شهروند ۱۱۷۰
با این که هر یک از ماههای سال یک یا چند جشن کوچک و بزرگ دارند، جشنهای نوروز و مهرگان و سده(۱) از تبلور ویژهای برخوردارند و از میان این ۳ جشن، فروردین یا نوروز، به سبب گردش و چرخش سال از کهنه به نو و برای روز نوی که برای ایرانیان آغاز میکند، بزرگترین جشن میهنی شده است. از این روی، نوروز، که با روز نخستش، روزِ «نو» ایرانیان است، نویسندگان سدههای نخستین دوره اسلامی را بیشتر از آیینهای دیگر به سوی خود کشیده است. فراوانی گزارشها و افسانهها، کار بررسی را، به سبب نیاز به گزینش سره از ناسره دشوارتر میکند.
خود افسانهها آن قدر اهمیت ندارند، که میل به آفریدن آنها. رویآوری ایرانیان سدههای نخستین به افسانه و پیوند زدن آن به نوروز، در جای جایِ کوشش ایرانیان برای پاسداری از یک آیین کهن به چشم میخورد.
روزهای نوروزی روزهای میزبانی از فروهرها است. از این روی است که این ماه را فروردین نامیدهاند. باور به فرود فروهرها در پایان هر سال، سبب شده است که ایرانیان باستان و پیروان زرتشت، ۵ روز پیش از پایان سال، به سبب ششمین گهنبار و ۵ روز پس از آن به سبب کبیسه یا نوروزی، روی هم ۱۰ روز، میزبان فروهرها باشند و با شیر و پوشاک از آنها پذیرایی کنند(۲).
کوشش برای یافتن تاریخ آغاز نوروز کاری بیهوده است. در دورهای نیاز به میزان و آهنگ، هنجاری دیگر پدید آمده است. با این همه به خوبی روشن است که در ارتباط نوروز نباید در پی چیزی بغرنج و پیچیده باشیم. آیین نوروز، مانند پدید آمدن یک جوانه یا شکوفه، آرام و بیصدا و در نهایت سادگی، به خودی خود در جامعهای ساده و روستایی پدید آمده است و از این روی نمیتواند، آغازی بغرنج داشته باشد.
چوپانان با چارپایان خود و کشاورزان با زمینهای دیمی و آبی و درختان خود، هر قدر هم که ساده و ناآگاه باشند، به سبب پیوند تنگاتنگِ آهنگ شب و روز و گردش ماه و سال و چرخش سرما و گرما با کارشان، نمیتوانند با آهنگ پیوسته دگرگونیهای طبیعت پیرامون خود بیگانه باشند. آنها دریافته بودند که گوسفند در زمان معینی میزاید و زمین در زمان معینی میرویاند و بار میآورد. برف و باران زمان معینی دارد و شکوفه زمانی همیشگی. زندگی چوپانان و کشاورزان در پیوند است با آهنگ و هنجار شب و روز، سرما و گرما، آیش زمین و زدن شکوفه، چرخش زمین و ستارگان و بالاخره گردش روزگار. بنابراین یکی از میزانهایی که آشنایی با آن به خودی خود پدید میآید، آشنایی با زمان آیش است و زایش و آشنایی با این واقعیت که طبیعت پیوسته و در فاصلههای معینی دگرگون میشود و مانند آدمی کار خود را از نو آغاز میکند. آشنایی دیرین آدمی با شیوه کار طبیعت، سبب میشود که از شکوفه ای تا شکوفه دیگر و از این زایش تا زایش بعدی را، واحدی از عمر خود به شمار آورد. مثلاً بداند که گاوش ۵ شکوفه زاییده است و یا دخترش ۵ بهار است که زنده است. او دریافته است که هر آغازی در طبیعت، از دم آغاز رو به پایان دارد، برای آغازی دیگر.
