برای سه جوان زیبای اعدامی: امیرحسین مرادی، سعید تمجیدی و محمد رجبی

امیرحسین مرادی، سعید تمجیدی و محمد رجبی

هر بامداد

که برمی خیزم از بستر

رو به رو می شوم با فکرهایی بی در و پیکر

که بیشتر از ایران می آورند خبر

از هواپیماهای ۷۵۲

شورش جوان های زیبای زندانی

که آویخته می شوند بر دار

آزاده دختران و زنانی بریده سر

مردمانی بی خانمان، بی کار، بی دارو، بی خوراک

دیوانه آخوندهای هرزه  ی مفت خوار

کثیف، وقیح و ترسناک

سرگردان می شوم در تبعید از این همه بعید

مسخ و افسرده و بدکردار

مگر می شود این همه غصه خورد

اشک ریخت و رنج برد و نمرد؟

از این همه عمر تباه

به آینه می برم پناه

ببینم زنده ام؟

باورم نمی شود

به راستی اسباب خنده ام

شما کجای کارید

اگر آینه ندارید؟

۱۴/۶/۲۰۲۰