اسامه بن لادن تبعه ثروتمند عربستان سعودی بود که ۵۴ سال پیش از پدری یمنی و مادری سوری زاده شد. وی در اوایل دهه هشتاد در جنگ با نیروهای شوروی در افغانستان با آمریکاییان هم پیمان شد. پس از خروج روس ها از افغانستان برای مدت کوتاهی به فعالیت سیاسی روی آورد و در اوایل دهه نود سده گذشته همراه خالد عبدالرحمان حمد الفواز، انجمن پند و اصلاح “هیئه النصیحه والاصلاح” را تشکیل داد. این انجمن، عمدتا به نصیحت پادشاهان و فرمانروایان و روحانیان وابسته به دربار سعودی می پرداخت، تا این که در نیمه های دهه نود قرن گذشته بار دیگر به عملیات ترور و خشونت روی آورد که با حمله به برج های دو قلوی نیویورک در سال ۲۰۰۱ به اوج خود رسید.
دو عامل عمده، زمینه های مساعدی برای پیدایش بن لادن و سازمان القاعده بوده اند: نخست سرکوب های خونین اسرائیل و نفی حق تاریخی ملت فلسطین در برپایی کشور مستقل فلسطینی، و دوم وجود رژیم های مستبد در کشورهای خاورمیانه.
بن لادن به عنوان معلم برجسته خشونت ورزی معاصر، جهان را به دو اردوگاه – فسطاط به عربی – تقسیم می کرد. دنیای اسلام از یک سو، و دنیای کفر از سوی دیگر، که پیروان مسیحیت و یهودیت را در بر می گرفت. اما در یورش های خونبار سازمان القاعده به اماکن عمومی در کشورهای اسلامی و اروپایی، افزون بر مسیحیان، شمار فراوانی از مسلمانان بی گناه نیز به خاک و خون افتادند. در این تقسیم بندی مطلق مبتنی بر سیاه و سفید، اندیشه مبتنی بر نفرت و نفی دیگران حاکم بود. و البته این امر با تقسیم بندی جورج بوش پسر، رییس جمهور سابق ایالات متحد آمریکا مبتنی بر “آن که دوست آمریکا نیست دشمن آن است” بی شباهت نبود.
با وقوع انقلاب های دموکراتیک در کشورهای عربی، اندیشه های بن لادن به ضعف گرایید اما کاملا نمرد. جوانان این کشورها نه پرچم آمریکا را به آتش می کشند و نه شعار “محو اسرائیل از نقشه زمین” را سر می دهند. مشکل جوانان تونس و مصر و سوریه و لیبی و یمن و الجزایر و ایران در وهله اول با فرمانروایان مستبد این کشورهاست، زیرا به خوبی دریافته اند که مسئول دانستن “استکبار” جهانی در این عرصه، در واقع نوعی فرار به جلو است.
اندیشه دگم و متحجر “القاعده” از زهدان اخوان المسلمین زاده شده است. اینان نیز به رغم ادعای دوری از اندیشه های اسامه بن لادن، هنوز یک حزب مذهبی قشری هستند که به طور پنهان با رژیم استبدادی ولایت فقیه ایران سر و سوری دارند. گرچه انتظار می رود اخوان المسلمین با تشکیل حزب “آزادی و عدالت” به سوی یک تشکل مدنی سیاسی روی آورند.
سال ۲۰۱۰ با سرنگونی دیکتاتورهای سیاسی همچون زین العابدین بن علی و حسنی مبارک آغاز شد و روز یکشنبه گذشته نیز یک دیکتاتور بدون قلمرو یعنی اسامه بن لادن به زمین افتاد و پیش بینی می شود دیگر همگنان عرب و غیر عربشان نیز به آنان بپیوندند.
درباره علت دستیابی نیروهای آمریکایی به اسامه بن لادن حرف و حدیث فراوان است. برخی آن را به اعتراف های اخیر حسنی مبارک و فرزندان و حاکمان محبوس رژیم پیشین مصر نسبت می دهند. سخن از آن می رود که سازمان جاسوسی آمریکا – سیا – از مدت ها پیش به شکلی کاملا سری، خط سیر ۱۴۹ میلیارد دلاری را تعقیب می کند که بخش عمده آن در مصر دوران مبارک پولشویی شده و بخشی از آنها کمک های مالی هستند که از سال ۱۹۹۸ به واسطه یک طرف آسیایی به سازمان القاعده رسیده است. اینان می گویند پس از ده سال پیگرد اسامه بن لادن فقط با سقوط مبارک بود که این راز گشوده شد.
برخی نیز این موضوع را به معامله ای میان آمریکا و ایران پیوند می دهند که بخشی از آن به دستگیری عبدالمالک ریگی باز می گردد که گویا به کمک پاکستان و آمریکا صورت گرفت. در اینجا نیز سخن از نقش واسطه سوریه می رود.
همان گونه که اشاره رفت پیکار مسالمت آمیز و مدنی توده های میلیونی مصر، باطل السحر مبارزه قهر آمیز سازمان القاعده گردید. این پیکار پس از دویست سال، موضوع رابطه دین و دولت یا دین و سیاست را به شکلی ریشه ای و عمیق مطرح ساخت و در شکل و معنا با تزهای خشونت بار بن لادن – که به مدت دو دهه ذهن جوانان متعصب مسلمان را به خود جلب کرده بود – خط و مرز کشید و در عمل چیزی کاملا متفاوت با این تزها را مطرح نمود.
موفقیت انقلاب مصر و تونس، شکست کاربرد مبارزه قهر آمیز را به عنوان تنها راه تغییر و تحول ثابت کرد. اکنون آماج سازمان القاعده در برابر انقلاب مدنی، مسالمت آمیز و دموکراتیک خلق های عرب لنگ انداخته است.
اندیشه جهادی بن لادن بر اساس حذف و نابودی دیگری قرار دارد که این کار به واسطه تکفیر آن دیگری صورت می گیرد. قرائت وی از دین قرائتی سلفی و ملانقطه ای از متون دینی است و ادعای دستیابی به حقیقت مطلق را دارد. و البته دموکراسی، پاد زهر این اندیشه ویرانگر است.
