هراس از بیان احساس و انحطاط زبان
بخش سوم و پایانی
پرفسور ساموئل هازو که نویسنده و گردآورنده کتاب “مقالاتی در باب شعر و شاعری” است، خود شاعر، نویسنده، نمایشنامه نویس و مترجم است و در دانشگاه (Duquesne) در ایالت پنسیلوانیا به عنوان استاد ممتاز، عهده دار ریاست انجمن بین المللی شعر نیز هست. جد پدری هازو از کشور لبنان است و ترجمه شعر از شاعران لبنان و عرب به زبان انگلیسی، نیز، از جمله دلمشغولی های اوست.
در کتاب مجموعه مقالات گردآوری شده توسط هازو، بجز مقدمه، دو نوشته نیز از او در کتاب قرار دارد.” هراس ابراز احساس در شعر معاصر” و مقاله” ترجمه شعر: وفاداری تا حد نامرئی شدن”. این دو نوشته در میان دیگر مقالاتی است که او آن ها را برگزیده است. در ابتدای مقاله هراس ابراز احساس در شعر معاصر، هازو با یادآوری گفتاری از ” تی. اس. الیوت” می نویسد:” توصیف دقیق احساس بسی سخت تر از توصیف دقیق اندیشه است”. از این رو او معتقد است در شعر معاصر عموما شاعر “پس از فرو کش کردن” احساس واقعی اش شعر می نویسد چرا که در “در جوامع متمدن انسان ها آن قدر منتظر می مانند تا بتوانند” عاقلانه” سخن بگویند، تا از شور و حالی که به آن دچار شده اند رهایی یابند و بتوانند احساس خود را با لحنی فاقد احساسات شرح دهند.”
او می گوید کسانی در شعر مدافع “سانسور عواطف” خود هستند و منطقی بودن را بهتر می دانند اما خود او معتقد است “اندیشه و احساس پیوسته در یکدیگر رخنه می کنند و این امری اجتناب ناپذیر است. خردگرایان بلند پرواز در میان ما، متوجه مذبوحانه بودن تلاش های خود در جنگ با واقعیت عاطفی شده اند، و سانتی مانتال های خیالاتی نیز سرانجام این حقیقت را پذیرفته اند که دارای عقل و منطقند.” با این اعتقاد، هازو میان اندیشه – عقل – و احساس یکی را بر دیگری ترجیح نمی دهد و “زبان اندیشه احساس شده” را همچون طلای خالصی می داند که باید آن را در اعماق یافت، نه در سطح. با این حال او عصر حاضر را دوره “انحطاط زبان” می داند و معتقد است زبان از هر سو دارد لطمه می بیند.
اندیشمند فرانسوی پل ریکور حدود چهار دهه قبل در گفت و گو با ” فلیپ فراید” که بابک احمدی آن را با “عنوان شعر و امکان” در کنار پنج گفت و گوی دیگر با ریکور در کتاب زندگی در دنیای متن به فارسی منتشر کرد، در ابتدای گفتارش به تخریب فزاینده زبان در جهان امروز تاکید دارد که چگونه سیطره زبان تکنولوژیک روز به روز دارد عرصه را بر زبان عمومی تنگ می کند. او به همین خاطر شعر را به دلیل ذات زبان باوریش به ویژه در این مرحله ی انحطاط زبان، عنصر پویایی می داند که زبان مخرب را به نفع زبان عموم می تواند پالایش کند. از آنجایی که نظر ساموئل هازو در باب انحطاط زبان به سخن پل ریکور نزدیک است برای یادآوری هشدار تکاندهنده ی ریکور، گفته اش را از روی کتاب زندگی در جهان متن می خوانیم:
پل ریکور: “نخستین نکته ای که مایلم بر آن تاکید کنم این است که شعر پهنه و گستره ی زبان را پاس می دارد، چرا که مهمترین خطر در فرهنگ امروزی ما گونه ای تقلیل زبان است به ارتباط در نازل ترین سطح، یا تبدیل آن به ابزار نظارت ماهرانه بر چیزها و آدم ها. زبان که به ابزار تبدیل شود دیگر پیش نخواهد رفت. این ابزاری شدن زبان خطرناک ترین گرایش فرهنگ ماست. ما تنها یک الگوی زبانی می یابیم – زبان تکنولوژی.”
