بخش دوم و پایانی

آدریان بزرگ و دیدار با کرباسچی

 ملک آدریان (آتشکده) بزرگ اراضی ونک شمال یوسف آباد را شهرداری تهران جزو فضای سبز قرار داده بود. در این مورد اقدام نمودم. به غلامحسین کرباسچی شهردار وقت تهران نامه نوشتم و سپس به دفتر وی مراجعه کردم و با وی بحث مفصلی داشتم. او از بیرون آوردن ملک مزبور از فضای سبز خودداری کرد.

 

برای حل این مساله و دیگر مشکلات طرحی را به کمیسیون راه و ترابری بردم مبنی بر اینکه مجلس باید رابطی در شورای عالی معماری و شهرسازی داشته باشد. پس از تصویب در کمیسیون مزبور مامور شدم تا در صحن مجلس از این طرح دفاع نمایم، و طرح تصویب شد مبنی بر این که رابطی تعیین نمایند. قانون آن  به کمیسیون راه و ترابری فرستاده شد که در آنجا من به اتفاق آرا (با یک رای منفی متعلق به تنها عضو روحانی کمیسیون) به عنوان نماینده رابط مجلس برای شرکت در جلسات شورای عالی معماری و شهرسازی تعیین شدم که مرتب در جلسات شورا شرکت می کردم. روزی از مهندس عبدالعلی زاده (وزیر وقت مسکن و شهرسازی و رئیس شورا) دعوت کردم که در ۲۲ بهمن در جمع زرتشتیان در سالن خسروی حضور یابد. ضمنا قول بیرون آوردن آدریان از طرح را از ایشان گرفتم. او در جمع زرتشتیان حضور یافت و در سخنرانی که داشتم گفتم آقای مهندس عبدالعلی زاده قول خارج نمودن آدریان از طرح را به من داده اند، که با تشویق حاضران روبه رو شد. نامبرده نیز در سخنرانی خود گفت که این کار را خواهد کرد. بلافاصله نامه ای به او نوشتم و او در کمیسیونی که با حضور کرباسچی در شهرداری تهران تشکیل شده بود آن را مطرح و بالاخره خارج ساختن آدریان از طرح فضای سبز را به موافقت کمیسیون مزبور رساند و شهرداری در نامه ای آن را به من ابلاغ کرد. من هم آن را برای انجمن زرتشتیان تهران متولی آدریان بزرگ فرستادم و آدریان بزرگ از طرح شهرداری بیرون آمد.

 

حضور نمایندگان وزارت اطلاعات در کمیسیون امور استخدامی مجلس

نمایندگان وزارت اطلاعات درمجلس همه نام های مستعار داشتند و کمتر کسی نام های واقعی آنها را می‌دانست.

در جلسه کمیسیون امور استخدامی مجلس که به لایحه استخدام در وازات اطلاعات رسیدگی می شد نمایندگان وزارت اطلاعات از جمله معاون امور مجلس وزارت اطلاعات که عباد نامیده می شد شرکت داشت. بعدها دریافتم که نام واقعی او (…) و از بنیانگذاران وزارت اطلاعات است. او در هنگام تنفس گفت:

خیلی برای اطلاعاتی ها سخت نگیرید. ما خاطراتی داریم که همیشه جلوی چشمانمان است. حتی در خواب ما را آزار می دهد و شما بایستی ما را از خیلی از ضوابط مستثنی کنید. به طور مثال چهره و نگاه پسربچه خردسالی که پدرش را از سر سفره شام دستگیر کردم همیشه در یاد من هست. او می دانست  که اگر پدرش دستگیر شود اعدام می شود، و همین طور هم شد. . هیچوقت نتوانستم آن نگاه را فراموش کنم و پیوسته جلوی چشمم هست. بیشتر ما شاهد صحنه هایی این چنین بوده ایم.