نقش بن لادن در سال های اخیر به سبب فشارها و پیگرد همیشگی نیروهای آمریکایی به سود دکتر ایمن ظواهری کاهش یافته بود. اما نسل درون سازمان القاعده در الزرقاوی نمود یافت که تا لحظه مرگ، بن لادن و ظواهری را به هماوردی می طلبید. اما نسل سوم جوانانی هستند که به واسطه اینترنت به خدمت سازمان القاعده در آمده اند. اینان به شکل فردی و بدون پیوند با رهبران و به طور غیر ارگانیک به عضویت القاعده در آمده اند و مهمترین مشخصه آنان خشم و نفرت از سیاست های آمریکا در خاورمیانه و افغانستان است.
وحد ت ملی و نقش زبان ملی در این وحدت .
به قلم : کاظم رنجبر ، دکتر در جامعه شناسی سیاسی
Kazem.randjbar@yahoo.fr
با عرض سلام وعرض ارادت نسبت به همه ًهموطنان گرامیم ایرانیان و ایران دوستان ،تقاضا دارم ، در پخش این مقاله ، که در رابطه با مفهوم وحدت ملی ،و افشاء سیاست های بیگانگان ، و عاملان تجزیه طلب آنان ، که ملت ایران را آگاهانه و یا نا آگاهانه ، به جنگ خانمان سوز داخلی ، چون :یوگسلاوی سابق ، می کشند ، ، در پخش این مقاله در ابعاد گسترده ، به اینجانب ،کمک بکنند. باز هم تکرار میکنم ،هموطنان می توانند با تمام رضایت من، صاحب این قلم ، اسم و مشخصات مرا با تمام راحتی وجدان ،از مقاله حذف بکنند .هدف کسب اسم وشهرت نیست بلکه حفظ تمامیت ارضی و وحدت ملی ،وجلوگیری از احتمال یک جنگ داخلی است ،که بیگانگان وعاملان آنان در شکل گیری آن ، با مسائلی که در خاورمیانه و شمال آفریقا می گذرد ، بیش از پیش فعال شده اند . تشکیل میزگردی با عنوان اقلیت های قومی در ایران ،در۲۸ فروردین ۱۳۹۰ در دانشگاه جورج واشنگتن ،در ۲۸ فروردین ۱۳۹۰ توسط .اقایان : دکتر آرام حسامی ، دکتر آرش نراقی ،در این جوحاکم در جهان اسلام وعرب ، برحسب تصادف نبود . (ماخذ : http://www.djavadi.net/1390/01/28/ )
پیشگفتار :
در مقاله :تولد ملت ،در تعریف ملت ، چهار عنصر تشکیل دهنده یک ملت را ،با تکیه بر تجربه تاریخی ایالات متحد ه آمریکا ، انگلستان و فرانسه چنین توضیح دادیم :
۱- سرزمین مشترک .
۲- سرنوشت مشترک .
۳- تاریخ مشترک .
۴- همبستگی ارگانیک.(همبستگی سازمانی .Organic Solidarity – La solidaritté Organique.
بودن سه عنصر اولی به نفس خود ، باعث پیدایش ملت نمی شود، بلکه آن عنصر چهارم ، یعنی همبستگی ارگانیک ، یا در زبان فارسی ، همبستگی سازمانی است ،که سه عنصر بالا را از مرحله بالقوه ، به مرحله بالفعل می رساند .در همبستگی ارگانیک ، زبان ملی ، بمانند ملاط و سیمان در ایجاد وحدت ملی نقش اساسی دارد .بی جهت نبود که حکومت پوشالی سید جعفر پیشه وری ، عامل قدرت استعما ر تزار های سرخ شوروی ،که هدفشان تجزیه ایران بود ، اولین اقدام اش ،در سال ۱۳۲۴ شمسی ،جایگزین کردن تدریس زبان ترکی آذری ، بجای زبان فارسی ،یعنی زبان وحدت ملت ایران بود، که تا از این طریق این وحدت ملی را از بین برده ،و اولین مرحله تجزیه کشور یعنی قطع ارتباط فرهنگی ،وهمبستگی ملی را به اجراء درآورد .
امروز هم ، تجزیه طلبان ، در ظاهر، زیر پوشش :حق تعین سرنوشت ، حق تحصیل در زبان مادری ، در واقع وحدت ملی را هدف قرار داده اند ، تا از این طریق ، با قطع ارتباط فرهنگی بین اقوام ایرانی در نهایت ، تجزیه ایران را، به کمک های قدرت های خارجی ، عملی سازند.این هدف نهائی خود را با انواع مردم فریبی ها تا آنجا پیش می روند که بعضی از این تجزیه طلبان ، با «قسم و آیه » که ما مخالف تجزیه طلبی هستیم ، فقط می خواهیم، ایران نیز مثل کشور سویس ، تبدیل به « کنفدراسیون ملتها ایران » بشود ،و هر «ملتی » در زبان مادری اش تحصیل بکند !!!در حالیکه میدانیم که اغلب این حضرات ، حتی تاریخ تشکیل کشور فدرال سویس را که سال ۱۸۴۸ است نمی دانند . سویس فدارال ۱۶۲ سال تاریخ دارد ، وچرا قدرت های اروپائی تشکیل چنین کشور فدرال را قبول کرده اند ،آیا حضرات می دانند؟
کشور بلژیک که استقلال اش به سال ۱۸۳۰ می رسد ،و این کشورمتشکل از دوایالت : والون و فلامان(Flamande-Wallonne ) با زبان فرانسه و هلندی ،که تاریخ حیات اش ۱۸۲ سال بیش نیست ، در همین اروپای غربی ، همین امروز در حال تجزیه است ،و بیش از یکسال است این کشور که مقر اتحادیه اروپا نیزهست ، بخاطر عدم وجود تفاهم بین این دو قوم ، اتحاد برای تشکیل دولت ،برای اداره کشور وجود ندارد . انزجار و تنفر بین این دو قوم به حدی رسیده است ،است که اگر ، تصادف خونین اتومبیل در ایالت فلامان رخ بدهد ، اگر کسی از سرنشینان ، یا عابرین در زبان فرانسه به بخش اورژانس تلفن بزند ، و تقاضای کمک فروی بنماید ، کسی به تلفن نه تنها جواب نمی دهد ، بلکه به کمک آسیب دیدگان هم نمی آید .!!! این ها واقعیت امروز بلژیک هستند.