بر همین مبنا، هاوز جدا از دوری شعر و ادبیات از احساسات ( که به باور او شامل متن های سخنرانی های سیاسی، مجریان و گزارشگران رادیو وتلویزیون، منتقدان فیلم و موسیقی … نیز می شود) رشد زبان صنعت و تکنولوژی را نیز یک خطر آشکار برای زبان می داند: “اعتبار اجتماع(زبان) در چنین زمانه ای در حال از بین رفتن است.” و این ” لطمه نهایی درعصر انحطاط زبان است.” در همین حال او به شعر دهه اخیر نیز انتقاد دارد و تکنیک زدگی را ” فقدان غم انگیز بصیرت ” می خواند: “بیماری شایع میان شاعران نوشتن فقط برای خودشان است”. داشتن مهارت در صنایع شعری از منظر او کافی نیست: “وقتی شعری می خوانیم که حاصل خلاقیت محض است و نه صناعت صرف، قلبا و عمیقا تحت تاثیر قرار می گیریم و سخن رابرت فراست را تجربه می کنیم: احساس جاودانگی در برابر جهان فانی.”
وفاداری تا حد نامرئی شدن
هازو در مقاله دومش در کتاب از تجربه های خود در کار ترجمه سخن می گوید. او معتقد است بنیادگرایان درعرصه زبان و ترجمه می پرسند چگونه “می توان احساس و ادراک ظریف تنیده شده در تار و پود یک زبان را وفادارانه به زبان دیگری برگرداند؟ این چنین اقدامی، ندیده گرفتن حرمت زبان مبداء نیست؟”
و خود پاسخ می دهند مترجمان بی اعتنا به محال و بی حاصل بودن کار خود می کوشند تفاهم بوجود آورند، درست در جایی که مطلقا چنین امکانی وجود ندارد.
هازو، نویسنده ی این مقاله اما خود معتقد است اگر بخواهیم این نوع تفکر را در برگردان یک زبان به زبان دیگر به امری مطلق تبدیل کنیم، در زندان زبان خود محبوس خواهیم ماند. او در امتداد همین استدلال، ترجمه ی ایده آل را ترجمه ای می داند که “به عالم درونی” متن و صاحب اثر نزدیک باشد. می گوید تسلط کامل به زبان مادری و زبان بیگانه برای ترجمه ضروری است اما “ترجمه عالم درونی، فراتر از ترجمه کلمات است.” و از نگاه او “راز موفقیت در ترجمه، خود یک راز است؛ آمیزه ای از ذوق، پویایی، الهام، بصیرت، همدلی و نه سر سوزنی شانس.”
ساموئل هازو در این نوشته به نمونه هایی از تجربه خود در ترجمه اشاره می کند و از نمونه های موفق دیگران برگردان شعر به صورت بازآفرینی به ترجمه فیتز جرالد از شعرهای خیام اشاره می کند و نظری درباره شعر و جایگاه شعری خیام مطرح می کند که در نوع خودش چنان شگفت آور می نماید که دانستگی او از شعر جهان را به پرسش می گیرد، چنان که مترجم کتاب را نگران می سازد و فریده حسن زاده(مترجم کتاب) به هازو نامه می نویسد: “خلاف به عرض شما رسانده اند” عمر خیام برای شاعر طراز اول بودن هیچ نیازی به هنرنمایی فیتز جرالد عزیز ندارد”. ساموئل هازو در جمله ای نسنجیده و ناآگاه به جایگاه شاعری خیام نوشته است: “گفته می شود که عمر خیام، شاعری درجه سه یا چهار است، اما ادوارد فتیز جرالد با چهار پاره های انگلیسی خود، مقام والایی به عنوان یک شاعر به او بخشیده است”!
دنیای مجازی دارد ما را می بلعد
در نوشته ی دیگر کتاب مقاله ای ست از کریستوفر مریل که شاعر، مترجم و استاد ادبیات دانشگاه است. او که در مناطق جنگ زده مانند جنگ داخلی بالکان در بوسنی به عنوان خبرنگار جنگ حضور داشته در پاسخ به ساموئل هازو (گرآورنده مطالب کتاب) که جنگ چه تاثیری بر شما داشته؟ می گوید ” آن قدر هست که بگویم جنگ های بالکان دید مرا نسبت به جهان تاریک کرد.”
