پنجشنبه دو هفته پیش (نوزدهم ماه مه) “باراک اوباما” دومین سخنرانی مهم خود در مورد خاورمیانه را ایراد کرد. اولین سخنرانی او در همین مورد یعنی دیدگاه اش در امور خاورمیانه، دو سال پیش در ماه ژوئن در شهر قاهره ی مصر انجام شد. در آن سخنرانی، “اوباما” دستان خود را به سوی مسلمانان دراز کرد و خواهان آغازی دیگر شد. اکنون اما او چه می گوید.
اولین موردی که او به صراحت لهجه بیان کرد این بود که سیاست خارجی آمریکا چیز جدایی از سیاست های داخلی آن کشور نیست و دقیقا در ادامه ی سیاست های داخلی است که سیاست های خارجی آمریکا برنامه ریزی می شود. این سخنان البته بیشتر مصرف داخلی داشت تا خارجی که در آستانه ی دور دوم انتخابات ریاست جمهوری آمریکا هستیم. نکته ی دومی که در سخنان دو هفته پیش ایشان حائز اهمیت بود، آمیخته ای از آرمان ها، ایده آل ها و واقعیت بود. این ترکیب را هم او به روشنی برای دفاع از علاقمندی های دولت آمریکا خواستار شد. به خاطر این که در عمل صحبت کردن از آرمان ها و ایده آل ها آسان تر از صحبت در مورد واقعیت است، ایشان بیشتر وقت سخنرانی خود را صرف بیان آرمان و آیده آل ها کردند.
اگر حافظه ی تاریخی مان به یاد داشته باشد، آن روزهایی که مردم جان به لب رسیده ی مصر در میدان تحریر علیه رژیم “حسنی مبارک” دست به اعتراض زده بودند، خانم “هیلاری کلینتون” وزیر خارجه ی آمریکا، در سخنانی گفت: “ما به ثبات دولت حسنی مبارک اعتماد داریم”. با عمیق تر شدن جنبش آزادی خواهانه ی مردم مصر، لحن گفته ها و سخنان سیاستمداران آمریکا هم نه تنها عوض شد که هر روز رنگ جدیدی به خود می گرفت. اکنون “اوباما” می گوید بهتر است در خط مقدم حرکت و به طور فعال در راه آرمان و ایده آل های مردم منطقه شرکت کرد. “اوباما” اکنون این سخنان را ایراد می کند چون جنبش ضد دیکتاتوری در «تونس» و «مصر» صاعقه ای بود که آتش به جان دیدگاه های پیشین دستگاه سیاست گذاران خارجی غرب و به ویژه آمریکا زده است. دیدگاهی که انگار بدون حضور دیکتاتورهایی چون “بن علی” و “مبارک” اداره امور بخش هایی از جهان امکان نداشته است. دیدگاهی که شاید، تکرار می کنم، شاید اکنون مجبور به تغییر آن باشند. یعنی در جهت رژیم هایی بهتر از آنچه تاکنون ناعادلانه مورد حمایت شان بوده است، حرکت کنند. حالا سیاستمداران آمریکایی دریافته اند که با دولت های شرقی دموکرات منافع آتی شان بهتر حفظ می شود و باید برنامه های سیاست خارجی را به نحوی جدید که دموکراسی چرخ محرک آن است، طراحی کرد. همراه شدن با ایده آل های مردم کشورهایی که تحت ستم بوده اند، چنانچه رئیس جمهور آمریکا می خواهد هم به سود منافع و علاقمندی های آمریکا در منطقه است و هم ترکیبی مناسب است از واقعیت و ایده آل ها.
در این سخنرانی، “اوباما” از عربستان سعودی و کشورهای منطقه ی خلیج فارس یا نمی گوید و اگر هم می گوید، بسیار اندک است. او حتا یک کلام هم از عربستان سعودی سخن به میان نیاورد. رژیم عربستان سعودی همه نوع فشار بر مردم خود وارد می کند و غرب علیرغم آگاهی اش از این نوع دیکتاتوری و نامردمی، تصمیم گرفته وانمود کند که چشم های اش کور و زبان اش لال است. در این بخش از خاورمیانه، رژیم های حاکم، از ماشین سرکوب کلاسیک برای واداشتن شهروندان به سکوت، اطاعت و تحمل ظلم استفاده می کنند که قدرت و زور چاشنی آن است و در کنار آن فساد و رشوه نیز رواج دایمی دارد که ریشه در دستگاه اداری، نظامی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی این رژیم ها دارد. ثروت این دولت ها به قول خودمان از پارو بالا می رود و در حدی است که می توانند همه ی شهروندان شان را از فقر و نداری رها کنند و آن قدر به آن ها بدهند که لازم به اعتراض برای نان نباشد. ارائه ی خدمات پزشکی، رفاهی، اقتصادی، بیمه بیکاری، بیمه خدمات درمانی و … در توان این امیرنشین ها است که در بعضی از آنها از مردم دریغ می شود تا کیسه ی صاحبان قدرت پُر باشد از اسکناس های رایج دنیا. ذخایر نفت این کشورها، از یک سو کشورهای غربی را به خاطر منافع شان به سکوت واداشته و از سوی دیگر هار شدن روزافزون صاحبان قدرت در منطقه را در پی داشته است. “اوباما” البته با احتیاط فراوان، طوری که پادشاه بحرین نرنجد، اندکی به وضعیت این امیرنشین اشاره می کند.