.آیا می توان ایران کشوری واقع در خاورمیانه ، نا امن ترین منطقه جهان بعد از جنگ دوم جهانی ، مهد جنگ های خونین ، میدان رقابت های بی رحمانه قدرت های استعماری ،در چنین منطقه ای ایران متشکل از اقوام مختلف ایرانی ،که تاریخ مدون اش به چندین هزار سال میرسد ، با سویس مقایسه کرد ؟
حقیقت این است ، من صاحب این قلم ، خود زمانی بر این عقیده بودم ،که در کنار زبان فارسی ، فرزندان ایرانی متشکل از اقوام مختلف ایرانی ، باید زبان مادری شان را همراه با زبان فارسی ، یعنی زبان ملی ملت ایران بیاموزند.اما وقتی که به واقعیت تاریخی ایران ،و خیلی از کشور های نظیر ایران رامطالعه کردم ، وبا مشاهده سیاست های قدرت های سلطه گرو اهداف ژئوپولتیک ،و ژئواستراتژیک این قدرت ها را تحلیل و برسی نمودم ،وبا مشاهده کشور های چون آمریکا ، خصوصأ بریتانی کبیر و فرانسه متشکل از اقوام مختلف با زبان های مختلف ، هرسه کشور در راستای حفظ وحدت ملی ، دارای زبان واحد ملی هستند ، به این نتیجه رسیدم ،که در حقیقت این خواست ، تحصیل به زبان مادری ، یک طرفند سیاسی، حمله به وحدت ملی و همبستگی آرگانیک ، و پیش در آمد تجزیه ایران است . خصوصا اینکه ، ایران نه در اروپا قرار دارد ، نه سویس است ، بعلاوه تجربه تلخ حکومت پیشه وری به پشتبانی ابرقدرت قلدوری چون شوروی را از سرگذرانده است.
همین امروز ، مسئله کذائی ،و دروغ تاریخی جایگزین کردن نام :خلیج فارس ، را به نام «خلیج عربی !!!» که
یکی از طرفند ها و دزدی های تاریخی است ، به عیان توسط کشور های عربی می بینیم .ملاحظه می شود ،که با نهایت بی شرمی ، یک عده از قلم بدستان جیره خوار شیوخ اعراب ، «خلیج عربی » می نامند ،و حتی خوزستان را «عربستان !!!» می نویسند!!!(۱)
این مقاله را به دو موضوع :
۱- نقش زبان ملی در ایجاد وحدت ملی ،
۲- جهان سیاست ، جهان ایده الیسم و رویا ها نیست
توضیح و تفسیر خواهیم کرد .
* * *
۱- نقش زبان ملی در ایجاد وحدت ملی .
چه کسی در ۶۰ سال گذشته به اندازه زنده یاد :سید محمد حسین بهجت تبریزی معروف به شهریار (۱۲۸۵-۱۳۶۷) به فرهنگ و ادبیات ،و ادبیات فلکلوریک آذربایجان ،در زبان آذری ، وایران زمین در زبان فارسی زبان ملی واداری کشور ایران خدمت کرده است ؟ اشعاری را که شهریار در اثر معروف خود ، حیدر بابا آفریده است ، این شاعر ایرانی و آذری تبار را همطراز :آلفونس دو لامارتین،(Alphonse de Lamartine – 1790 -1869 ) شاعر و نویسنده فرانسه کرده است.آیا شهر یار در مدارس آذری زبان ، تحصیلات دبستانی ، دبیرستانی و دانشگاهی خود را گذرانده بود ؟ آیا کسی در ایران ، مانع می شد که شهریار همراه با سرودن اشعار در زبان فارسی ، زبان وحدت ملی ، در زبان آذری ، زبان مادری خود شعر بسراید؟تسلط شهریار ، به فرهنگ وادبیات ایران ، ناشی از وحدت اقوام ملتی متشکل، با تاریخ چندین هزارساله ایست ،که هرکدام در غنا وتکا مل رشد وبلوغ این فرهنگ در قالب زبان ملی ، یا به عبارت دیگر ، زبان وحدت ملی زحمت کشیده ،و برای نسل های آینده این ملت ، به ارث گذاشته اند .همه این ادبا ء وشعراء زبان مادری شان ، زبان فارسی نبود .خود شهریار ،و پروین اعتصامی ، در زمان معاصر ، نمونه این واقعیت است ،که میتوان ، صدها نام و نمونه از اقوام ایرانی ،آورد ،که هرکدام در تکامل و رشد این زبان وحدت ملی نقش آفرین بودند. به همین جهت نیز ، دشمن وحدت ملیایران ، این سنگر را هدف قرار داده است.
مادر من این صاحب قلم ، بمانند ملیونها زن ایرانی هم سن و سال نسل خودش ،از «برکت » جهالت و خرافات آخوندی واستبداد حاکم ، از نعمت خواندن و نوشتن محروم بود . اما از آنجائیکه خود او روح حساس داشت ، و روستائی که در آنجا به دنیا آمده و دوران کودکی اش را گذرانده بود ، درمنطقه هشترود در دامن کوه سهند منطقه ایکه شهریار ، زندگی روزانه روستائیان را همراه با شادی و غم واندوه ،مراسم نامزدی و عروسی سنتی این روستائیان را در حیدر بابا نقل می کند ، مادرم را بخاطرات گذشته می برد ، بعضأ از من می خواست ،که چند صفحه از اشعار حیدر بابا را در زبان آذری برای او بخوانم و او بایک حالت نوستالژیک به این شعار گوش میداد .
همین مادرم ، وقتی که در مقابل مسائل مختلف زندگی قرار می گرفت ، این بار ، به سراغ دیوان حافظ می رفت ، و استخاره می کرد ،و می خواست که من فالی برای او بگیرم .این بار، زبان روح حافظ شیرازی در قالب زبان فارسی و ترجمه آن به زبان آذری بود ، بود که روان ورویا های آرزومندانه او را شاد وامیدوار به آینده می کرد . زمانی هم می رسید ، که برای ارواح پدر و مادرش ، از برادر بزرگم که قران را با صدای مخصوص ولهجه آخوندها می خواند ، سورهٌ الرحمان را بخواند ، تا بر باور مذهبی اش ، ارواح پدر و مادرش ، آرامش یابند. اگر به این سه موضوع بظاهر ساده ، دقیق بشویم ،:می بینیم ، آنچه که مادر مرا، بمانند ملیونها ایرانی ، از ریشه و بنیان فرهنگ ملی جامعه ایران محروم میکرد ، بیسوادی مادر من بود . اگر مادر من سواد خواندن و نوشتن در زبان فارسی ، زبان وحت ملی به حد لااقل پایان دوره متوسطه را داشت ، نه تنها با زبان مادری خود بیگانه نبود ، بلکه آثار ادبی و نوشته های تمام هموطنان خود را چه فارس ،چه عرب ،چه کرد ،چه ترکمن ،و چه بلوچ را می توانست بخواند و بفهمد ، با تمام هموطنان خود روابط فکری و عاطفی و تبادل فکری داشته باشد .
