نگاهی آن سوی جلد کتاب ‌های پگاه

سیما سحر زرهی

ترجمه: آرش عزیزی

 در تهرانتو هیچ چیز آن ‌جور که به نظر می‌آید نیست و برای رسیدن به حقیقت باید لایه ها را کنار زد، سر درها را از جا کند و تازه آن وقت هم تضمینی نیست که به کنهِ قضیه برسی.

در تهرانتو هیچ‌ کس فقط مغازه ‌دار یا کارگر بقالی نیست. هیچ صاحب مغازه‌ ی بی‌ هنری نیست و هیچ فروشگاه یک ‌بُعدی پیدا نمی‌شود. تهرانتو مکان ایهام است و مکان هویت ‌های شناور.

کسب و کارهای تهرانتو هم هیچوقت تنها آن چیزی که به نظر می‌ آیند نیستند. بقالی می‌ تواند مکان ملاقات باشد، نانوایی می ‌تواند مکانی مقدس باشد و کتابفروشی می‌ تواند پاتوق فرهنگی باشد.

در خیابان یانگ، درست پایین تر از تقاطع فینچ، کتابفروشی پگاه در میان مغازه‌ هایی که صاحبانش ایرانی ‌تبار هستند، بیش از ده سال است که جایی ممتاز پیدا کرده. لازم نیست اهل کتاب باشی تا از پگاه دیدن کرده باشی. طرفداران موسیقی پاپ ایرانی و کنسرت‌ روهای باتجربه پگاه را به عنوان جایی برای خرید بلیت می ‌شناسند.

جایگاه مناسب مغازه در چند قدمی ایستگاه متروی فینچ به اضافه خُبرگی صاحب آن، مجتبی درخشان، در کسب و کار باعث شده این مغازه‌ ی به ظاهر کوچک سال ‌های سال از مراکز داغ تهرانتو باشد.

پگاه در آغاز «دانش نو» نام داشت و در طبقه دوم مغازه‌ ای در محله‌ ی یانگ و اگلینتون بود. از آن نوع مغازه‌ هایی بود که باید می‌ شناختی تا می ‌توانستی به آن برسی. مغازه کار مشترکی بود بین پدر من، حسن زرهی، که بیشتر علاقمند به کتاب خواندن و بحث در مورد محصولات بود تا فروش آن ‌ها به مشتریان و مجتبی درخشان، صاحب کنونی کتابفروشی پگاه که بزرگترین اشتباهش شریک شدن با کسی بود که با فوت و فنِ کار آشنا نبود.

امروز بیش از دو دهه است که درخشان در صنعت کتاب کار می‌کند. در صحبت از کتابفروشی پگاه می ‌گوید: «این کتابفروشی واقعی است، شاید اولین کتابفروشی واقعی ایرانی در تورنتو.»

کسی منکر نیست که کتابفروشی پگاه کتابفروشی واقعی است، مغازه‌ ی نسبتاً کوچکی که از زمین تا سقفش را قفسه ‌هایی پر از کتاب ‌هایی در تمام زمینه ‌ها پر کرده. گرچه بیشتر این متن ‌ها، داستان ‌ها، مجموعه مقالات و اشعار به فارسی هستند، این روزها چند تایی ترجمه و کتاب انگلیسی هم روی قفسه‌ ها پیدا می ‌شود.

مجتبی درخشان علاوه بر کتابفروشی درگیر نشر و توزیع بسیاری از عناوین فارسی هم بوده است. درخشان با کار تحت عنوان پگاه و بعدها در همکاری با نشر افرا بیش از پنجاه متن را به خوانندگان فارسی معرفی کرده است.

درخشان مثل بسیاری دیگر از هم ‌نسل ‌هایش از پیشگامان تهرانتو بوده است. او از آن مهاجرانی است که چشم ‌اندازش، ابتکارش و درکش از کسب و کار باعث شده تهرانتو به واقعیت بدل شود.

با این همه، درخشان کسی نیست که بتوان راحت با او مصاحبه کرد. دوست ندارد از خودش بگوید و مدام موضوع مصاحبه را از خودش و حرفه ‌اش به عنوان کتابفروش و ناشر و توزیع‌کننده به کتاب ‌هایش بر می‌گرداند.

درخشان به عنوان فرد از خیلی لحاظ زیر پوشش کتاب ‌هایی که منظم و مرتب روی قفسه ‌ها چیده شده ‌اند پنهان شده، جایی بین مجموعه مقالات سیاسی و داستان ‌های کوتاهی که زندگی فوق ‌العاده نسلی از مهاجران ایرانی در کانادا را روایت می‌ کنند.

ساسان قهرمان

سخت است از درخشان پاسخ سر راستی راجع به مشتریانش، تکامل پگاه و نقش او در صنعت انتشارات در تهرانتو بیرون بکشی. ترجیح می‌دهد راجع به کارهای بقیه مثل ساسان قهرمان صحبت کند.

درخشان، بزرگ ‌ترین موفقیت خود به عنوان ناشر را به همکاری ‌اش با ساسان قهرمان، نویسنده‌ ی مقیم تورنتو، مربوط می ‌داند. همکاری با قهرمان به حدود بیست و پنج عنوان برای گروه پگاه/افرا منجر شد.