در بخشی از سخنان خود، “اوباما” می گوید که مرز بین اسرائیل و فلسطین باید به محدوده ی پیش از چهارم ژوئن سال ۱۹۶۷ برگردد، اما این مهم در معامله ای که تبادل خاک نام اش داده است، ممکن می شود. او از اسکان یهودی ها در منطقه ی مورد نظر اسرائیل سخن به میان می آورد اما هرگز از بازگشت میلیون ها فلسطینی سرگردان در جهان چیزی نمی گوید. آنچه “اوباما” می گوید، چیز تازه ای البته نیست، اما این بار او آشکار و با صدای بلند به آن می پردازد و نه زیر لب و پشت پرده.
در کنفرانس خبری که در کاخ سفید و پس از دیدار رئیس جمهور آمریکا با نخست وزیر اسرائیل، روز جمعه بیستم ماه مه، برگزار شد، “نتانیاهو” در حالی که “اوباما” در کنار او ایستاده بود، صراحتا گفت که این راه کارها عملی نیستند و راه به جایی نمی برند. بعدتر هم گفت که اسرائیل هرگز به مرزهای سال ۱۹۶۷ برنمی گردد. این اولین بار نبود که “نتانیاهو” آب سردی بر هیجان “اوباما” می ریخت. سال ۲۰۰۹ را باید به خاطر آورد که “اوباما” از دولت اسرائیل خواست تا خانه سازی در مناطق کرانه های غربی و اسکان یهودیان را متوقف کند. “نتانیاهو” در آن سال هم به خواست “اوباما” اهمیتی نداد و در پاسخ گفت: “فراموش اش کن” خواستی که البته عملی هم شد. “اوباما” تقاضای خود را به دست فراموشی سپرد و دولت اسرائیل سیاست خانه سازی و اسکان یهودی ها را ادامه داد.
روز جمعه بیستم ماه می، “اوباما” به لانه ی شیرها ـ که موسوم است به “آیپک” و نهادی هوادار اسرائیل است ـ رفت و با آنها به گفتگو نشست تا حمایت بی چون و چرای خود و دولت اش از اسرائیل را به آن ها اعلام کند. در این روز “اوباما” سیاست “اسحاق رابین” نخست وزیر فقید اسرائیل در بیست سال پیش را در پیش گرفت و همانی گفت که او. همان گونه بحث کرد که او. “رابین” در آن سال گفته بود که باید در مورد فلسطین به راه حلی عملی برسیم که در سال های آینده با مشکل دیگری به نام «ایران» روبرو خواهیم شد. “رابین” کشته شد اما جهان به این واقعیت رسید که او حق داشت. “اوباما” در سخنان خود در سازمان «آیپک» به ترکیب و ساختار جمعیتی در منطقه اشاره کرد: جمعیت فلسطینی ها به سرعت افزایش می یابد؛ از نظر تکنیکی، اسرائیل بدون داشتن پیمان صلح با فلسطینی ها در دفاع از منافع خاک و سرزمین اش با دشواری روبرو خواهد شد. در هنگامه ی بهار اعراب، رابطه کشورهای همسایه چنان که آمریکا و اسرائیل برنامه ریزی کرده بودند، دیگر براساس گفتار و کردار تکنوکرات های مورد اعتماد، پیش نخواهد رفت. به همین خاطر هم پیمان صلح، آن هم هرچه زودتر به سود اسرائیل است. “اوباما” در همین جلسه گفت: دیدگاه اعراب در خیابان های این کشورها اکنون دشوارتر از آن است که با تکنوکرات ها و در پشت درهای بسته بوده است. او افزود که از طرف دیگر کشورهای جنوب و شرق در دوران بیداری اند و در جامعه بین الملل، آنجا که انتقال قدرت نقش اساسی دارد، نقش جدیدی بازی می کند. چنانکه گفتم کشورهای شرق و جنوب هر روز حرفی تازه و نو برای جهان دارند که بیان کنند. هم او در ادامه سخنان اش گفت: حفظ امنیت اسرائیل تو گویی قراری است سنگ نوشته. اما یادمان باشد که تسلط آمریکا هم بر کشورها مثل سابق نیست و نفوذ این کشور کمتر از سال های پیش است. شاید به همین خاطر است که “اوباما” با صدای بلند به جامعه هوادار اسرائیل می گوید: “دیگر نمی توان یک دهه، دو دهه، سه دهه یا … صبر کرد تا به پیمان صلح دست بیابیم”.