دلیل همبستگی ملی ملتهای چند قومی بریتانیای کبیر ، یا فرانسه این نیست که این اقوام در زبان های مادری شان تحصیل می کنند ، بلکه درست برعکس برای این است ، که بیش از یک قرن است ، در این کشور ها ، بیسوادی شهروندان این کشور ریشه کن شده است و هر فرانسوی و بریتانیائی ، می تواند در زبان فرانسه و انگلیسی با سایر هموطنان خود ارتباط فکری و قلمی و محاوره ای داشته باشد .
.مادر من ، بمانند ملیونها ایرانی نسل خود قربانی این نبود که در مدارس آذربایجان ، زبان ترکی تدریس نمی شد ، بلکه قربانی جهل و خرافات آخوندی و فقر فرهنگی ،از منظرامکا نات آموزش و پرورش ، جامعه ایران بود .
محمد حسین بهجت معروف به :شهریار ، ساخته و پرداخته فرهنگ غنی سرزمین ایران بود ،که در آن زبان ملی ، بمانند ملاط و سیمان ، اقوام ایرانی را بهم پیوند می دهد . شهریار نه تنها با دوستان ادیب و شعرای ایران زمین در زمینه ادبیات بحث و فحص داشت ، حتی با شعرای (آذربایجان شمالی ) اران ، چون بختیار وهاب زاده ، نیز ارتباط فرهنگی و تبادل شعری وادبی داشت،که این امر برای ایرانیان آذری تبار روشن و آشکار است .
نظیر چنین ارتباط عمیق فرهنگی ادباء شعراء نویسندگان ایرانی آذری تبار را با سایر شعرا و ادبا و نویسندگان ایران زمین را نمونه های بسیار دآریم ،که احمد کسروی ، به عنوان مورخ و محقق و پروین اعتصامی به عنوان شاعر، و دهها نمونه دیگر را می توان مثال آورد .آیا همین امروز کسی مانع می شود که ایرانیان کرد تبار ، عرب تبار ، ترکمن تبار ، بلوچ تبار ، در زبان مادری خود شعر بگویند و با سایر شعرای ایرانی تبادل فرهنگی داشته باشند ؟ .
آن چیزی که تجزیه طلبان ، با طراحی موذیانه قدرت های خارجی ، برای آینده ایران نقشه می کشند ، درست تجزیه ایران است ،که این سیاست ، زیر پوشش :فدرالیسم ، حق تعین سرنوشت ، تدریس و تحصیل در زبان مادری به عبارت دیگر درست حمله به جوهر و سیمان وحدت ملی ، یعنی زبان ملی است ،که ۷۵ ملیون ایرانی را بهم پیوند می دهد ، شروع می کنند . با انواع تهمت های چون فاشیزم فارس ، پان فارسیسم ، وحدت ملت ایران را نشانه گرفته اند.
چقدر بجا و عمیق خود شهریار ،این خطر تجزیه را پیش بینی کرده بود ،که در اینجا نمونمه می آوریم .
* * *
چوخواهد دشمنی ، بنیاد قومی را براندازد .
نخست آن جمع را از هم پریشان و جدا سازد.
چو تنها کرد هریک را ، به تنهائی بدو تازد ،
چنان اندازدش از پا که دیگر سرنیافرازد .
چون یکی از کانون های تجزیه طلبان ایران ، کشور کانادا ، شهر تورنتو است ، لازم می دانم روی یک موضوع تاریخی در رابطه با موقعیت مخصوص و استثنائی این کشور ،که می تواند تجربه برای ملت ایران ، از منظر سیاسی و ژئوپولتیک باشد یک لحظه مکث بکنیم.
بین کشور های آمریکا ، کانادا، انگلستان ، استرالیا ، و زلاند جدید ، یک پیمان نظامی ، سیاسی ، استراتژیک وجود دارد ،که هیچ کشور دیگر ، حق ورود به این کلوب بسته و انحصاری را ندارد.این همبستگی و اتحاد ، ناشی از احساسات ، زبان مشترک ،تاریخ مشترک ، دوستی قدیمی نیست. در جهان سیاست ، احساسات و عاطفه ،جایگاهی ندارند ،همه برنامه ، تاکتیک ها و استراتژی ها ، بر مبنای عقل و منطق ، و منافع دراز مدت ،همراه با بررسی هزینه های انسانی و مادی ، تصمیم گیری می شوند .این رابطه تنگاتنگ پنج کشور جهان ،آنچنان محکم و پایدار، تواًم با اعتماد و صداقت و وفاداری متقابل است ،که حتی سازمان های اطلاعاتی این پنج کشور ،در مسائل امنیتی مربوط به امنیت این ۵ کشور ، همکاری تنگاتنگ دارند . با وجود اینکه بعد از شکست ناپلئون بنا پارت در جنگ با انگلیسی ها در سال ۱۸۱۵ ،و تبعید او به جزیره سنت هلن ، هرگز هیچ جنگی بین فرانسویان و انگلیسی ها رخ نداده است ،و از آن تاریخ تاکنون در تمام جنگ های ایکه انگلستان ویا فرانسه در گیر بودند ، این دوکشور متحد نظامی در کنار هم علیه دشمنان مشترک خود جنگیدند، ،این پنج کشور یاد شده در بالا ، فرانسه را به این اتحاد تنگاتنگ ،و همکاری سازمان های اطلاعاتی این کشور ها راه نمی دهند.