کنگره ششم زرتشتیان و آوردن دکتر فرهنگ مهر به ایران و ملاقات با دکتر مهاجرانی، خامنه ای و رفسنجانی. سال ۱۳۷۵ خورشیدی

 

در سال ۱۳۷۵در گفتگو با سران جامعه زرتشتی به این نتیجه رسیدیم که بهتر است کنگره ششم زرتشتیان آن سال در ایران برگزار شود. کنگره جهانی زرتشتیان هر چهار سال در یکی از کشورهای جهان تشکیل می شد و هنوز می شود. در این راه مشکلات بسیاری در پیش رو بود. از جمله حضور بزرگان جامعه زرتشتی و از آن میان دکتر فرهنگ مهر (رئیس پیشین دانشگاه پهلوی شیراز و معاون نخست وزیر پیش از سال ۵۷) .  این خواسته را با وزارت اطلاعات در میان گذاشتم و آنها موافقت کردند و قول مساعد دادند. در پی آن به همراه دکتر اردشیری و نمایندگان وزارت اطلاعات ملاقاتی با  دکتر مهر در سوئیس داشتیم. نمایندگان وزارت اطلاعات چند جلسه با دکتر فرهنگ مهر دیدار کردند. به یاد دارم در یکی از این دیدارها  (مدیرکل امور اقلیتها در وزارت اطلاعات(…) از دکتر مهر پرسش هایی کردکه موجب تعجب من شد. در هر حال در نهایت وزارت اطلاعات با آمدن دکتر مهر و دیگران و با قول عدم مزاحمت برای آنها  موافقت کردند. در این رابطه ملاقاتی با دکتر عطاالله مهاجرانی که در آن زمان معاون رفسنجانی بود داشتم تا از ایشان دعوت کنم که برای سخنرانی در کنگره حضور یابد که نام برده به من گفت شنیده ام که دکتر مهر هم می آید، (وقتی مهاجرانی در دانشگاه پهلوی شیراز تحصیل می نمود دکتر مهر رئیس آن دانشگاه بوده). به او گفتم بله دکتر مهر هم می‌آید. گفت که مواظب باشید گرفتار نشود. به او گفتم وزارت اطلاعات قول مساعد داده که ایشان گفت این اطلاعاتی ها گاهی از دروازه وارد نمی شوند و گاه از سوراخ سوزن وارد می شوند. به هر حال روانشاد دکتر مهر و دیگران آمدند و دکتر مهر را از طریق پاویون دولتی فرودگاه به داخل آوردیم.

در جریان ملاقات های زرتشتیان با خامنه ای و رفسنجانی خامنه ای گفت که ظهور اولین دین یکتا پرستی در ایران مایه فخر ایرانیان است. رفسنجانی با من درباره دوگانه پرستی در دین زرتشتی صحبت کرد که من توضیح کافی دادم که این طور نیست.

افتتاح درمانگاه اردشیری

برای افتتاح درمانگاه اردشیری به شریف آباد رفتم. آقای بلیوانی، رئیس انجمن زرتشتیان شریف آباد در حضور شهردار اردکان یزد ابتدا برای حضار خوشآمد گویی کرد و یادم هست که گفت خیلی خوشوقتیم که آقای پرویز روانی نماینده محترم زرتشتیان در مجلس شورای «ملی» تشریف آورده اند. که حضار گفتند مجلس شورای «اسلامی» است و ایشان باز تکرار نمودند که: بله خیلی خوشوقتیم که آقای پرویز روانی نماینده مجلس شورای ملی تشریف آورده اند. درمانگاه آن روز افتتاح شد و تا به امروز به خدمت مردم ادامه می دهد.

تخریب دیوار زمین وقفی مارکار یزد و تصرف آن توسط شهرداری یزد

به من اطلاع دادند که زمین مارکار یزد را قرار است جزو فضای سبز اعلام کنند و اقدام به تخریب دیوار حصار آن نموده اند. با شهرداری تماس گرفتم و خواستار رفع تعرض شدم که با اقدامات غلامعلی سفید شهردار وقت یزد و معاون ایشان آقای امیری از زمین مربوطه رفع تعرض شد.

