بیانیه‌ی ۱۲ نفر از کوشندگان سیاسی با عنوان “پیکره‌ ی مرده‌ ی جمهوری اسلامی” بیان خواست سرنگونی حکومت اسلامی‌ ست. این بیانیه علی‌رغم انحراف ‌های دگراندیش ‌ستیزانه و ضد روشنفکری، گامی به پیش است. اعلام مرگ حکومت اسلامی به معنای تدارک تدفین این میت نیز هست، پیش از آن‌که بیش‌تر عفونت بیافریند و شامه بیازارد.

 ۱۲ نفر از کوشندگان سیاسی طی بیانیه ای با عنوان” پیکره ی مرده ی جمهوری اسلامی ” اعلام کرده اند:

” نظام جمهوری اسلامی پیکره مرده ای است که با تکیه بر عصای پوسیده نفت و به سحر و جادوی دین فروشی عوامانه و دروغ پردازی وقیحانه بر ایوان نظر زنده جلوه می کند. مرگ یک نظام سیاسی را بهتر از هرجا در آینه رفتار آن با شهروندانش می توان دید….”.(۱) معنای این سخن و حکم این است که جمهوری اسلامی (حکومت اسلامی) پیکره ی مرده ای ست که اگرسریعاً به تدارک دفن اش اقدام نشود بیش از این عفونت خواهد آفرید و شامه خواهد آزرد.

این گروه در بیانیه ی خود با اشاره به نمونه هایی از جنایت های سی و دو ساله ی حکومت اسلامی، به ویژه مرگ جانگداز سیامک پورزند و قتل هاله سحابی که دو نمونه از هزاران جنایت مرتکب شده توسط این حکومت اند، به درستی به نقش کلیدی افکار و رفتار آیت الله خمینی در جنایت آفرینی ها و ویرانگری هایی که میهنمان را آلوده و ویران کرده است، تاکید ورزیده اند، و بدین گونه نیز حساب شان را از اصلاح طلبانی که هنوز در حال و هوای خط “امام راحل” به تطهیر امام نشسته اند، جدا کرده اند.

در این بیانیه اما دم خروس هایی بیرون زده اند که پایه های انتساب صفت روشنفکر به این جمع را سست و لق کرده است:

۱- تشبث به دستاویز “درک خاص از تاریخ اسلام” داشتن آنهم با هدف بر حق جلوه دادن مذهب و فرقه ی خود، مجعول ترین نسبتی ست که مسلمین به مخالفان مسلمان خود می دهند. تاریخ اسلام، به ویژه تاریخ تشیع، تاریخ عدم تحمل، خشونت، کشتار مخالفان و دگراندیشان، و تاریخ ویرانگری ست. مقایسه رهبران حکومت اسلامی با حاکمان اموی در معنای برحق شمردن و انسانی قلمداد کردن افکار و رفتار علی ابن ابیطالب و خاندان اش قلب تاریخ است. کاربرد این نوع مقایسه ها با هدف تطهیر و توجیه مذهبی که یک نمونه از دستاوردهای اش موجودی به نام خمینی و حکومت اسلامی ست دور از شاخصه های روشنفکری و اهانت به روشنفکری و روشنفکران است. علی ابیطالب و خاندان اش کمتر از معاویه و خاندان او دست به کشتار مخالفان و دگراندیشان نبردند و دودمان مخالفان بر باد ندادند. علی و خاندان اش نیز به دنبال حفظ حکومت به هر قیمت بودند، و کمتر از معاویه و خاندان او به فریب و خدعه توسل نجستند. تاریخ برآمده از منبر و روضه و تعزیه تاریخ نیست، ضد تاریخ است. قلب تاریخ بر اساس تمایل و عواطف خویش فعالیتی ضد روشنفکرانه است. سرشت تاریخ آگاهی بر اساس اسناد است نه تمایل های ایدئولوژیک و سازه های فکری .

۲- نمی توان خود را روشنفکر خواند، اما در بیانیه ای که در آن مرگ یک حکومت دینیِ جنایت پیشه و ویرانگر اعلام شده است به نقش مخرب دین در حکومت اشاره نکرد و بر اهمیت جدایی دین (و مذهب) از حکومت تاکید نورزید. بخش اعظم جنایت ها و ویرانگری های اشاره شده در همین بیانیه دستاوردهای آموزه های اسلام سیاسی در حکومت اند.

۳- این که “ملک به کفر می ماند، اما به ظلم نمی پاید.” اگر چه تقبیح ظلم هدف دارد، اما مهر کفرستیزی نیز بر آن کوبیده شده است. نوعی مقایسه ظلم و کفر و تداعی مشابهت سازی این دو است، و بدین گونه تحقیر اندیشگی کفر و دگراندیش ستیزی ست. دگراندیش ستیزی پدیده ای ضد روشنفکری ست که متاسفانه برخی از امضاءکنندگان این بیانیه پیش تر هم بارها از خود نشان داده اند. تداوم دگراندیش ستیزی در این بیانیه هشدار دهنده و نگران کننده است.

باری، علیرغم انحراف ها و لغزش ها، همین که گروهی از کوشندگان سیاسی مسلمان و روشنفکران دینی در تدارک دفن جنازه ی حکومت اسلامی اند، خوشحال کننده و امید آفرین است. پیوستن این گروه را به جمع خواستاران سرنگونی و انحلال و دفن حکومت جهل و جنایت می باید خوش آمد گفت و به فال نیک گرفت!