اریش فولات*
ترجمه: رضا نافعی
مجله اشپیگل مقاله مفصلی دارد، درباره استراتژی جنگی امریکا و این که آیا اعضای ناتو و بویژه آلمان باید از این استراتژی پیروی کنند؟ و اگر تاکنون چنین کرده اند، تا چه زمان باید پیروی کنند؟ این مقاله در شماره ۲۰اشپیگل مورخ ۱۷ می ۲۰۱۰ منتشر شده، که با اندکی اختصار ترجمه کرده ام.
این مقاله از عریان گوئی های برخوردار است که تامل برانگیز است. نشریات معتبری نظیر اشپیگل بی منظور مطلبی نمی نویسند. آنهم مطالبی تا این حد حساس که هیچ سیاستمداری در غرب جرأت طرح آنها را ندارد.
واقعیت اینست که ۹ سال از ورود امریکا به افغانستان و جنگ در این کشور می گذرد. از صرف میلیارد ها دلار و کشته شدن صدها سرباز آمریکائی و اروپائی تاکنون نه تنها حاصلی که امید آن می رفت به دست نیامده، بلکه رقبای “جنگ نه” یعنی چین و روسیه، تا کنون برنده بوده اند. از نظر اروپائی ها هوا پس است و در اولین فرصت باید فرار را بر قرار ترجیح داد.
«برای همسایگان افغانستان، پاکستان، هند و ایران کاملا روشن است که کشورهای اروپائی عضو ناتو، که مشروعیت و محبوبیت این جنگ در کشورهایشان از میان رفته، با خروج اولین سرباز آمریکائی از افغانستان، همه به سوی خروجی ها هجوم خواهند برد. هلند مدت ها پیش اعلام کرده که در این تابستان منطقه جنگ “اروزخان” را ترک خواهد کرد. کانادائی ها سال بعد قندهار را ترک خواهند کرد و پشت سر آنها دانمارکی ها. انگلیسی ها نیز به خواست آمریکا هلمند را به کانادائی ها خواهند سپرد..» ( اشپیگل شماره ۲۱)
نویسنده مقاله با احتیاط بسیار، فقط با به کار بردن یک لغت “مطلوبست” آنهم میان دو خط فاصله، در وسط جمله ای به طرح خروج از ناتو تلنگری می زند و رد می شود. به عبارت دیگر با برشمردن فاکت های متعدد می گوید استراتژی دوران جنگ سرد متعلق به قرن گذشته بود و با تغییر شرایط جهانی آن شیوه دیگر کارآمد نیست. با اروپای ورشکسته امروز و با به میدان آمدن قدرت های نوظهوری چون چین، هند و برزیل و در کنار آنها روسیه صورت مسئله تغییر کرده است. با طرح مسئله حقوق بشر و حفظ ارزش های اروپایی و موضوعاتی از این دست هم دیگر آبی گرم نمی شود. خودمان را گول نزنیم. مسئله، مسئله ژئوپلیتیک است. برای بردن این “بازی” باید راه دیگری در پیش گرفت.
ر. نافعی
***
در این روزها بسیاری با دلسوزی صادقانه درباره افغانستان می نویسند. گاه جنگ محکوم می شود، گاه ستایش، گاه از آن می نالند،گاه ناچیزش جلوه می دهند و زمانی زبان تسلی به میان می آورند. از نظر آنان که خود را واقع بین می دانند دست یازیدن به جنگ کاری است درست، و یگانه راه دفاع از ارزش های آزادی خواهانه غربی در مقابله با طالبان خوفناک. تلفات وارده به غیر نظامیان نیز با آنکه تاسف برانگیز است، اجتناب ناپذیر است. بر عکس، برای آنها که اکثرا پیرو اندیشه های صلح خواهانه هستند، این جنگها خیانت به آرمان های انسان دوستانه است. جنگ با بمباران هایش و شبیخون زدن های تروریستی اش در چشم آنها دیوی است تبهکار و رام ناشدنی و در چشم آنها هیچ چیز، مطلقا هیچ چیز، نمی تواند توجیهی برای زندگی تباه شده یک انسان باشد.