و انسان وابسته به طبیعت، با نزدیک شدنِ تهکشیدن کندویش، بار دیگر به یاد کشت و کار بیفتد و شکوفه و کندوی زنبور. آدمی تجربه میکند که نباید در انتظار رویش دوباره دندانی که ریخته است باشد، اما میتواند چشم به راه شکوفهای که افتاده است باشد. چنین میشود که سرانجام روزی، به سبب ویژگیهای نهفته در خود، تبلوری ویژه مییابد و آغاز سالی نو میشود.
بنا بر این، نو روز در آن گذشتههای دور، سالگرد طبیعی چوپانان و کشاورزان بوده است، که رفته رفته، برای فراهم آوردن مرزی درخور، با آیین و سپس با آیینهایی همراه شده است. و بنا بر این، نوروز نخست آیینی بوده است چوپانی و روستایی. بعدها بوده است که توانمندان و فرمانروایان در نوروز و گردش سال حکمتی یافتهاند و به آن آرایشی ویژه بخشیده اند. بویژه اینکه دریافت بهره توانمندی و مالیات هم در پیوندی تنگاتنگ به تکرار سال بود.
همه ساخت و آرایش آیین ویژه نوروز نیز نشان از چوپانی و روستایی بودن آن دارد. ماهی نماینده جانوران است و سبزی نماینده برآیند تلاش کشاورزان. ماهی کوچکترین جانور بی آزاری است که با بهایی اندک و تیماری آسان در دسترس است و در آب که شرط اصلی ادامه کار چوپانان و کشاورزان است، میزید و با توجه به اکراه ایرانیان باستان از آزار جانوران و در بند کشیدن آنها، قفس آبیش قفس اسارت نیست و هوای زندانش آب حیات است. و سبزی از دیرباز، شاید از پیش از پیدایش نوروز، برای روستاییان نبض سال نو را گرفته است. روستاییان کشاورز با رویانیدن چند گونه تخم در پیالههای گوناگون، هم نزدیک شدن زمان رویش را میآزمودند و هم از نوع رویش درمییافتند که باید در آن سال کدام دانه را بیشتر بکارند. رفتاری که امروز به صورت سنت بر جای است. پس، جدا از رقم «۷» که رقم مقدسی است، هفت سینی (یا هفت پیاله) نوروز یادگار کاشت آزمایشی بذرهای گوناگون است(۳). گزارش بیرونی سند خوبی است: «…و هر کس از راه تبرک به این روز در طشتی جو کاشت. سپس این رسم ایرانیان پایدار ماند، روز نوروز در خانه ۷ صنف از غلات در استوانه بکارند و از روییدن این غلات به خوبی و بدی زراعت و حاصل سالیانه حدس بزنند»(۴).
جاحظ(۵) نیز گزارشی همانند دارد: در گذشته ۲۵ روز پیش از نوروز، در دربار شاه دوازده استوانه از خشت میساختند و در هر کدام دانهای جداگانه میکاشتند، تا پس از درو و برداشت، ببینند که کدام دانه برای سالی که در راه است، بهتر و شایستهتر است.
با پایان گرفتن آیینهای نوروزی، هفت صنف از سبزه در ۷ طشت یا سینی (= چینی) و ماهی را به کرانه و خود رود میسپارند و به آنها شانس ادامه زندگی میبخشند.
پس از چوپانان و روستاییان، به مرور پیشهوران و ارتشتاران و شاهان نیز به جرگه میپیوندند و رفته رفته بر آیینهای نوروزی افزوده میشود. به گمان شاهان هخامنشی نوروز را در تخت جمشید، با شکوه زیادی برگزار میکردهاند. شاید نگارههای هیئتهای نمایندگی ساتراپیهای گوناگون و پیشکشهای آنها مربوط به نوروز باشد. پیش از خوانده شدن لوحهای گلی خزانه تخت جمشید گمان میرفت که این نگارهها حتما مربوط به نوروزاند و تخت جمشید برای همین منظور ساخته شده است، اما امروز میدانیم که تخت جمشید مقر دربار و سازمان دیوانی بوده و شاهان تنها زمستان را در شوش و تابستان را در همدان میگذراندهاند. اینکه در برگزاری نوروز در تخت جمشید قانع نیستیم، به این سبب است، که احتمال دارد، شاهان هخامنشی نوروز را به خاطر سردی هوا هنوز در شوش گذرانده بوده باشند.