برای اولین باردر ۱۰ ماه مه ۱۵۳۴ ، دریانورد فرانسوی بنام : ژاک کارتیه (Jacques Cartier – تولد ۱۴۹۱- مرگ ۱۵۵۷) به عنوان اولین اروپائی ،درساحل شرقی کاناد ، خلیج سن لوران پیاده شد. این در یانورد ، سه بار همراه با ملوانان فرانسوی ، به این قاره جدید مسافرت کردند ،و به دنبال آن ، به مرور بخشی از کانادا ، با نام ایالت کبک (Québec ) امروز با جمعیتی ۷ملیون ۷۵۰ هزار نفر با زبان رسمی فرانسه ، در این ایالت زندگی می کنند . ۲۷ ملیون کانادائی انگلیسی زبان نیز، درسایر نقاط این کشور وسیع ،ساکن هستند . سالها بود که دولت فرانسه در راستای سیاست های خارجی خود ، در تقابل با رقبای همطرازش ،سعی بر آن داشت ،که منطقه کبک را ، به هروسیله ممکن ، تبدیل به یک کشور آزاد فرانسه زبان بکند . این نوع رقابت ها در جهان سیاست امری است رایج و معمول . همین امروز ، تجزیه طلبان فعال اقوام مختلف ایرانی ، مسلمأ توسط قدرت های ذینفع کمک مالی وتبلیغاتی می شوند. کشورهای نظیر روسیه ، ترکیه ، قدرت های عربی ، قدرت های استعماری ، مسلماً هد فشان تجزیه و تضعیف ایران در چنین منطقه سوق الجیشی است.
در ۲۴ ژوئیه ۱۹۶۷ ، ژنرال دوگل رئیس جمهور وقت فرانسه ، در مسافرت رسمی خود به کاناد ، در ایالت کبک ، در شهر منترال ،(Montréal ) در یک سخنرانی رسمی ، در میدان شهردای برای جمع شهروندان منترال سخنرانی کوتاه ولی تاریخی کرد ،که این سخنرانی کاملأ با شعار های از قبل تهیه شده ، در راستای اهداف سیاسی و ژئوپولتیک فرا ملی فرانسه تهیه شده بود ،که در جهان سیاست ، امری است رایج . این سخن رانی بسیار کوتاه ، ولی معروف در سطح جهانی و تاریخی ، از چند جمله کوتاه فراتر نبود . در آن موقع بخشی از تجزیه طلبان کانادای فرانسه زبان ، یعنی ایالت کبک (Québec ) در سازمانی بنام : Rassemblement Pour l’Indépendance National – مجمع برای استقلال ملی ،تشکیل داده بودند ، وتحت برنامه ای بر این تلاش داشتند ،که بخش فرانسوی نشین کانادا را از کل کانادا جدا کرده ، تبدیل به کشور مستقل بکنند . (همان اصلی که تجزیه طلبان در ایران ، زیر پوشش : حق تعین سرنوشت ، شعار تجزیه طلبی خود را پیش می کشند ) اما همانطوریکه در بالا اشاره شد ، جهان سیاست ، جهان شعار و احساسات نیست ، بلکه جهانی است که در آن رابطه قدرت ها و واقعیت های زمانی و مکانی سخن آخر را می گویند .ژنرال دوگل سخنرانی خود را آنروز چنین شروع کرد :
«…» انچه را که من آمده ام در این جمع فراموش نشدنی به شما بگویم ، و باید اضافه بکنم ،که خاطره این جمع فوق العاده اهالی مونترال ، برای من فراموش نشدنی است . کل فرانسه ، آنچه را که در اینجا می گذرد ، می بیند ، می شنود ، حتی من می توانم بگویم ،حتی او (منظور فرانسه است ) بیشتر از این میخواهد .
– زنده باد مونترال .
– زنده باد کبک .
– زنده باد کبک (مکث کوتاه ) آزاد…. .(اینجا مظور دوگل رساندن پیام واقعی و سیاسی خود بود ،که پیام تجزیه طلبان بود . بعد ادامه می دهد .
– زنده باد کانادا ای فرانسه .
– و زنده باد فرانسه .(۲ )
همین سخنرانی چند جمله ای یک بار سیاسی در سطح بین المللی داشت. اولأ دوگل در فرانسه و در جهان ، مظهر مقاومت ملی فرانسه در مقابل ارتش اشغالگر آلمان در جنگ دوم جهانی بود ،و در این مبارزه علیه اشغالگر ، نماینده :فرانسه آزاد ،دربین دولتهای درجنگ علیه آلمان ،یعنی متفقین ، نماینده رسمی دولت و ملت فرانسه شناخته شده بود .با این عنوان تاریخی خود ، با شعار زنده باد کانادای فرانسه ، و زنده باد فرانسه ، دوگل مهر پیوند اتحاد وهمبستگی فرانسه را با تجزیه طلبان کبک می زند ، وعملأ در امور داخلی یک کشور مستقل ، دخالت رسمی می کند ، که درست مخالف شئون و قوانین دیپلماتیک رایج در جهان سیاست است .
دولت کانادا ، در مقابل این رفتار غیر دوستانه ژنرال دوگل ، رسمأ اورا به روش دیپلماتیک از کانادا بیرون کرد . ژنرال دوگل که با کشتی مجلل تفریحی معروف به :کشتی کلبر ، به فرانسه آمده بود ،۲۶ ژوئیه با این حادثه خود خواسته سیاسی اش این بار با هواپیمای جت :Dc8- با «سرعت جت » کانادا را به مقصد فرانسه ترک کرد . با این رفتار غیر دیپلماتیک تا روزیکه ژنرال دوگل رئیس جمهور فرانسه بود ، رابطه کانادا با فرانسه چندان گرم و دوستانه نبود .بعد از گذشت ۴۴ سال از آن تاریخ ، نه ایالت کبک از کانادا جدا شد ، نه مردم فرانسه تبار کبک حاضر به جدا شدن از کانادا هستند ،ونه دولت آمریکا اجازه می دهد ،که طبق دکترین مونروئه ، کشور ثالتی در قاره آمریکا ، حضور سیاسی نظامی داشته باشد .(۳) .
