر دوستانه به مردم برای مقابله با کرونا را توصیه کرده است.
به عنوان آخرین سوال وضعیت مخالفین خارج از کشور را چگونه میبینید و کارهایی که فکر میکنید مهم است الان در دستور کار قرار بگیرد چیست؟
واقعیت ضعف و پراکندگی چهل ساله اپوزسیون تبعیدی نقطه آغاز هر تحلیلی در این زمینه است که با هیچ معجزهای هم قابل حل و فصل نیست. این بخشی از بحران ساختاری است که نه فقط حکومت بلکه اپوزسیون را هم در بر گرفته است. مردم نه فقط به حکومت بی اعتمادند بلکه دلبستگی چندانی نیز به اپوزیسیون ندارند. پیش تر در باره آسیب شناسی اپوزیسیون تبعیدی و معضلاتی همچون کهن سالی و فرتوتگی، ارتباط نه چندان زنده آن با نبض جامعه ایران، کهنگی، ناتوانایی تجدید تولید خود وکمبود نواوری و سکتاریسم و ذهنی بودن ان سخن گفته ام. همچنین بارها بر اهمیت تشکیل قطبهای گوناگون سیاسی جمهوری خواه و غیر جمهوری خواه در اپوزیسیون- به جای اتحاد همه با هم یا جنگ همه با هم – برای خروج از پراکندگی و ضرورت درهم آمیختن رقابت سیاسی و جستجوی همگرایی تاکید کرده ام و نیازی به تکرار آن نمی بینم. همان طور که بارها گفته ام نوستالژی بازگشت به گذشته در مخالفت با حکومت اسلامی بخت دست یابی به دمکراسی را گسترش نمی دهد. در نفی جمهوری اسلامی باید از باورهای ایدئولوژیک و اشکال اقتدار دینی و ستنی و موروثی و کاریزمایتک فاصله گرفت. جمهوری به معنای دقیق کلمه که دمکراسی و سکولاریسم از پیش شرطهای آن است بدیل مطلوبی برای برای آیندهای ایران است. البته من از آن دسته جمهوری خواهانی هستم که از عدالت اجتماعی و سیاست ضد تبعیض برای تامین حقوق شهروندی و برابری دفاع می کنم. بحران کرونا تنها اهمیت سیاست تبعیض زدایی، تامین برابری حقوقی شهروندان، تقویت دولت رفاه و سیاست های رفاهی و اجتماعی و مراقبت جویانه را برجسته تر کرده است.
کلام آخرآن که تأ کنون در کنار تشکیل قطب بندیهای سیاسی گوناگون و گفتگوی سازمان یافته برای مدیریت اختلاف و تضمین رقابت سیاسی سالم، از توافق منفی درباره “چه نباید کردها” (نظیر عدم توسل به خشونت، عدم پذیرش نظام، عدم تکیه به قدرت های خارجی، عدم تجزیه ایران و…) حمایت کرده ام. فراگیری بحران کرونا فراگیر که چپ و راست و سیاسی و غیر سیاسی نمیشناسد، اما زمینه یک وفاق مثبت همگانی را در برابر خطر فاجعه ای انسانی افزایش داده است است. هرچند که بخش های آسیب پذیر تر جامعه نظیر تهیدستان و سالمندان بیشتر قربانی آن می شوند و زنان نیز از برخی پیامدهای اجتماعی آن (نظیر افزایش خشونت خانگی، تجاوز، کار خانگی و بیکاری ) بیشتر رنج می برند.
پرسش این جا است که آیا اپوزسیون مستقل از اختلافات درونی خود، میتواند بر سر یاری به مردم ایران در مهار بحران کرونا و پیامدهای آن،همگرایی عمومی را سازمان دهد؟ در بسیاری از کشورها کرونا رقابتهای سیاسی را ولو موقتا کمرنگ کرده و همبستگی ملی را جایگزین آن کرده است. در ایران نیز کرونا زمینه ساز کاهش تنش در اپوزسیون شده است. باید دید آیا اپوزسیون ایران آنقدر مسئولیت ملی و کلان نگری دارد که جان انسان را مقدم بشمارد و برای مقابله موثر تر با کرونا موقتا حاضر به تعامل بیشتری با یکدیگر شود؟ عصر کرونا حوزه های درنگندگی بسیاری ایجاد کرده است. باید دید اپوزیسیون ایران از آن چه خواهد آموخت!