ایرانیان پیش از اسلام و زرتشتیان، خرداد روز (ششم فروردین) را نوروز خردادی و نوروز بزرگ مینامیدند. با اینکه هنوز هزاره و یا سده تولد زرتشت را نمیدانیم، این روز، به باور زرتشتیان و به نوشته متنهای پهلوی، زادروز زرتشت است. بندهش(۶) مینویسد:
«پیداست که اگر آن روز تن را جامه نیکو دهند و بوی خوش بویند و مُروا (تفأل) یِ نیک کنند و بر نشیمن از جای ریمَن و از مردم بد دور بوند و آبها را بخش کنند و ستایشِ گاههای روز را که اَیرَنام(۷) و اَسنیهنام(۸) اند، انجام دهند، آن سا نیکویی بدیشان بیش رسد و بدی از ایشان بیش دور سازد».
خردادروز که واپسین روز جشن بزرگ نوروز است، نوروز خاصه نیز نامیده میشود. زرتشتیان جشن میلاد پیامبر خود در این روز برگزار میکنند. در متن پهلوی «ماه فروردین، روز خرداد»(۹)، اورمزد، در پاسخ زرتشت، که چرا مردمان خرداد روز فروردین را از دیگر روزها گرامیتر میدارند، میگوید، زیرا به خردادروز به فروردین به جهانیان جان دادم(۱۰) و در این روز ایران و انیران پدید آمدند. کیومرث و هوشنگ اندر جهان به پیدایی آمدند و در همین روز کیومرث، اَرِزور(۱۱) را بکشت و هوشنگ اهرمن دروغ را برای مدت ۳۰ سال اسبِ سواری خود کرد(۱۲). روز ششم فروردین بود که مهر و مهربانی از زمین فراز رستند(۱۳) و جم به جهان جوانی بیپایان بخشید و برای مردگان استودانها ساخت(۱۴). در این روز فریدون جهان را تقسیم کرد. روم به سلم(۱۵) داد و ترکستان و تور و ایرانشهر به ایرج(۱۶). روز ششم فروردین سمبلهای نامردمی کشته میشود. از آن میان اژدهاک به دست سام نریمان(۱۷) و افراسیاب تورانی به دست کیخسرو سیاوشان(۱۸) و در این روز کیخسرو با شکوه تمام به گرزمان (بهشت) شد(۱۹). و در این روز منوچهر و آرش شیواتیر بخشی از ایرانزمین را که به دست افراسیاب افتاده بود، از او بازستدند و بر پایه دلاوری افسانهای آرش یکی از زیباترین افسانههای حماسی ایران پرداخته شد. دیگر از تقدس این روز این که در خرداد روز فروردین زرتشت معراج کرد و به همپرسگی اورمزد رسید. و بالاخره در این روز زرتشت فرمان پیامبری یافت و در این روز پشتیبان بزرگ او، گشتاسپ، دعوت او را پذیرفت.
به نوشته بیرونی(۲۰) چون جم درگذشت، پادشاهان همه روزهای این ماه را در ۶ بخش جشن گرفتند(۲۱). پنج روز نخست ویژه پادشاهان بود، پنجه دوم از آنِ بزرگان (دهقانان و ارتشتاران)، سوم از آنِ کارکنان ویژه شاهان، چهارم برای ندیمان و درباریان، پنجم برای توده مردم و ششم از آن برزگران. این تقسیمبندی کم و بیش مانند تقسیم بندی پیش از اسلام است. در اینجا چهار طبقه اجتماعی(۲۲)، با احتساب شاه، پنج طبقه شده است(۲۳). بیرونی در دنباله گزارش خود به آیینهای پنجه شاهان میپردازد(۲۴).