۲۱ فوریه روزجهانی زبان مادری است در ۲۰ فوریه ۲۰۱۱ ، به همین مناسبت ، کنفرانسی در ترنتو با شرکت ، آقایان : دکترامیر حسن پور،ازایرانیان کرد تبار ، ، دکتر علی رضا اصغر زاده ، از ایرانیان آذری تبار ،، یوسف عزیزی بنی طرف ، از ایرانیان عرب تبار ، شرکت داشتند ، و در باره حقوق مدنی و فرهنگی این اقوام ایرانی سخنرانی داشتند . آقای یوسف عزیزی بنی طرف ، سخنگوی اقلیت قومی عرب تبار ، در این سخنرانی ، چنین می گوید «…» در مورد عربستان و خلیج فارس ، واین ها در خارج ، به خصوس خلیج فارس به تابو تبدیل شده ،و هیچ کس حق ندارد در باره اش بحث کند و گرنه می گویند خائن ، مگر اینکه ثابت بکنی خلیج فارس است .دوستان عزیز ، واژه عربستان یک واژه فارسی است ما در عربی استان نداریم ، عربستان یعنی استان عرب ها ، این واژه طبق گفته همه تاریخ نویسان فارس ،از دوره شاه عباس صفوی ، از عالم آرای عباسی بگیرید تا تذ کره ناصری ناصر الدین شاه ، تا تاریخ پانصد ساله سید احمد کسروی ، دهها کتاب تاریخی که فارسها(خوب دقت بکنید ، فارسها نوشته اند ،!!! منظور این است که ایرانی ها ننوشته اند ) نه عرب ها ، ذکر شده ،که نام این منطقه عربستان است ، بخاطر اینکه اکثر مرد مش را عرب ها تشکیل می دهند ، ولی آن تاریخ نویس ها تناقضی بین عرب بودن و ایرانی بودن این ها نمی دیدند در نتیجه منصف بودند . با آمدن شونیزم رضاخانی و پیدایش ستم ملی بود که حساسیت نسبت به غیر فارس فراوان شد و بخصوص نسبت به عرب که ریشه تاریخی و جغرافیائی دارد ، که فرصت برای باز کردن آن نیست .در نتیجه ما باید گفتمان عرب ستیز ، ترک ستیز ودیگر ستیز را در ایران نقد کنیم ،چه در آثار فروغی ، محمود افشار وصادق هدایت ، چه در آثار اخوان ثالث و جمال زاده و زرکوب و هرکس دیگر باشد .اگر نقد نکنیم برادری نخواهد بود .نمی شود گفت :هموطن عرب بیا برادر من باش ولی من بهت فحش می دهم و هزار و یک اهانت روا می کنم ، اسمت را عوض می کنم ، شما حق ندارید که به خرمشهر محمره بگوئید ، به سوسنگرد بگوئید خفاجیه ، به خوزستان بگوئید عربستان .شما حق ندارید ،شما حیوانید ، من که فارس هستم برایتان اسم می گذارم ، این گفتمان اشتباهی است و وحدت ایجاد نمی کند .(۴)
همین نوشته آقای یوسف بنی طرف ، نشانه از «نوعی زرنگی !!!» شخصی است ،که به تنهائی به قاضی میرود ،و به ظاهر برنده دادگاه برمی گردد . آقا نمی خواهند در باره نام و ماهیت تاریخی خلیج فارس صحبت بکنند ،که به قول خودشان «این ها در خارج به خصوص خلیج فارس به تابو تبدیل شده است …» اما برای اینکه ثابت بکند که «خوزستان ، اسم واقعی اش عربستان است ، به تاریخ نویسان فارس دوره شاه عباس صفوی …. استناد می کند »
آقای یوسف بنی طرف ، همین روش تحقیق شما را در رابطه با عربستان بودن خوزستان در رابطه با نام خلیج فارس فارس بکار بگیریم ،و ببینیم مورخین و جغرافیا دانان دنیا ، ووحتی اعراب در باره نام خلیج فارس چه اسنادی گذاشته اند؟
نامیدن خلیج عربی بجای خلیج همیشه فارس ، یکی از طرفند هاو تحریف تاریخی تجزیه طلبان است .دوهزار وپانصد سال پیش ، یونان باستان ، با آن تمدن و فرهنگ معروف خود ، که با ایران رابطه داشت ، خلیج فارس را :Limen Persikos – و امپراطوری روم ، که قرنها ایران با این ابر قدرت زمان خود جنگ های طولانی داشت در زبان لاتین ، ، خلیج فارس را :Sinus Persicus – و جغرافی دانان قرون وسطی اعراب نیز :البحر الفارسی می نامیدند.اما ملاحظه می شود ،که با نهایت به ظاهر زرنگی ، یک عده از قلم بدستان جیره خوار شیوخ اعراب ، «خلیج عربی » می نامند .(۵)
آقای یوسف بنی طرف ، من چگونه می توانم به صداقت و برابری و برادری شما اعتماد بکنم؟ من صاحب این قلم ، ذاتأ آدم بد بین نیستم ، ولی بخاطر مهاجرت طولانی و زندگی در فرانسه ، از این ملت ها هم چیزی به اندازه شعور خودم یاد گرفته ام. ولتر می گوید : به گفته ها و نوشته های مردم اعتماد نکنید، بلکه به اعمال و رفتارشان دقیق بشوید .چون آدم صادق و صمیمی را می توان از اعمال و رفتارشان شناخت .
آقای یوسف بنی طرف ، شما اگر می خواهید صداقت گفته ها و برادری تان و دفاع از ایران وایرانی بودن تان را در عمل ثابت بکنید ، یک راه ساده و بدون دردسر و صادقانه وجود دارد . آن چنین است ،که جنابعالی ، یک نامه ای با مشخصات دقیق خود ، در زبان فارسی ، و عربی ، به آدرس تمام وزارت خارجه کشور های عربی بنویسید ، و عین نامه را نیز در نشریات رسمی ایران و ایرانیان خارج چاپ و منتشر بکنید : در نامه به نام یک ایرانی مدافع حق و حقیقت به این دولت های عربی بنویسید ،که طبق اسناد معتبر تاریخی که سابقه بیش از دوهزار و پانصد ساله دارند ، نام خلیج فارس ، چه در بین یونانیان ، چه در بین رومیان و چه در بین جغرافی دانا ن عرب ، خلیج فارس بوده و همیشه هم خلیج فارس خواهد بود ، شما کشور های عربی چرا اسم کذائی روی این خلیج همیشه فارس گذاشتید ؟
آقای یوسف بنی طرف ، شما اول برادری تان را ثابت بکنید ، بعدأ مسائل اختلاف برانگیز را با مهرو احترام برادری می توان حل کرد .
