ترس، اسلحه ی قدرتمندی است؛ ترس مانند دین متکی بر ایمانی کور است، ایمان مطلق به اینکه – به رغم همه ی دلایل منطقی ـ چیزی نامحتمل و ناممکن میتواند رخ دهد.
رژیم جمهوری اسلامی ایران نیز در طول این سی سال با شیعهگری خویش ما را سردرگم ساخته است و همیشه موعظهگر دکترین ترس بوده است.
رژیم، در داخل کشور، از لباسشخصی ها و بسیجیها و سپاهیها و گروه موتورسواران و آدمکشهای اجیرشده و شکنجه گران و تجاوزگران و قاتلان و بازجوها استفاده میکند تا در قلب ایرانیان ترس و وحشت بیافریند. در بیرون از کشور نیز با ترور و آدمربایی و ارعاب سعی دارد تا جامعه ی ایرانی خارج از کشور را تحت کنترل خویش درآورد.
ما نیز، پس از سی سال زندگیکردن زیر سلطه ی این رژیم ترس، موعظه های او را در خود درونی کرده ایم.
ما اینک از صمیم دل باور داریم که این رژیم، بدون توجه به منابع محدودش، همچون برادری بزرگ ما را پیوسته تحت نظارت خویش دارد. حتی وقتی بیرون از کشور هستیم، مراقب هستیم که عاملان این رژیم ما را شناسایی نکنند.
ما در تظاهراتی که برای دمکراسی و در حمایت از مردم ایران برگزار میکنیم چهره ی خود را میپوشانیم و عکسها و ویدئوهای آن را با افتخار روی فیسبوکمان که نام و مشخصات حقیقی ما را یدک نمیکشند میگذاریم تا دوستان و خانواده و همکاران ما در ایران از دیدن اتحاد و انسجام ما دلگرم شوند.
ما، از روی وظیفه ای که احساس میکنیم، اخبار و مقالات مربوط به ایران را در توئیتر منتشر میکنیم تا ایرانیهایی که به خانه میآیند و وارد اینترنت میشوند ببینند که تظاهرات همچنان ادامه دارد، ببینند که هزاران مطلب از جانب کسانی که تیزهوشانه پشت نقاب نشستهاند توئیت شده است.
این درست است که برخی از ما دلیلی واقعی برای ترسیدن دارند. روی هم رفته، این رژیم است که برای گروگانگرفتن اعضای خانواده ی افراد تردید ندارد و از آن در بازی سرکوبگرانهی خویش استفاده میکند، اما آیا حکومت این کار را در مورد تکتک ایرانیان انجام میدهد؟
یعنی قطعاً حکومت آن کسانی را هدف قرار میدهد که از چنگاش گریختهاند: از جمله ی آنها فعالان سیاسی، رهبران جنبش دانشجویی، روشنفکران، روزنامهنگاران، نویسندگان و وبلاگنویسها هستند. اما چه دلیلی وجود دارد که من و شما در خیابانهای تورنتو و نیویورک و لندن و پاریس بترسیم؟
در ضمن، وقتی مثلا در همین هفتهی گذشته (۱۰ اسفند) فراخوان تجمع داده شد، مشتاقانه گرد هم آمدیم و جلوی دوربینهای فیلمبرداری و عکاسی حاضر شدیم و تعجب کردیم که چرا هموطنان ما در داخل تردید دارند.
چرا معترضان در داخل به خیابان آمدند ولی شعار سر ندادند؟ چرا به جای اینکه نشان دهند معترضانی مصمم و خشمگین هستند، وانمود کردند که بیهدف تجمع کردهاند یا برای خرید آمدهاند؟
دوستان! ما باید لباس کهنهی ترس را که سی سال است پوشیدهایم از تن درآوریم، لباسی که امروزه ـ در عصر شورشها و انقلابها ـ نخنما و ژنده شده است.
بله، درست است، اگر ما ایستادگی کنیم و در مبارزات شرکت کنیم، باید از سفر نوروزی به ایران چشمپوشی کنیم و سفر تابستانی به شمال ایران را فراموش کنیم و مناسبات اقتصادی ای که با بازارهای تهران داریم را از نو برآورد کنیم. اما مگر اینها همان هزینهی اندکی نیست که ما میتوانیم برای رویای دمکراسی و حقوق بشر در ایران بپردازیم؟