پیشبینی شده است که بسیاری از خوشایندها نیز در خردادروز ماه فروردین روی خواهند داد(۲۵). برای نمونه، در این روز ۱۸ چیز در ۱۸ سال به خسرو هرمزان خواهد رسید(۲۶)
پانویس ها:
۱ـ نک: پایینتر.
۲ـ فروردین یشت، بندهای ۵۱ تا ۵۲.
۳ ـ برخی کوشیده اند رقم «۷» را از آنِ فرهنگ سامی بپندارند، اما اشاره به اینکه داریوش و یارانش ۷ تن بودند که بر بردیا شوریدند، شاید سودمند باشد.
۴ ـ آثارالباقیه، ترجمه فارسی، ۲۸۳.
۵ ـ المحاسن الاضداد، ۳۶۲.
۶ ـ اساطیر ایران، ص ۵۶.
۷ ـ گروه ۳۰ ایزدی که روزهای ماه به نام آنها است.
۸ ـ گروه ایزدان فرمانروای ۵ بخش روز.
۹ ـ ایران کوده، شماره ۱۶.
۱۰ ـ برداشت ایرانیان از آفرینش انسان در دیگر دینهای پس از زرتشت نیز دیده میشود. بیرونی (آثارالباقیه…، ترجمه فارسی، ۲۸۲) مینویسد: «این روز ششم ماه، روز نوروز بزرگ است، که نزد ایرانیان روز بزرگی است و گویند، که خداوند در این روز از آفرینش جهان آسوده شد… در این روز زرتشت توفیق یافت که با خداوند مناجات کند» (قابل قیاس با تورات، سِفر پیدایش، باب اول).
۱۱ ـ در مینوی خرد (فصل ۲۷، بند ۱۶) ارِزور (ارِزورا) نام دیوی است که به دست کیومرث کشته شد. در دادستان دینیک (فصل ۲۷، بند ۱۵) این کوه در شمال قرار دارد، که به گمان باید آن را در دماوند و کوههای شمالی فیروز کوه جست. در بندهش (ص ۶۹ تا ۷۰) ارِزو چکادی است بر دروازه دوزخ، که باشگاه و کنام دیوان است. پیدا نیست که نام کوه از دیو است، یا نام دیو از کوه. این را نیز گویند (زارسپرم، فصل ۵۰)، که در روز رستاخیز دادار پوست ارزور را با همه گونه فلز پرکند (نیز نک: کریستنسن، نخستین انسان، ۶۸ تا ۷۰). گزارش بیرونی (آثارالباقیه، ترجمه فارسی، ۱۴۲، ۱۴۱ تا ۱۴۲) از کشته شدن ارِزور به دست کیومرث یکی از سندهای خوب اسطوره شناسی ایران است:
«اهرمن را پسری بود به نام خَزوره [ارزور]و این پسر به فکر کشتن کیومرث شد و کیومرث او را بکشت». نخست اهریمن «کیومرث را به زمین زد…و بر روی او افتاد. سپس از کیومرث پرسید، من میخواهم ترا بخورم، از کجای تو آغاز کنم؟ کیومرث گفت، از پای من شروع کن، تا آن که مدتی کم به حسن و خوبی جهان نظر نمایم. چه، میدانست، که اهرمن گفتار او را به طور واژگون خواهد به کار بست. و این بود که اهرمن شروع کرد و کیومرث را از سر مشغول خوردن شد، تا آنکه به جایگاه تخمدان و ظروف منی در پشت او رسید، که دو قطره منی از پشت کیومرث به زمین ریخت و ریباس از آن رویید و مشی و مشانه، که به منزله آدم حوا هستند، از میان این دو بوته ریباس متولد شدند». به گمان بیرونی به جای اَکوان دیو (اَکمن)، اهرمن آورده است.
