جمهوری اسلامی با بستن پیمان استراتژیک ۲۵ ساله با چین می کوشد به قیمت حراج منافع ملی مردم ایران امنیت نظام خود را در برابر حمله های جدی تر اسرائیل بیمه کند
انفجارهای چندروز گذشته در نطنز و پارچین، در کنار آتش سوزی های مکرر در کارخانه ها و جنگل های ایران، به گمانه زنی های سه سال اخیر درباره جنگ اعلام نشده اسرائیل علیه ایران به شدت دامن زده است. به ویژه اظهارات برخی از مقام های بلندپایه اسرائیل و ایران درباره دو مرکز هسته ای منفجر شده ایران، زمینه ساز شدت یافتن این گمانه زنی ها شده است.
اما به راستی، وقایع اخیر چقدر می تواند از سوی اسرائیلی ها و کارگزاران آن ها در داخل ایران زمینه سازی و اجرا شده باشد؟ اگر نگاهی به اتفاقات چهار سال گذشته در منطقه بیاندازیم، درمی یابیم که این احتمال را دست کم به طور کامل نمی توان نادیده گرفت:
دلایل مماشات روسیه با اسرائیل
موشک های زمین به هوای اس ۳۰۰ و اس ۴۰۰ روسیه سال ها است در خاک سوریه مستفر شده اند. این موشک ها تا ۴۰۰ کیلومتر برد موثر دارند. یعنی اگر به کار گرفته شوند، می توانند موشک های زمین به زمین اسرائیل و جنگنده های آن را حتی پیش از آن که به خاک سوریه برسند منهدم کنند.
اما چرا اسرائیل توانسته ظرف چهار سال گذشته بیش از ۳۰۰ بار مواضع و زرادخانه های ایران و حزب الله را در سوریه موشک باران و بمباران کند و چرا روسیه به عنوان بزرگترین متحد بشار اسد و ایران، از هر واکنشی در برابر این حمله ها چشم پوشی کرده است؟ مهم تر از آن، چرا جمهوری اسلامی ایران در حالی که رهبر آن هیچ فرصتی را برای تهدید اسرائیل به نابودی از دست نمی دهد، تاکنون حتی به یک حمله اسرائیل پاسخ نظامی نداده است؟
برای کسی که با تاریخ اسرائیل آشنا باشد، یافتن پاسخ این دو پرسش دشوار نیست:
درمورد روسیه باید به مناسبات نظامی، امنیتی و اقتصادی این کشور با اسرائیل نظر انداخت که در دوران پوتین بسیار گرم شده و برای مسکو اهمیت بیشتری نسبت به رابطه با ایران دارد. علاوه بر این، مسکو که در سرکوب خونین مخالفان اسد با تهران همدستی کرده است، حالا که موقعیت اسد را تقریبا تثبیت کرده، مایل است منافع استراتژیک و اقتصادی خود را در آینده سوریه تثبیت کند و دلیلی نمی بیند که جمهوری اسلامی را در این منافع سهیم کند. بنابراین، در حالی که به ظاهر خود را دوست و پشتیبان تهران جلوه می دهد، دست اسرائیل را در پس راندن نیروهای وابسته به ایران از خاک سوریه باز گذاشته است.
سکوت جمهوری اسلامی در برابر سیاست تهاجمی اسرائیل و صدها حمله ارتش این کشور به مواضع ایران و حزب الله در خاک سوریه، نشان می دهد که رهبری جمهوری اسلامی به خوبی می داند، با پرتاب نخستین موشک به سمت خاک اسرائیل، آنطور که ژاک شیراک رئیس جمهور اسبق فرانسه گفت و بعد زیر فشار رسانه ها پس گرفت، پیش از رسیدن به هدف نه تنها آن موشک در هوا منهدم می شود، بلکه تهران با خاک یکسان خواهد شد.
نظر شیراک در زمان خود چنان اغراق آمیز به نظر می رسید که ناگزیر شد آن را پس بگیرد. اما امروز دیگر اغراق آمیز نیست. چرا؟
جمهوری اسلامی با پشتیبانی از گروه های بنیادگرای شیعی و ادامه سیاست توسعه طلبی نظامی در منطقه خاورمیانه، نه تنها جهان غرب و اکثریت مردم منطقه را در برابر خود قرار داده، که حتی دست روسیه و چین را هم در دفاع از خود بسته است.
دو قدرت شرقی، هرچند در دوران تحریم اقتصادی ایران این کشور را تا حد ممکن دوشیده باشند، باز هم منافعشان در این کشور آنقدر نیست که به خاطر حفظ آن حاضر به مقابله با آمریکا و اتحادیه اروپا باشند، مگر آن که جنگ فرضی از وضعیت منطقه ای خارج شود و جنبه بین المللی پیدا کند. چیزی که دست کم در یک دهه آینده ممکن به نظر نمی رسد.
اسرائیل، چه بپذیریم و چه انکار کنیم، به هرحال توانسته است در برابر افکار عمومی جهان خود و شهروندانش را قربانی فاشیسم هیتلری در جنگ جهانی دوم معرفی کند. تشکیل این کشورهم از آغاز بدون پشتیبانی اروپا، آمریکا و روسیه امکان پذیر نبود. بنابراین هم غرب و هم روسیه خود را در زمینه پشتیبانی از موجودیت و امنیت کشور یهود متعهد می دانند.