موضوع دزدیها در شریف آباد

عده ای از اهالی شریف آباد اردکان یزد به من گفتند که اخیرا در شریف آباد چند فقره دزدی صورت گرفته است. برای حل این مساله با آقای عبدالله نوری که در آن زمان وزیر کشور بود تماس گرفتم و موضوع را در میان گذاشتم. ایشان با دکتر تاجزاده معاون خود تماس گرفت و خواست که مساله را حل کند. به دکتر تاجزاده مراجعه کردم و او از بلندیان معاون امور امنیتی وزارت کشور خواست که به موضوع رسیدگی شود. در موعد مقرر نماینده ای از وزارت اطلاعات به همراه رئیس کلانتری اردکان و گروهی از مقامات امنیتی و انتظامی به شریف آباد آمدند و در منزل مرحوم استاد اردشیر دبستانی با مردم ملاقات نمودند. هرکدام شکایت خود را مطرح کردند. البته به این مسایل رسیدگی شد. یادم هست که رستم خشنودی در پایان جلسه گفت ساعت مرا که دزدیده شده کی می دهد که نماینده وزارت اطلاعات است، که او گفت از مهندس روانی بگیر.

طرح کمربند ایمنی برای رانندگان

طرحی به کمیسیون راه و ترابری بردم که بستن کمربند ایمنی در اتومبیل ها و نیز گذاشتن کلاه ایمنی برای راکیبن موتورسیکلت ها را اجباری می نمود. پس از تصویب در کمیسیون مامور شدم که از طرح مزبور در صحن علنی مجلس دفاع کنم. پس از دفاع من رای گرفته شد. باهنر گفت چطور توقع داری حاج آقا زن چادری اش را مجبور کند کلاه ایمنی به سر بگذارد. که گفتم شما می دانید هر زندگی که به دلیل نگذاشتن کلاه ایمنی یا نبستن کمربند از دست برود چه فاجعه ای برای جامعه و چه بچه هایی بی سرپرست در جامعه رها می شوند و غیره. به هر حال رای گرفته شد که رای تشکیک و باعث رای گرفتن کتبی شد که با اختلاف کمی به تصویب رسید و به اجرا درآمد.

لایحه مجازات اسلامی و مخالفت با آن در کمیسیون قضائی مجلس

در کمسیون قضائی مجلس  که لایحه مجازات اسلامی را بررسی می کرد حاضر شدم. البته سایر نمایندگان اقلیتهای دینی هم حضور داشتند و بر سر ماده ای از لایحه که می گفت اگر غیر مسلمانی مسلمانی را به قتل برساند جرمش قتل است ولی اگر مسلمانی غیرمسلمانی را به قتل برساند بایستی یک دوازده و نیم ام  دیه یک مرد مسلمان را به ورثه کافر بپردازد. اگر مقتول زن باشد مقدار این دیه نصف می شود. وقت صحبت گرفتم و گفتم خون با خون فرق نمی کند و خدا همه ما را یکسان آفریده. چرا بایستی در کیفر چنین تضادی باشد.

حجت الله محصل همدانی نماینده تفت یزد گفت این مساله در قرآن آمده که اگر دیه یک مرد مسلمان ۱۰۰۰۰ درهم باشد دیه یک مرد غیرمسلمان ۸۰۰ درهم و دیه زن غیرمسلمان نصف آن است و این کلام خداست. من برافروخته شدم و گفتم به نظر من این کلام  خدا نیست. در نتیجه همهمه شد و عبدالله نوری گفت این نشانه صداقت این مرد است.  شما باید بدانید که اگر معتقد بود که این کلام خداست، او هم مثل ما مسلمان بود و نه زرتشتی و نماینده زرتشتیان.

کوشک ورجاوند و مسایل آن

 روانشاد هرمزدیاری به من گفت که سپاه اقدام به احداث پادگان در مجاورت کوشک ورجاوند نموده و تمام خیابانهای اطراف را گرفته و کسانی که می‌خواهند برای برگزاری مراسم به کوشک ورجاوند بروند ناچار می‌شوند در کیوسک سپاه بازرسی شده و وارد خیابان شده و سپس به کوشک داخل شوند.