۱۲ ـ در گزارش بیرونی (همانجا)، سرانجام کیومرث بر اهریمن چیره شد و ۳۰ سال سوار بر او گرد جهان گشت.
۱۳ـ به گمان اشاره به مشی و مشیانه است (نک: پانویس صفحه پیش).
۱۴ـ «در این روز بود که جمشید به اشخاصی که حاضر بودند امر نمود و به آنان که غایب بودند نوشت، که گورستانهای کهنه را خراب بکنند و گورستانهای تازهای سازند و این کار در ایرانیان باقی ماند» (بیرونی، همانجا، ۲۸۳). در اینجا باید منظور از «نو»، «گونهای دیگر» باشد. البته نه حتماً در تصور بیرونی. ظاهراً در زمان بیرونی که دانشمندی فرهیخته بوده است، هنوز وجود خط بسیار قدیم انگاشته میشده، که او بدون تردید به نامه نوشتن جمشید اشاره میکند.
۱۵ ـ درخشانی (همانجا) در پژوهشی ژرف به باوری شایسته رسیده است. به جاست، در اینجا که از سلم یاد میشود، این باور نیز، باحذف منبعهای فراوان آن، آورده شود:
«تقسیم آریاییان و سپس مهاجرت آنان به سوی خاور و باختر در تاریخ سنتی ایران جای پا دارد که نمایاننده ستون فقرات قومهای ایرانی است. روایتهای ایرانی چنین میگویند که ثرَئیتَئونَ (فریدون)، نیای آریاییان، سرزمین خود را میان سه پسر خود بخش کرد. سرزمینهای باختری را به سَرم (فارسی و عربی سَلم)، خاور را به تور و ایران و هند را به پسر جوانترش ایرج سپرد.
سرزمین سرم یا سلم در اوستا سَئیریمَه نامیده میشود که به معنی کشورهای باختریست و در برابر آن از سرزمینهای آریایی و تورانی نام برده شده است. پس توران، ایران و سلم[ان] نام سرزمینهای خاور تا باختر بود، که مردمانشان در آغاز از یک تیره بودند. از این سه نام، نامهای توران و ایران هنوز زنده است. بر پایه منبعهای ایرانی کشورهای سلم (سلمان) زیستگاه مردم اَرومائیک (رومیان) بود. نامیدن کشور سلم در همان منبعها بهشکل اَروم مؤید همین امر است و به گمان از دید ایرانیان، سلم از دوران ساسانی بهنیای رومیان (روم شرقی در آسیای صغیر) تبدیل شده است. روایت دیگری که سرچشمه دجله را در کشور سلم میداند، نیز مؤید همین امر است. افزون بر آن سرمتها که زیستگاهشان میان دریاچه آرال و رود ولگا بود و نیز اسلاوها و بلغارهای ساکن کرانه دانوب نیز وابسته به سلماند. در برابر سلم در باختر، در سوی دیگر، یعنی در مال خاوری ایران، تور بر سرزمین توران فرمان میراند، که همان فرمانروایی سکاهای خاوری تا تخارستان است که مرز آن سیر دریا بود. بر پایه این روایتها، مرزهای ایران در باختر به دجله و در شمال خاوری به سیر دریا میرسید.
بر این پایه و نیز با توجه به بررسیِ پیشِ رو، آریاییان باختری و شمال خاوری در آن سوی اینان میزیستند.