گاه دفاع در برابر تروریسم بین المللی نقطه مرکزی است. ما نبرد می کنیم، بسیار جدی مدعی هستیم که در هندوکش سرسختانه می جنگیم تا هیندنلانگ و هیلدسهایم را از گزند القاعده مصون نگاه داریم، چنان که گوئی افغانستان مرکز فرماندهی تروریسم است و نه همسایه آن: پاکستان. آنهم از مدتها پیش، جائی که افراط گرایان با صراحت تمام سخن از آن می گویند که “اهداف” شهرهای آمریکا هستند، نگاهی به نیویورک، تایمز اسکوئر بیافکنید. چنانکه گوئی تروریست هائی که به خدمت گرفته می شوند از افغانستان می آیند و نه از کشورهائی چون یمن و یا از سلول های اسلامی در خود کشورهای غربی که مورد حمله قرار می گیرند.
نتایجی که از این برداشت ها گرفته می شود چنان متناقض اند که ضد و نقیض تر از آن ممکن نیست. گروهی می گویند: ما باید مدت زیادی بمانیم تا به آنها و خودمان کمکی دیر پا کرده باشیم! گروه دیگر می گوید: برای آنکه جلوی زیان های بیشتر برای خود و افغان ها را گرفته باشیم باید هرچه زودتر بیرون برویم!
چه جنگ افروزان و چه صلح دوستان همه خود را فریب می دهند. اشتباه آنها اینست که دلائل این جنگ و هر جنگ دیگر در عصر نو را نمی دانند. بنا بر این صحبت چاره و یا جلوگیری از تروریسم، مجازات های به حق ناتو علیه طالبان و القاعده در افغانستان، بلافاصله پس از واقعه یازده سپتامبر ۲۰۰۱ را به کنار بگذاریم و از ژئوپلیتیک صحبت کنیم، از پایگاه های نظامی و معادن، از لوله های نفت و گاز و مسیر حمل مواد مخدر. از این صحبت کنیم که امروز کیست که در افغانستان می جنگد و چرا؟
از آغاز قرن نوزدهم تا آغاز قرن بیستم، زورآزمائی قدرت های جهانی در مناطق بسیار مهم استراتژیک در آسیای مرکزی میان پامیر، هندوکش و هیمالایا را “بازی بزرگ” می خواندند. بازی کنان این بازی بزرگ در درجه اول انگلیس ها و روس ها بودند. در این جنگ هم ارتش ها دخیل بودند و هم عمال مخفی. در پس پرده معاملات مرموز برای خریدن افراد محلی در جریان بود:”برای من، افغانستان، ترانس کاسپین، ایران، مهره های شطرنج در نبرد بر سر حکومت بر جهان هستند” از سخنان لرد کرزن، که بعداً، ۱۱۰ سال پیش، نایب السلطنه انگلیس در هند شد. (کسی که در بر کشیدن رضا شاه به سلطنت نقش قاطع داشت. برای اطلاع بیشتر در این مورد مراجعه کنید به پژوهش های مورخ معاصر عبدالله شهبازی.مترجم).
ما اینک وسط”بخش دوم بازی بزرگ” هستیم. در این بازی تمام آنها که در سیاست جهانی امروز نقش دارند، سهیم هستند: آمریکا و روسها، اروپا و ایران، چین و هند.
علائق حیاتی غرب ایجاب می کند که صاحبان قدرت در ایران ـ با آن ترکیب خطرناک تعصب مذهبی و تکنیک عالی غنی سازی اورانیوم ـ از لحاظ استراتژی منزوی و از لحاظ اقتصادی تضعیف شوند.
تحقق نظامی این امر با ایجاد پایگاه های بزرگ در قندهار و کابل و همچنین در کشورهای همسایه مانند قرقیزستان و ازبکستان صورت می گیرد. کشورهائی که واشنگتن، لندن و برلین آگاهانه چشم خود را بر تجاوزات رژیم های سرکوبگر آنها بر حقوق بشر می بندند.
افزون بر این، باید امکان صادرات ایران محدود گردد، لوله های نفت و گاز از میدان های ایران نباید از افغانستان بگذرد.