 

موضوع را با معاون امور مجلس وزارت دفاع در میان گذاشتم. او برای روز پنجشنبه بعد از رئیس پادگان برای من وقت گرفت. صبح روز پنجشنبه با روانشاد هرمزدیاری و الله یار دبستانی به محل رفتیم و به پاسدار جلوی کیوسک گفتم فلانی هستم و می‌خواهم رییس پادگان را ببینم. پس از چند دقیقه رئیس پادگان با چند محافظ مسلسل به دست آمدند و من موضوع را مطرح کردم. او علنا گفت که از اینجا بیرون نمی‌رویم و این برای محافظت از موکلین شما هم خوبست. به او پاسخ دادم که اگر ظرف ۴۸ ساعت این محل را تخلیه نکنید موضوع را در مجلس مطرح می کنم. ایشان گفت نمی کنیم. گفتم فکر نکن از اینکه تفنگ دارید می ترسم. ۴۸ ساعت وقت دارید که بروید. پس از گفتگوی بیشتر در نهایت قبول کردند و پس از دو روز دوباره به داخل پادگان بازگشتند.

آفریقا، کامپالا و مدرسه شیعیان آنجا، سال ۱۳۷۶

در مسافرتی که با تعدادی از نمایندگان کمیسیون راه و ترابری و آقای هجرتی مدیرکل امور مجلس ریاست جمهوری و آقای شفتی سرپرست هواپیمایی ملی ایران داشتیم به انتبه اوگاندا و سپس به کامپالا رفتیم. در بازدید از یکی از مدارس اسلامی جمهوری اسلامی مدیران آنجا می گفتند اگر بودجه ما را کم کنید این بچه های شیعه دوباره وهابی می شوند و در این مورد تعدادی از نمایندگان عقیده داشتند که اصولا وارد این مساله نشویم چون هر سال میلیونها دلار از جیب مردم ایران به این گونه مدارس پرداخت می شد که وهابی ها را شیعه کنند.

فتوای مصباح یزدی و مقاله سنگ روی سنگ بند نمی شود

 

مصباح یزدی که روحانی دگم و تندرویی بود فتوا داد که اگر کسی به ائمه معصومین توهین کند هر مسلمان می تواند او را بکشد و دادگاهی هم لازم نیست. این فتوا در مطبوعات چاپ شد. مقاله ای با عنوان «سنگ روی سنگ بند نمی شود» تهیه کردم و برای کیهان فرستادم که آن را چاپ نکرد. موضوع را با عبدالله نوری که آن زمان نماینده مجلس بود در میان گذاشتم. ایشان گفت مقاله ات را بده ببینم. پس از آنکه مقاله را دادم و او خواند، روز بعد در صفحه ۳ روزنامه خرداد چاپ شد. در مقاله آمده بود:

پرویز روانی نماینده زرتشتیان در مجلس در خصوص سخنان مصباح یزدی در نماز جمعه این هفته تهران که گفته است: «اگر شخصی به مقدسات توهین کرد، هر مسلمان حق دارد خونش را بریزند، دادگاه هم نمی‌خواهد» به «خرداد» گفت: «اجرای مجازات توسط افراد بدون حکم محاکم قضایی در کشور نقض آشکار حق حاکمیت نظام جمهوری اسلامی ایران و باعث هرج و مرج خواهد بود که در این صورت کمتر کسی از لطمات ناشی از آن مصون خواهد ماند.

در کشور همیشه محکمه وجود داشته است و اگرهرکسی بخواهد برای خود حکم صادر و اجرا کند، سنگ روی سنگ بند نمی‌شود و کشور دچار هرج و مرج خواهد شد.»

روزنامه خرداد: دوشنبه ۲۵ امرداد ۱۳۷۸

 

حزب اللهی ها و اتوبوس توریست‌های آمریکایی

صبح روز یکشنبه به سالن مجلس وارد شدم دیدم که دکتر نجابت نماینده شیراز به دکتر صدر و ترقی نمایندگان تهران می گوید: «این حزب اللهی ها چه کار خوبی کردند که رفته اند و علیه توریست های آمریکایی که در اتوبوس بودند شعار داده اند. آنها خیلی ترسیده بودند و حتی زنان شان گریه کرده بودند.»