روایت مربوط به سه پاره شدن آریاییان در دوران کهن که بر پایه گاهنگاری بازسازی شده تاریخ سنتی ایران حدود نیمه هزاره سوّم پیش از میلاد روی داده است، دارای ارزش تاریخی آشکار است. نخست بسیار آموزنده است که سکاهای باختری نیز در باره سه پاره شدن سرزمین آغازینشان روایتی همانند داشتند. هرودت از این قوم که در کنار رود دانوب میزیسته است، گزارش میدهد و میگوید که آنان ۱۰۰۰ سال پیش از آن دوران از سکاهای خاوری جدا شده و هماکنون دیگر زبان یکدیگر را نمیفهمند. بهگمان، همین سکاهای باختری بودند که در آغاز هزاره دوّم پیش از میلاد بر سِسوستریس (سلسله دوازدهم مصر) تاختند که از آن در گزارشهای مورخین اروپایی بهتفصیل سخن رفته است. اشاره بهاین قوم در نفریننامههای مصریان، در پیوند با همان دوران است که حلقهای بهزنجیر شاهدهای حضور سکاییان در خاور باستان میافزاید. تورات نیز به شاه نشین سالم که شاید همان اورشلیم باشد، اشاره دارد که بهگمان بهدست قوم سلم که آموریان را نیز از آنان بودند بنیان گذاشته شده است. این پنداشت با گزارش تورات مبنی بر اینکه پدر اورشلیم را یک آموری (آموریت) میداند، هم آهنگی دارد. نام کوه سلمی نیز به روشنی از نام همین قوم سلم گرفته شده است».
همان گونه که در بالا یادآور شدیم، ترجمه فارسی کتاب گرانبهای درخشانی به زودی منتشر خواهد شد. جا دارد که مورخان ایرانی به لذت بردن از آن بسنده نکرده و به جای تمجید، اگر نکتهای را ضعیف میبینند گوشزد کنند و در صورت تائید، با نوشتههای خود بر قوت آن بیفزایند.
۱۶ ـ نک: مستوفی، ۸۳ تا ۸۴.
۱۷ ـ مستوفی (ص ۸۴) با تفاوتی اندک مینویسد: «در عهد او (فریدون) گوش فیل دندان، برادر ضحاک بر ولایت بربر مستولی شد و دعوی خدایی کرد. فریدون، سام بن نریمان را به جنگ او فرستاد و میانشان محاربات عظیم برفت، اما ظفر سام را بود و گوش به مطاوعت درآمد».
۱۸ـ مستوفی، ۹۰: «کیخسرو در طلب او (افراسیاب) از دریا بگذشت و او را گرد جهان میگردانید، تا در آذربایجان دریای چیچست بر دست هوم زاهد اسیر شد. کیخسرو او را و برادرش گرسیوز را به منزل فنا رسانید».
۱۹ـ نک: پایینتر: آبریزان.
۲۰ ـ همانجا، ۲۸۴.
۲۱ ـ پیش از اسلام، ماه را به ۶ پنجه بخش میکردند.
۲۲ ـ نک: بالاتر.
۲۳ ـ به گمان مراد از توده مردم، پیشهوران است و مراد از بزرگان ارتشتاران. فقط جای روحانیان را کارکنان شاه و ندیمان و درباریان گرفته است.
۲۴ ـ ص ۴۸۵: آیین ساسانیان چنین بود که شاه روز نخست را بار عام میداد، روز دوم دهقانان بلندپایه را همراه خانوادههایشان به حضور میپذیرفت، روز سوم برای بزرگان سپاهی (ارتشتاران) و روحانی (آثرونان) جلوس میکرد، روز چهارم درباریان و خاصان، روز پنجم خانواده و ندیمان خود را میدید و سرانجام در روز ششم آسوده بال برای خود نوروز میگرفت و جز اهل انس و سزارانِ خلوت کسی را نمیپذیرفت. آنگاه هدیههایی را که در روزهای گذشته برایش آورده بودند، میخواست و آنچه را که خود میپسندید به خزانه میفرستاد و مانده را میان مهمانان تقسیم میکرد.
۲۵ ـ نک: ماه فروردین، روز خرداد، ۹ به بعد.
۲۶ ـ خسرو پسر پرویز (خسرو پرویز، ۵۹۵ تا ۶۲۸ میلادی). بنا بر این چنین باید باشد که متن «ماه فروردین، روز خرداد» در زمان خسرو پرویز نوشته شده است. اما چرا ۱۸ چیز، روشن نیست!