از این رو برای رسیدن به درک بهتری از نقش درخشان به عنوان ناشر به همکار او، ساسان قهرمان، رو آوردیم.

ساسان قهرمان و افسانه دقیقیان در سال ۱۹۹۴ نشر افرا را آغاز کردند.

با قهرمان برخلاف درخشان راحت می‌شود حرف زد. او مثل بیشتر نویسندگان می‌ داند که حرف زیاد دارد و وقت کم و در نتیجه سریع صحبت می‌کند و اطلاعات بسیاری در میان می ‌گذارد.

قهرمان از این‌می ‌گوید که چرا در دهه ۹۰ نیاز به شرکت انتشارات فارسی زبانی در تورنتو بوده است. اشاره می‌ کند: «در آن زمان جایی برای انتشار کتاب فارسی در کانادا نبود.»

اضافه می‌ کند: «نویسنده زیاد بود، اما ناشر کتاب فارسی در کل اروپا و آمریکای شمالی کم پیدا می‌شد.»

قهرمان که خودش داستان ‌نویس است از دشواری‌ در کار انتشار آثارش می‌گوید. «یادم هست اولین رمانم را که تمام کردم با نشر باران در اروپا تماس گرفتم و آن‌ها از من ۲۰۰۰ دلار خواستند و گفتند انتشار کتابم تا دو سال طول می ‌کشد.»

 

قهرمان و درخشان برای گذشتن از این موانع نشر افرا را آغاز کردند.

قهرمان می‌ گوید:‌«نشر افرا اولین و به نسبت حرفه ‌ای ‌ترین انتشارات ایرانی در کانادا است. انتشارات دیگری هم داشته ‌ایم مثل جوان که سعید هنرمند راه انداخت و بعدها به آمریکا رفت، فروغ در ونکوور و نیما در مونترال. نشریاتی مثل شهروند و ایران استار هم در طول دو دهه‌ ی گذشته کتاب ‌هایی منتشر کرده ‌اند، اما هیچ کدام به طور مشخص شرکت حرفه ‌ای نشر کتاب نبودند. حتی نشر افرا با نزدیک به پنجاه عنوان به اضافه حدود هشت عنوان اینترنتی نمی ‌توانست مثل انتشارات ایرانی در اروپا یا آمریکا باشد یا با آن‌ها رقابت کند. دلیل اصلی مسلماً مشکلات مالی بود.»

قهرمان می ‌افزاید: «در طول دو سال اول سعی کردیم تا حد ممکن حرفه ‌ای باشیم، اما چاپخانه ‌ی خودمان را (که خرج اصلی مان بود) نداشتیم و نتوانستیم کتاب ‌هایمان را با خیال راحت توزیع کنیم و امیدوار بازگشت سرمایه ‌مان باشیم (تا چه برسد به سودآوری).»

قهرمان از دشواری ‌های مالی که افرا را مجبور به توقف کرد می‌ گوید. توضیح می‌ دهد: «پس از چاپ چهار عنوان به علت مشکلات مالی، افرا پس از حدود دو سال با نزدیک به ۳۰ هزار دلار ضرر مجبور به توقف تولید شد.»

پس از این تجربه ‌ی بحران مالی بود که قهرمان و درخشان شروع به همکاری کردند.

قهرمان به یاد می ‌آورد: «قریب دو سال بعد بود که پس از صحبتی دوستانه با آقای درخشان فاز دوم فعالیت‌ های نشر افرا آغاز شد. او قبول کرد با سرمایه گذاری مالی، به طور کامل یا با اشتراک هزینه ‌ی چاپ با نویسندگان و سایر افراد و با توزیع کتاب ‌های منتشر شده همکاری کند.»

درخشان مسئول امور مالی و توزیع کتاب‌ ها بود و قهرمان و دقیقیان مسئول جنبه ‌های ویراستاری و ادیتوریالِ پروژه ‌ها.

تیم افرا/پگاه مسئول حرفه ‌ای ‌سازی گروهی از نویسندگان ایرانی-کانادایی بودند. این گروه آثار چهره ‌های ادبی همچون ساقی قهرمان، ساسان قهرمان، مهری یلفانی، ایرج رحمانی و تا یادم نرفته، پدر و مادر خودم، نسرین الماسی و حسن زرهی، را منتشر کرد.

چنان‌که قهرمان می‌ گوید: «خیلی‌ هایمان نویسنده بودیم، اما هنوز جا نیافتاده بودیم. انتشار کارهای خودمان به ما امکان داد خود را جدی‌ تر بگیریم و خودمان و همکاران ‌مان را داستان ‌نویس و نویسنده و شاعرِ حرفه‌ ای بدانیم.»

قهرمان می ‌افزاید: «در فرهنگ ما راجع به نوشتن و نویسندگی سوءتفاهم هست. بعضی واژه‌ ی نویسنده را خیلی باز و آزاد به کار می‌ بریم. تا زمانی که کار آدم منتشر نشده و بقیه آن‌ را نقد نکرده باشند، آدم نویسنده‌ ی حرفه ‌ای نشده است.»