اما اینکه می فرمائید به ایرانیان عرب تبار از منظر فرهنگی و زبان قومی ظلم شده است ، هموطن عزیز (اگر اجازه بدهید شما را هموطن عزیز و گرامی خطاب بکنم ) حقیقت این است ،که نمی دانم شوخی می می کنید ، یا به قول هموطنان اصفهانی : مزاح می فرمائید ؟ آقای یوسف بنی طرف ، ایرانیان ۱۴۰۰ سال است که با تاریخ عرب ، فرهنگ عرب ، الفبای عرب زندگی می کنند، حتی با ساعت عربی میخوابند و با ساعت عربی بیدار می شوند.در زبان عرب نماز می خوانند ، در ماه عربی روزه میگیرند ، ۱۲ ماه سال برای عرب ها عزاداری میکنند ، در حالیکه مدارس کودکان ایرانی فاقد وسایل لازم تحصیلی است ، ایرانی هر سال ۵ ملیارد دولار برای زیارت حجرالسواد پول به جیب ملیادر های عرب می ریزند . آقای یوسف بنی طرف ، خوب است بی طرفی را رعایت بکنید . ایرانی حتی وقتی با همسرش یعنی تا محرم ترین وخصوصی ترین رابطه زن و شوهر ، باید قوانین عربی را رعایت بکند که نمازش باطل نشود . ایرانی وقتی وارد مستراح می شود ، باید دعای عربی بخواند و با پای چپ وارد شده و با پای راست خارج بشود . در ایران امروز طبق قوانین عرب ، دخترک ۹ ساله را به عقد مرد ۵۰ ساله در می آورند ،که این رسومات ، از فرهنگ عربی واسلامی دوران جاهلیت عرب به ارث مانده است .تعدد زوج ، چون پیامبر اسلام ۱۲ زن داشت ، اجازه دادهاند که سایرین ۴ زن دائم داشته باشند ،که خود این عمل غیر انسانی خانواده های ارانی خصوصأ فرزندان ایرانی را نابود کرده است .شما می فرمائید در ایران به اعراب توهین می کنند؟ آقای یوسف بنی طرف ،زبان عربی در مدارس ایران از دوره دبستان ، بنام قران ،و از دوره دبیرستان ، به عنوان ماده درسی تدریس می شود و یکی از ماده درسی مهم در رشته ادبیات است. اگردر ایران کسی به زبان عرب آشنائی نداشته باشد ، رشته حقوق ، که بخش مهم حقوق جزائی برگرفته از حقوق اسلامی است ، نمی تواند تحصیل بکند .
آقای یوسف بنی طرف از آنجائیکه بخشی از مورخین و محققین ایرانی ، تاریخ ایران را در رابطه با همسایگان خود ، کشور های عربی ، امپراطوری عثمانی ، امپراطوری روسیه تزاری ،و روسیه شوروی ، تحقیق و تفسیر می کنند ، ناراحت هستند!!! عجب!!! آقای یوسف بنی طرف ، تحقیق و پژوهش در همه رشته های علمی ، پایه رشد فرهنگ یک ملت است . به همین خاطر نیز قدرت های استبدادی و استعمار حاضر نمی شوند ، محققین و پژوهشگران در علوم سیاسی ، وعلوم انسانی آزادانه تحقیق بکنند . اگر در ایران تحقیق و پژوهش آزاد بود ، نه دیکتاتوری شاهنشاهی و نه دیکتاتوری شیخ شاهی خمینی ، نمی توانستند حتی یکسال دوام بیاورند . بی جهت نیست که آقای خمینی می گفتند : بشکنید این قلم ها را ؟ تعجب آور است که یک روشنفکر ایرانی عرب تبار(امیدوارم عنوان ایرانی بودن شما را ناراحت نکند ) ، از تحقیق و پژوهش ایرانیان در رابطه با جامعه و تاریخ ایران نگران است !!! نگرانی شما از چیست؟ آیا نگرانی شما از این است که ایرانی بداند که تاریخ خوزستان ،و حضور تمدن ایرانی در این خطه مهم و سوق الجیشی ، سابقه ۳۰۰۰ ساله دارد ؟ از این نگران هستید که کاوش های شهر شوش نشان می دهد ،که این منطقه ، دارای تمدنی بسیار پیشرفته تر از سایر نقاط ایران داشت ،و عربها بعد از سلطه خود بر ایران در این منطقه ساکن شده اند؟ ایرانی نباید بداند ،که چرا قبر امام هشتم شیعیان ، معروف به امام رضا ، چرا ، ۳ هزار کیلومتر دور تر از جایگاه موطن او اوست ؟ آیا امام هشتم شیعه یان آمده بود ، زخم ها و درد های ایرانیان ساکن خراسان را مداوا بکند؟
آقای بنی طرف ، قاره اروپا ، قرنها شاهد جنگ های خونین ،و قتل عام مردم مغلوب توسط ارتش های غالب بود . امروز در مقابل ابر قدرت های چون آمریکا ، روسیه ،و چین ، بخش مهم کشورهای با اعتبار اروپا ، سازمان اتحاد سیاسی ، اقتصادی و حتی نظامی اروپا را ساخته اند ،که بتوانند از منافع خود در مقبل این قدرت ها دفاع بکنند . همین همبستگی و حتی داشتن پول واحد ، وبرداشتن مرز ها بین همپیمانان اروپائی ، مانع آن نمی شود ،که پژوهشگران و مورخین اروپائی ، تاریخ واقعی اروپا ، جنایات قدرت های غالب بر مغلوب را در مدارس و دانشگاه ها به ملت خود تدریس نکنند. کسی که از تاریخ واقعی وطن خود بیگانه است ، با ملت خود هم بیگانه است . این حق هر ایرانی شایسته این نام است ،که تاریخ و فرهنگ ملت ایران را بدون کم کاست ، بدون سانسور جنبه های منفی ،و بزرگ نمائی جنه های مثبت آن را ، بداند ،و با درک گذشته ، خود را برای درک زمان حاضر ، از ملیت و فرهنگ ووطن خود در حد حقوق انسانی خود دفاع بکند . وقتی که من ایرانی به تاریخ چهار قرن گذشته ایران نگاه می کنم ، می بینم وطن من در طول این چهار قرن مورد تجاوز امپراطوری عثمانی ، امپراطوری روسیه ، امپراطوری انگلیس قراگرفته است . در جنگ عراق علیه ایران ، می بینم تمام کشور های عربی به جز سوریه ، همراه با قدرت های بزرگ ، به نیروهای عراقی ، به فرماندهی صدام حسین التکریتی « سردار قادسیه » کمک مالی و نظامی کردند. در صورتیکه همین صدام در راستای منافع قدرت های خارجی و در راًس آن آمریکا ، انگلیس ، فرانسه ، به ایران حمله کرد. در نهایت هم بوسیله اربابان خود ، بمانند دزد گردنه ، به دار آوریخته شد . همین صدام از سال ۱۹۵۸ در خدمت آمریکا بود ،و حتی ازدواج او در مصر بعد از شکست در ترور ژنرال عبدالکریم قاسم به مصر فرار کرده بود ، توسط سفار ت آمریکا
پرداخته شده بود .