طبق تصور غرب، این لوله باید از ترکمنستان ـ گرچه دیکتاتوری است ولی با غرب میانه دارد ـ آغاز شود و پس از عبور از دریای خزر از وسط افغانستان بگذرد و به کشورهای پاکستان و هند که تشنه انرژی هستند برسد: این یک معامله میلیاردی است که شرط انجام آن وجود ثبات سیاسی است. نقشه های مشابهی هم قبلا وجود داشتند و تا مراحل پایانی هم رسیده بودند. موسسه کالیفرنیایی اونوکال، با پشتیبانی وزارت خارجه آمریکا، ۱۵ سال پیش برای انجام چنین معامله ای تلاش کرد، بعدا حتی رهبران طالبان به هوستون هم دعوت شدند و مورد عزت و احترام هم قرار گرفتند. ولی آن معامله سر نگرفت. اونوکال را کمپانی شورون بلعید، ولی نه صنایع بزرگ، نه طراحان سیاست استراتژیک در واشنگتن، و نه رقبای روسی، چینی و هندی آنها، در عرصه مواد خام، هیچ کدام از بازی پوکر بر سر لوله های نفتی چشم نپوشیدند. علاوه بر این، دهلی نو، بنا بر انگیزه های ژئوپلیتیک خویش، فعالیت های خود در افغانستان را گسترش نیز داد ـ هند که می خواهد دشمن سرسخت خود پاکستان را در محاصره گازانبری بگیرد، پنج شش نمایندگی دیپلماتیک در افغانستان تاسیس کرده است، جاسوس های هند اوضاع و احوال آنجا را بهتر از همتایان غربی خود می شناسند.
اهمیت افغانستان فقط در این نیست که مسیری است برای عبور و انتقال کالا. این کشور دارای منابع و معادن عظیم و بکری است که می تواند افغانستان بسیار فقیر را به کشوری ثروتمند تبدیل کند. بویژه سودهای کلان نصیب آن کشورها و موسساتی کند که این منابع را استخراج کنند. معادن و منابعی که وجود آنها تاکنون قطعیت یافته عبارتند از طلا و مس، سنگ آهن و لیتیوم. این آن ماده ایست که برای ساختن تلفن های همراه و اتومبیل های الکتریکی مورد نیاز است. آب هم در این منطقه بی آب جهان سلاح با اهمیتی است: افغانستان ۸۰ میلیارد متر مکعب آب در اختیار دارد که خود فقط به بیست میلیارد آن نیاز دارد.
از این منابع، تاکنون کشورهایی بهره می برند که در جنگ غرب علیه شورشیان شرکت ندارند. نیروهای نظامی آمریکا تاکنون در منطقه “لوگر” آنقدر امنیت به وجود آورده اند که استخراج مس می تواند آغاز گردد. یک موسسه دولتی چینی امتیاز استخراج را به دست آورده و تاکنون سه میلیارد دلار هم سرمایه گذاری کرده است. قرار است یک شبکه عظیم راه آهن نیز زیر نظر چین ایجاد گردد که افغانستان را به آسیای مرکزی متصل می کند و یک جاده جدید ابریشم به وجود می آورد ولی این بار از طریق راه آهن.
شگفت انگیزتر پیروزی روس ها ست. در این دست تازه از “بازی بزرگ” روس ها به افغانستان بازمی گردند: کنسرن روسی روسنفت به پژوهش در میدان های گازی جرکودوک و خیبرخان مشغول است و طرح سه نیروگاه توربینی نیز ریخته شده است. معادن سنگ آهن حاجی گاک نیز در هفته های آینده به قیمت ۱.۸ میلیارد دلار به دست مسکو خواهد افتاد. قرار است کار ۱۴۲ پروژه که در زمان شوروی ها آغاز گشته و برخی از آنها بعداً رها شده اند دوباره دنبال شوند. سپس نوبت به بزرگترین ماده خام صادراتی افغانستان می رسد که نفس غرب را گرفته است، یعنی تریاک.
منبع نزدیک به ۹۰ درصد از هروئینی که در بازار جهانی به فروش می رسد افغانستان است. بزرگترین و شاید یگانه امکان برای جلوگیری از آن در دست روسیه است. مرز تاجیکستان را آنها کنترل می کنند و اخیرا کنترل مرز قرقیزستان هم پس از سقوط بیشکک که احتمالا روس ها هم در آن دست داشتند، به آن اضافه شده است. ویکتور ایوانف که با ماموریت از مسکو به افغانستان رفته در ماه مارس، پیروزمندانه، در کابل گفت: مسکو بازگشته است. ایوانف ۲۳ سال پیش به عنوان افسر کا گ ب به افغانستان رفته بود و اینک در راس نیروهای مبارزه با مواد مخدر باز می گردد و با مردانی که پیرامون پرزیدنت کرزای هستند و از این تجارت شیطانی سود می برند هم صحبت است…یکی از واقعیات شگفت کابل هم این است که فقط در زمان طالبان بود که تولید تریاک به حداقل رسید و جهان توانست نفسی به راحتی بکشد. آنها برای نشان دادن قدرت خود تعداد زیادی از فروشندگان را اعدام کردند و تولید تریاک را از ۳۲۰۰ تن به ۱۸۵ تن تقلیل دادند، ولی درحال حاضر مشکلی نمی بینند که هزینه های خود را از طریق فروش این ماده “غیر اسلامی” تامین کنند.