رهبری جمهوری اسلامی این را می داند و آگاه است که اگر در پاسخ به حمله های اسرائیل دست به کوچکترین اقدام خطرناکی بزند، نه با اسرائیل که با تمام جهان غرب روبرو است و روسیه و چین هم حاضر نخواهند شد در چنین تقابلی منافع خود را قربانی کنند، پس حداکثر یک چشم خود را خواهند بست و با چشم نیمه باز دیگر منتظر فرجام کار خواهند ماند تا ببینند پیوستن به کدام جبهه منافع آن ها را تامین خواهد کرد.
در کنار همه واقعیات آشکار و پنهان، مدارای روسیه در برابر بیش از ۳۰۰ حمله موشکی و هوائی اسرائیل به مواضع ایران، سوریه و حزب الله لبنان در خاک سوریه ، علاوه بر محاسبات اقتصادی و سیاسی یک دلیل روشن دیگر هم دارد: روس ها می دانند که اسرائیل در سوریه “طرف جنگ” بشار اسد نیست، بلکه “جنگ در جنگ” دیگری را علیه ایران و حزب الله پیش می برد و به این دلیل دست به حمله های موشکی می زند که گمان می برد، یا اطمینان دارد، که ایران و حزب الله می توانند از طریق خاک سوریه امنیت کشور یهود را به خطر بیاندازند.
نخستین نمونه مهم این حملات، روز ۲۸ دیماه سال ۱۳۹۳ خورشیدی در شهرک قنیطره واقع در جنوب سوریه و نزدیکی مرز شمالی اسرائیل رخ داد. هلیکوپترهای اسرائیلی با پرتاب موشک به کاروانی از نظامیان ایرانی و لبنانی، جهاد مغنیه و سمیر کونتار از چهره های متنفذ حزب الله لبنان و ۶ عضو ارشد سپاه پاسداران جمهوری اسلامی را کشتند. اسرائیلی ها مدعی شدند که این گروه در نزدیکی بلندی های جولان برای حمله به اسرائیل نقشه می کشیده اند. جمهوری اسلامی تهدید کرد که انتقام این حمله را از اسرائیل خواهد گرفت، اما با سپری شدن شش سال موفق به هیچ حرکتی نشده است.
روسیه به طور همزمان در ایران، سوریه و اسرائیل دارای منافعی استراتژیک است. بنابر این تاکنون ایران، اسرائیل و حزب الله لبنان را در خاک سوریه به حال خود گذاشته و جانب هیچکدام را نگرفته است.
روابط دوستانه نتانیاهو و پوتین
اما عدم تقابل روسیه با صدها حمله موشکی اسرائیل به سوریه دلیل آشکار دیگری هم دارد: پوتین و نتانیاهو در سال های اخیر کوشیده اند روابط دوجانبه خود را بهبود بخشند. این دو بارها با یکدیگر دیدار کرده اند و نتانیاهو مناسبات دو کشور را همواره “دوستانه” توصیف کرده است. در این دیدارها، رهبران روسیه و اسرائیل درباره اهمیت استراتژیک خروج نیروهای ایران و حزب الله دست کم از جنوب سوریه به توافق کامل رسیده اند.
همه این واقعیات سبب می شود که پوتین در عین حال که به ظاهر مناسبات دوستانه خود را با جمهوری اسلامی ایران حفظ می کند، ناظر خاموش جنگ اعلام نشده ای بماند که اسرائیل علیه جمهوری اسلامی پیش می برد. این جنگ، حالا با انفجار مراکز اتمی ایران و اشارات مستقیم و غیرمستقیم رهبران اسرائیل به احتمال دخالت در آن ها، عملا اعلام شده است. اسرائیلی ها، سال ها منتظر مانده اند تا شیر بی یال و دم و اشکم جمهوری اسلامی زیر فشار تحریم های اقتصادی و نارضایتی های گسترده داخلی آخرین رمق خود را نیز برای دفاع از دست بدهد و آنوقت تهاجم نهائی را آغاز کنند.
تحریک ایران برای آغاز جنگ
اسرائیلی ها دریافته اند که جمهوری اسلامی آغاز عملی جنگ را حتی با توجیه دفاعی از نظر بین المللی به نفع خود نمی داند. به همین دلیل دارند آخرین راه ها را برای تحریک تهران به این کار طی می کنند. بی دلیل نیست که سروصدای قرارداد استراتژیک ۲۵ ساله ایران و چین همزمان با انفجار مراکز هسته ای نطنز و پارچین اوج می گیرد: جمهوری اسلامی برای بستن این قرارداد اسارت بار با دو هدف شتاب گرفته است: در درجه نخست برای حل مشکلات اقتصادی کمرشکن خود در قبال حراج منافع درازمدت مردم ایران، و در مرحله بعد به خیال خود یافتن یک پشتیبان قدرتمند برای زمانی که مجبور به جنگ با اسرائیل شود.
رهبران جمهوری اسلامی به درستی می دانند که در صورت درگیر شدن جدی با اسرائیل، تمام جامعه غرب جبهه اسرائیل را تقویت و روسیه بی طرفی پیشه خواهد کرد؛ اما حضور نظامی چینی ها و افزایش منافع استراتژیک آن ها در ایران، باعث هراس اسرائیل از حمله به حوزه اقتدار آن ها خواهد شد.
جمهوری اسلامی در چهار دهه گذشته ثابت کرده است که منافع نظام را با منافع ملی برابر نمی داند و همواره دومی را قربانی اولی کرده است.