آز قرن ۱۷ میلادی ، زمانی که قدرت های دریائی استعمار گر ، انگلستان ، هلند ، پرتقال ، فرانسه به شرق آمدند ، مناطق سوق الجیشی دریائی ، دارای ارزش نظامی شد ،که همه مورخین می دانند . یکی از این نکات مهم همین خلیج فارس بود ،که به دنبال استعمار هندوستان توسط انگلیس ، و رقابت این کشور با روسیه تزاری و عثمانی ، اعتبار و موقعیت نظامی خلیج فارس افزوده شد . گشودن کانال سوئر در سال ۱۸۶۹ ، و کشف معدن نفت در ایران در سال ۱۹۰۸ ، وارزش حیاتی این ماده استراتژیک بر اهمیت خلیج فارس افزود . شکست امپراطوری عثمانی و کشف نفت در عربستان وقرارداد انحصاری استخراج و صدور آن توسط ابر قدرتی چون آمریکا ، به اهمیت ژئواستراتژیک این منطقه افزود. حرکت های تجزیه طلبانه اعراب در خوزستان ، در زمان شیخ خزعل عرب ، اسماعیل آقا سیمتقوکرد ، در کردستان ، محمد امین رسول زاده ، و بعدأ سید جعفر پیشه وری در آذربایجان ، همه اینها با پوشش مردم فریبانه : حق تعین سرنوشت ، حق آموزش زبان مادری ، با معادن نفت و گاز خوزستان و خلیج فارس ، معادن نفت و گاز موصول و کرکوک و کرمانشاه ، و معادن نفت وگاز باکو و در یای خزر رابطه مستقیم دارد . کافی است از طریق انترنت ، به پایگاه های نظامی قدرت های مهم دنیا را مطالعه بکنید و ببینید این قدرت های امپراطوری ، در کجای دنیا ، نیروهای دریائی ، هوائی ، و زمینی خود را متمرکز کرده اند ؟ این قدرت ها استعماری برای درمان درد ملت های عقب مانده ، در این مناطق حضور ندارند ، بلکه برای تاراج و غارت ثروت های مادی و معنوی این ملت ها آمده اند . پرزیدانت جیمی کارتر که از روسای جمهور صلح طلب بود ، علنأ می گفت : عربستان سعودی در منطقه استحفاضی و ژئواستراتژیک آمریکا قرار دارد ، هر گونه تهدید و تجاوز به این کشور را آمریکا تهدید و تجاوز به منافع خود می داند و سرسختانه جواب خواهد داد . آقای یوسف بنی طرف ، ۳۲ سال جنگ افغانستان ، اشغال نظامی این کشور توسط شوروی سابق ، د خالت نظامی آمریکا و متحدین آن کشور ، تاکنون صد ها هزار کشته داد ه است و تا کنون این جنگ خانمانسوز ادامه دارد . آیا این قدرت های نظامی اقتصادی و سلطه گر ، برای درمان درد های مردم افغانستان به منطقه آمده اند ؟ قدرت های خارجی کی عراق و افغانستان ،و پایگاه های نظامی خود را در خاورمیانه و شیخ نشین های عربی خواهند بست و منطقه را ترک خواهند کرد؟ آقای یوسف بنی طرف ، تمام حرکت های بظاهرسازمان های سیاسی و فرهنگی « مدافعان حقوق ملت های ایران !!! » از طریق همین قدرت های استعماری رهبری می شوند ، یا شما می دانید و کتمان می کنید ، یا نمی دانید آلت دست قرار گرفته اید ..بی جهت نبود که آریل شارون ، نخست وزیر سابق اسرائیل ، علنأ می گفت : ایران بدون بمب آتمی هم خطرناک است . یعنی چی؟ یعنی ایران باید تجزیه شود .
در خاتمه بخاطر گرامی داشت خاطره شاعرمعاصر و ملی و میهنی مان ، شهریار ، از آنجائیکه این مقاله را با شعری از ایشان در زبان فارسی ، زبان وحدت ملی شروع کردم ، اینبار با شعری برگرفته از اثر معروف او در زبان آذری : حیدر بابا ، به پایان میبرم .یاد و خاطره اش گرامی باد .
حیدر بابا گونلر بوتون دوماندی ،
گونلریمیز بیر بیرندن یاماندی .
یاخشیلیغی آلیمیزدن آلیبلار
یاخشی بیزی یامان گونه سالیبلار.
بیرسوروشون بو قارقینمیش فلکدن
نه ایستیور بو قوردوغی کلکدن ؟
دینه گچیرت اولدوزلاری الکدن
قوی توکولسون بویئراوزی داغیلسین ،
بوشیطانلیق قورقوسی بیر ییغیلسین.
بیر اوچئیدیم بو چیرپنان یئلنن،
باغلاشئیدم داغدان آشان سئلینن ،
آغلاشئیدیم اوزاق دوشن ائلینن ،
بیر گوًرئیدیم آیریلیغی کیم سالدی ،
اوًلکه میزده کیم قیریلدی ، کیم قالدی .
* * *
ترجمه به زبان ملی در زبان فارسی
آخر چه شد بهانهً نفرین شدهً فلک ؟
زین گردش زمانه و این دوز و این کلک ؟
گو این ستاره ها گذرد جمله زین الک .
بگذار تا بریزد و داغان شود زمین ،
در پشت او نگیرد شیطان کمین .
ای کاش می دویدم همراه سیل و آب .
با ایل خود گریسته در آن ده خراب .
می دیدم از تبار من آنجا که مانده است؟
وین آیه فراق در آنجا که خوانده است
(۶)ازآقای محمد حسن زاده)
پایان .
پاریس ۵ ماه مه ۲۰۱۱
اقتباس بطور کامل ، ویا به اختصار ، با ذکر نام نویسنده ، وسایت کاملأ آزاد است .
جهان سیاست ، جهان ایده الیسم و رویا ها نیست .
(ادامه دارد )
ماخذ :
۱-
http://fr.wikipedia.org/wiki/Golfe_Persique
۲-
http://fr.wikipedia.org/wiki/Vive_le_Qu%C3%A9bec_libre_!
۳-
http://fr.wikipedia.org/wiki/Doctrine_Monroe
۴-
https://shahrvand.com/?p=12923
۵-
http://www.universalis.fr/encyclopedie/golfe-persique/
۶-
http://www.hassanzadeh.netfirms.com/heydarbaba.htm