۲۵ بهمن، عده ای از مردم بخصوص جوانان، در پی اعلامیه کروبی و موسوی به خیابان ها آمدند و با تجربه عظیم به دست آورده از راهپیمایی سکوت ۲۵ خرداد ۸۸ و سرکوب حوادث بعد از آن، بخصوص عاشورای ۸۸، با بسیج و نیروهای امنیتی و نظامی درگیر شدند.

این جوانان شجاع و خواهان تغییر با آگاهی به خطرات این مصاف نابرابر به خیابانها آمدند و در مواقعی هم با دست خالی و سنگ انتفاضه ای، نیروهای ضد آزادی را به عقب راندند.

به آقایان موسوی و کروبی، به خاطر اینکه تسلیم خامنه ای برای پذیرش بدون و قید شرط نتیجه انتخابات ۸۸ نشدند و ایستادگی کردند، به نوعی وامدار هستند و حرمت ایستادگی آنان باید رعایت شود، ولی در دنیای سیاست مردمی، جای تعارف و زدو بندهای پشت پرده و دست دادن های جلوی دوربین خبرنگاران نیست .

دعوت مردم به خیابان ها و درخواست اخذ مجوز، یک حرکت سیاسی درست برای خروج از بن بست و ایجاد تحرک برای فشار سیاسی به حکومت است، ولی متاسفانه به هر دلیل این حرکات مقطعی و بدون پیش بینی حرکات بعدی است. آقایان موسوی و کروبی به خوبی می دانند که نظام ولایی هیچگاه اجازه راه پیمایی به مخالفان را نداده است. از فردای انقلاب ۵۷ ، تمامی گروه های سیاسی، بدون اجازه اقدام به راهپیمائی کردند و در تمامی این تظاهرات ها هم، مورد حمله چماقداران وابسته به جمهوری اسلامی ( به رهبری آیت الله بهشتی و حجت الاسلام رفسنجانی) قرار می گرفتند، ولی ایستادگی کردند، کتک خوردند ولی پیامشان را به بسیاری از مردم ایران رساندند. اگر حمله صدام نبود و اگر پختگی سیاسی در جریانات سیاسی بخصوص رهبری مجاهدین خلق بود،  که منجر به درگیری های سال ۶۰ و دستگیری ده ها هزار تن و اعدام هزاران تن شد، امروز سرنوشت بهتری داشتیم.

 

از سوی دیگر به گفته هاشمی رفسنجانی هزینه جنگ ایران و عراق، از نظر اقتصادی بالغ بر هزار میلیارد دلار و از نظر انسانی ۲۶۰ هزار شهید و یک میلیون مجروح بوده است که نشان از ضرر مردم ایران از حکومتی دارد که بر خر مراد سوار شده است و با تجربه از گذشته، به راه خود بدون اهمیت به خواست اکثریت مردم ایران، ادامه می دهد.

قصد من از بازگشت به گذشته، این است که چرا همواره  دوباره از سرخط شروع می کنیم.

آخر نمی شود از سپاه پاسداران محافظ داشت و اپوزیسیون نظامی بود که سپاه از حامیان آن و از بهره وران اقتصادی آن است. این مسائل که در کانادا اتفاق نمی افتد که پلیس از رهبران اپوزیسیون حفاظت کند.

آخر نمی شود در جنگ ۸ ساله از سران نظام بود، و ندانست که چه بر سر این ملت رفت و همچنان از آن دوران دفاع کرد.

آخر نمی شود رهبر جنبش سبز بود و جوانان را به خیابان ها آورد ولی خود به خیابان نیامد. با این عذر که ماموران خانه را محاصره کرده اند.

آخر نمی شود زندانی سیاسی بود، ولی به مرخصی آمد.

البته همه  نشدن ها در حکومت روحانیون اتفاق می افتد، ولی آنها در عرصه ی سیاست خارجی از این مسائل به عنوان اینکه ما اپوزیسیون داریم و به آنها آزادی می دهیم، سوءاستفاده می کنند.

 آیا نمی شد چند روز قبل به مکان دیگری رفت تا در روز راه پیمایی در صف اول تظاهرات حضور داشت؟

من معتقدم که از راه های مسالمت آمیز که کوتاه مدت هم نخواهد بود می توان به دستاوردهای بزرگی برای تحقق دمکراسی و آزادی مردم ایران رسید، ولی برای این کار نیاز به رهبرانی است که دمکرات باشند و باور داشته باشند که مردم  صاحب کشور هستند. به آزادی برای همه باور داشته باشند. به مردم ایران با همه رنگارنگی، تنوع و برابری شان باور داشته باشند. یک شعار محوری یک ضرورت است که بتوان آن را در میان اقشار مختلف مردم تعمیق و نهادینه کرد .

این باور هم از یک راه  اصلی می گذرد “نه به استبداد ولایت فقیه؛  نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد”.

تغییر همیشه با سرسختی، مقاومت و سرکوب از سوی حکومت ها همراه بوده است، ولی اگر قرار بود تغییر انجام نگیرد بشر باید در زمان اسپارتاکوس زندگی می کرد .ما تنها  به آدم های خوب نیاز نداریم، بلکه  ما به سیاستمدارانی خوب نیازمندیم که اولا خودشان آماده دادن هزینه حتی جانشان باشند تا با کمترین هزینه برای مردم، دستاوردهای بیشتری برای مردم ایران به دست بیاورند.

یکی از دلایل اصلی پیروزی مرحله اول مردم مصر را باید حول شعار محوری “رفتن دیکتاتور” و نه “مرگ دیکتاتور ” دانست و جوانانی دانست که با شجاعت و تدبیر، یکی از بزرگترین استبدادهای خاورمیانه و قطب های فساد اقتصادی خاورمیانه را به زانو در آوردند.

در دوران اینترنت و رسانه های جمعی که هر شهروند موبایل دار یک خبرنگار است، اعلامیه دادن و نصیحت کردن حکومت روحانی که خود اموراتش از نصیحت خلق خدا می گذرد، هم حرکتی بیهوده و هم امید واهی دادن به جوانانی ست  که هر روز ناامیدتر از دیروز می شوند. هر از گاهی این جوانان به خیابان ها می آیند و تعدادی از آنها دستگیر، شکنجه و یا کشته و هزاران نفر خوش شانس تر، راهی خارج می شوند .

این رهبران، اگر از سر راه جوانان جنبش سبز کنار بروند ، مسیر مشخص تر و ارزیابی دستاوردها آسان تر خواهد شد.

 

۲۵ بهمن ۱۳۸۹

 

* سعید سلطانپور، نویسنده مستقل ساکن تورنتو در عرصه های سیاسی ـ اجتماعی می نویسد. ssultanpour@yahoo.com