اوباما قول می دهد هنگامی که در ماه نوامبر سال جاری، فلسطینی ها در سازمان ملل تقاضای تأسیس کشور فلسطینی را مطرح کنند، تا آنجا که در توان داشته باشد از منافع اسرائیل دفاع کند. او این قول را با توجه به حضور حماس در گفتگوها مطرح می کند. او معتقد است که پس از هر گفتگویی باید حیات اسرائیل به عنوان یک کشور به تأیید برسد. “اوباما” ضمن حمایت بی دریغ از منافع اسرائیل، گوشزد می کند که برای دستیابی به صلح باید نرمش و انعطاف داشت. در ادامه هم می گوید؛ برایم مسلم شده که حرف نمی تواند جانشین عمل شود. موقع آن رسیده که به جای حرف وارد عمل شویم و پیمان صلح را تا دیر نشده نوشته و نهایی کنیم تا به اجرا درآید. او برای حفظ منافع خودش هم در انتخابات پیش رو از این پیشتر نمی رود و به همین اکتفا می کند. شاید پیمان صلح و برادری دو جناح فتح و حماس بتواند حماس را هم سر عقل بیاورد و دست از دنباله روی از سیاست های جمهوری اسلامی که خود پایش روی پوست پیاز است، نیز بردارد. شاید تنها کشوری که دولت حماس را در سال ۲۰۰۷ به رسمیت شناخت، کشور نروژ باشد که من در آن زندگی می کنم. اما این اقدام به فراموشی سپرده شد و امروز بار دیگر سر از خاک برمی دارد و خودنمایی می کند که سیاست درستی بوده که نروژی ها پیش روی جهانیان گذاشته بودند. البته در سفر همین هفته “اوباما” به اروپا احتمالا هدف این بوده که کشورهای اروپایی را در مقاومت های پیش رو آگاه کند.
روند تحولات جهانی در جهت منافع اسرائیل نیست، اما با این وجود فقدان یک استراتژی معین و رهبران صالح موجب شده که دولت اسرائیل چونان ضرب المثل معروف مرغ یک پا دارد بر درستی نظرات خود اصرار داشته و تکرار کننده ی حرف های کهنه شده و ناموجه باشد. بیست سال پیش یکی از رهبران موقع شناس اسرائیل، “اسحاق رابین” فقید، به حق خواهان پیمان صلح بود که به دست یهودیان ارتجاعی و بنیادگرا که امروز هم اریکه ی قدرت اسرائیل را در دست دارند، کشته شد. او کشته شد و اکنون جهان دریغ او را می خورد. من اما در جمله پایانی دریغ می خورم که بی درایتی رهبران امروز اسرائیل منافع مردم منطقه؛ چه یهودی و چه مسلمان و مسیحی را به خطر می اندازد.
این را می گویم چون در بیانیه سران کشورهای گروه هشت، مبلغ چهل میلیارد دلار برای پیشرفت دموکراسی در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا اختصاص یافته است. همین کمک مالی می تواند دموکراسی را در منطقه تقویت کند و عرصه را بر اسرائیل که می خواهد با زور و قلدری حرف اش را به کرسی بنشاند، تنگ تر کند. روزهای آینده نوید نفوذ کمتر آمریکا در منطقه را دارد و همان طور که “اوباما” هم خود نیز گفته است، کشور آمریکا تسلط سال های پیشین را بر رهبران آزادی خواه ندارد و نخواهد داشت.
به همین خاطر امیدوارم که عقل سلیمی در دستگاه رهبری اسرائیل و حماس پیدا شود تا صلح را تضمین کنند و منطقه را از آتش و خون احتمالی برهاند. صلح در منطقه ی خاورمیانه و دموکراسی در کشورهای عربی طلایه دار روزهای شیرینی در ایران نیز خواهد بود که در محاط دموکراسی باید تن به خواست مردم بدهد و به آزادی و دموکراسی گردن بنهد.