نمی توان از افغانستان تصویری به کلی سیاه یا سفید عرضه کرد. حضور نیروهای ناتو تاثیرات مثبت هم داشته است. از جمله این که در این زمان هم شبیه دوران حضور شوروی ها در افغانستان، صدها هزار دختر برای نخستین بار در زندگی خود امکان آموزش و تحصیل یافتند، اما با حضور نیروهای ناتو در افغانستان رشوه خواری هم به شدت گسترش یافت. بسیاری از افغانها بیگانگان را اشغالگر می دانند و شاکی هستند که امنیت فردی آنها روز بروز کمتر می شود.
آنها به خارجی ها اعتماد ندارند. می گویند اگر غرب واقعا و در درجه اول علاقمند به بهبود وضع مردم می بود می بایستی شیوه دوران سلطنت (۱۹۲۹ تا ۱۹۷۳) را در پیش می گرفت که پادشاه به قبائل و اقوام و فرهنگ آنها احترام می گذاشت و این سرزمین آرکائیک را تا حدودی با موفقیت اداره می کرد. حکومت مرکزی در کابل بر چند شهر بزرگ حکومت می کرد و تامین امنیت در دیگر مناطق کشور را به دست نیروهای محلی می سپرد.
غرب به پرزیدنت کرزای تکیه می کند، تقلب انتخابی که به سود او انجام شد را نادیده گرفت، خاصه خرجی های غیر قابل تحمل او را، به سود اقوام و نزدیکانش تحمل می کند و حتی همکاری های تاکتیکی با قصابانی چون گلبدین حکمتیار را توصیه می کند؛ جنگ سالاری که طبق تمام موازین جنایات جنگی، جایش در دادگاه بین المللی لاهه است. واشنگتن معتقد است که فقط با یک دولت متمرکز می تواند به اهداف اصلی و علنی خود در افغانستان دست یابد که عبارتند از تضمین ایجاد پایگاهای نظامی و در اختیار گرفتن لوله های نفتی.
آیا آلمان در معرض خطری از هندوکش است؟ (اشاره به سخن اشتروکس وزیر دفاع سابق آلمان در کابینه شرودر که برای توجیه شرکت آلمان در جنگ افغانستان گفت ما در هندوکش از امنیت آلمان دفاع می کنیم. مترجم). حتی معاون نیروهای نظامی آمریکا در کابل، چند هفته پیش تصریح کرد که “بخش عمده القاعده از افغانستان بیرون رانده شده” بر خلاف آنها که در پاکستان هستند و از زمان جورج بوش از امتیازاتی بهره ور می شوند که ویژه ی همکاران بسیار نزدیک ناتو است. آیا جنگ در افغانستان بر سر ایجاد مدارس دخترانه، اجرای حقوق بشر و ایجاد حکومتی شبیه به حکومت لندن است؟ نظر آنگلا مرکل (صدراعظم آلمان) هم در این اواخر اینست که “افغانستان را مثل یک کشور غربی کردن” خواب و خیال است.
در میان تمام بازیگران اصلی در افغانستان، آلمان کمتر از همه مظنون به جنگ در هندوکش برای ایجاد پایگاه نظامی و دست یافتن به مواد خام است، هرچند ممکن است روزی موسسات آلمانی هم نصیبی ببرند. کناره گیری فوری آلمان از همبستگی با ناتو ـ که مطلوبست ـ به دلیل دنباله روی از واشنگتن ممکن نیست، ولی اصلا نامی از علائق استراتژیک به میان نیاوردن نیز نشان ترس از مردم است. هنوز هیچ سیاستمداری، از واشنگتن گرفته تا بروکسل جرأت نمی کند واضح بگوید، اصل جریان در هندوکش چیست. شاید به این دلیل که بعدا بسیاری از آرمان پرستان از چپ گرفته تا محافظه کاران راست گرا، با صدای بلند خواهند پرسید: آیا رسیدن به این هدف ارزش مردن داشت؟
بیست و شش می ۲۰۱۰
* Der Spiegel/ Nr.20/17.05.10/ Grosses Spiel, Teil zwei/ von Erich Follath
* برگرفته از سایت رضا نافعی ـ آینده