مقاله مریل در این کتاب “الهه شعر، میانجی خدایان عشق و جنگ” نام دارد. او می گوید زندگی واقعی ما دارد دنیای مجازی را می بلعد. او به تاثیر این پدیده، دور شدن از زندگی واقعی، و نتیجه آن بر شعر و ادبیات می پردازد. از نگاه او تلویزیون و جهان مجازی حاکم بر اینترنت مشکل دوره ای ست که در آن زندگی می کنیم و همه ی این ها تاثیرش بر سر”قدرت تخیل ما” برای پدید آوردن ادبیات خلاقه به شدت نامطلوب است: “آنچه شاعران و نویسندگان در این زمانه باید انجام دهند، رهانیدن ما از حالت خمودگی ناشی از تاثیرات تلویزیون است.”
او معتقد به حضور در عرصه های واقعی زندگی حتی در جنگ است اما نه به عنوان یک نظامی، به عنوان یک شاهد، نه به عنوان یک ناظر. از این رو به زندگی شاعری جوان اهل بوسنی (گوران سیمیچ ) توجه دارد که پیش از جنگ شعرش را از دست رفته و بی جان می یافت، اما مصایب روزهای جنگ بالکان و خاکستر شدن کتابخانه شهر از او شاعر دیگری ساخت.
توقع دو چیز از شعر
در ۷۰ صفحه پایانی کتاب پنج نوشته عموما کوتاه به چاپ رسیده که جیمز تیت، مریلین کریسل، خورخه لوئیس بورخس، دنیس ای. هنسلی و سهیل بشروی از نویسندگان این مطالب هستند.
جمیز تیت شاعر و نویسنده اهل کانزاس میسوری در امریکا در نوشته اش از تجربه های شخصی خود در شعر و اهمیت مکاشفه و شهود در جان یافتن شعر می گوید. بخش بعدی کتاب به شعری از مریلین کریسل شاعر و نویسنده امریکایی و به نوشته ای از او که ” آفریینندگی: مبادله میان دست بخشنده و دست پذیرنده” نام دارد اختصاص یافته. در صفحه هایی که به نوشته کریسل تعلق دارد ابتدا شعری از او آمده که عنوانش “نیلوفر آبی بود” است و برپایه تجربه شخص شاعر به هنگام کار در یک آسایشگاه مستمندان در هند سروده شده.، و نوشته اش نیز به تجربه کاری او و تاثیرش بر شعر او می پردازد و اشاراتی نیز به شعر و شخصیت شاعر معروف هندوستان تاگور دارد.
از خورخه لوئیس بورخس نوشته ای در ۳ صفحه در کتاب آمده است که او به اختصار به موضوع ” وفاداری به تخیلات: بهترین راه تغییر دادن واقعیات” می پردازد. بورخس در شعر به تخیل و ضمیر ناخودآگاه توجه زیادی دارد و از این روست که از کیپلینگ شاعر و نویسنده انگلیسی نقل می کند که ” نویسنده می تواند شاهکاری خلق کند بی آن که معنایش را دریابد” به عقیده بورخس از شعر در عصر حاضر دو چیز توقع می رود:
ا- ارائه تصویری واضح و روشن.
۲- تاثیر گذاری عمیق و قلبی، همچون عظمت زلال اقیانوسی در پیش رو.
در دو نوشته پایانی کتاب دنیس ای. هنسلی به راز جاودانگی جک لندن، و سهیل بشروی به جادوی شعر معروف “پیامبر” اثر جبران خلیل جبران می پردازد. هنسلی از درس گرفتن خود از جک لندن در بازخوانی آثارش می گوید که چگونه دیدن نویسندگی را از او یاد گرفته و سهیل بشروی نویسنده، شاعر و روزنامه نگار مشهور لبنانی در مقاله به مناسبت صدمین سال تولد جبران خلیل جبران به زندگی او در امریکا و شعر معروف و جهانی اش پیامبر که چگونه توانست از یک مهاجر عرب زبان شاعر معروفی در زبان انگلیسی بسازد، حرف می زند.
کتاب “شب آخر با سیلویا پلات، مقالاتی در باب شعر و شاعری”، با ترجمه فریده حسن زاده (مصطفوی) بار اول در سال ۱۳۹۲ از سوی انتشارات نگاه در تهران به چاپ رسیده است.