من با صدای بلند به نجابت گفتم حزب اللهی ها خیلی هم غلط کرده اند که چنین کاری کرده اند. اینها از نظام ویزا گرفته اند پس میهمان نظام هستند. شما اگر با این مشکل دارید چرا به میهمانها حمله می کنید؟ بروید به کسانی که به آنها ویزا داده اند حمله کنید.

دیروز بین پرویز روانی نماینده زرتشتیان و احمد نجابت نماینده شیراز درگیری لفظی به وجود آمد. درگیری لفظی بین این دو پس از آن آغاز شد که احمد نجابت از حمله عده‌ای حزب اللهی به توریست‌ها در اصفهان حمایت کرد واستدلال آورد که نباید دولت به آنها ویزا می‌داد.

پرویز روانی نیز گفت:

«اگر شما نظام را قبول دارید پس باید به کسانی که دولت به آن ویزا داده است احترام بگذارید. زیرا آنها مهمان شما هستند و دولت و نظام به آنها ویزا داده و نباید با ایشان رفتار خشونت آمیز داست.»

احمد نجابت اظهار داشت:

«در بین آنها آمریکایی نیز وجود داشته و افراد حزب اللهی به خاطر آن آمریکایی ها ناراحت شده بودند و اساسا نباید دولت به آنها ویزا می داد.»

روانی در جواب وی  گفت:

«اگر بخواهیم خیلی خوشبینانه به قضیه نگاه کنیم رفتار شما ابلهانه است و اگر هم بدبینانه آن را تحلیل کنیم رفتار شما منافقانه است چرا که دولت اول به آنها ویزا داده و با آمدنشان موافقت کرده است و بعد عده ای رفته اند جلوی آنها شعار داده اند و آنها را ترسانده اند که این رفتار منافقانه است.»

روانی در این خصوص به خبرنگار ما گفت: «این طیف از آقایان به تنها چیزی که فکر نمی کنند منافع ملی است.»

روزنامه خرداد همان شماره

 

کوروش فولادی، سال ۱۳۷۹ خورشیدی

کوروش فولادی نماینده یکی از شهرهای استان لرستان بود (فکر می کنم خرم آباد) که به چنگ اسلامیون افتاده بود و مغز شویی شده بود ولی در این اواخر به شدت از آنان برگشته بود و به آخوندها بدوبیراه می گفت. در پایان دوره پنجم هم که صلاحیتش برای مجلس ششم رد شده بود به شدت برآشفت و به آخوندها و به ویژه اعضای شورای نگهبان بد می گفت. یک روز که نمایندگان ارامنه وارطان وارطانیان، آرطاووس باغومیان و دکتر عباس پاکنژاد نماینده یزد نیز حضور داشتند، گفت: «من به خاطر آخوندها در زندان انگلیسی ها سالهای سال سبزی خوردم. حالا صلاحیت مرا رد می کنند؟ اگر صلاحیت مرا تایید نکنند آبروی همه شان را از رفسنجانی تا پایین می برم و می روم پشت همین تریبون می گویم آقای رفسنجانی مگر تو نبودی به من دستور دادی که برو شهریار شفیق را بکش رفتم کشتم و سالها در زندان انگلیس به سر بردم.» او چند ترور دیگر را هم به دستور آخوندها برشمرد که دکتر پاکنژاد گفت: کوروش با این حرفها زندگی ات را به باد می دهی. کوروش فولادی گفت چند کیلو برنج کمتر، بی خیال. به دکتر پاکنژاد گفتم ببین ما چند سال کنار چه کسانی نشستیم. آنجا بود که تصمیم قطعی گرفتم که دیگر کاندیدا نشوم.

این نوشته را به پایان می‌برم و امیدوارم در روشن شدن بخشی از تاریخ کشورمان سهم خود را ایفا کرده باشم و آرزو دارم که پیش از آنکه چهره در خاک کشم شاهد پیروزی آرمانهای انسانی و فرمانروایی حکومتی مردمی در سرزمین مادری خود باشم.