معرفی اولین کتاب شعر تارا آغداشلو
جمعه ۱۷ جون ۲۰۱۱، طی مراسمی در آرتاگالری، اولین مجموعه شعر تارا آغداشلو با نام “این یک انار نیست” معرفی شد.
رها شیرازی گرداننده مراسم بود و ضمن اعلام ترتیب برنامه، به عنوان دوست و همکار تارا او را معرفی کرد:
تارا آغداشلو، متولد دیماه ۱۳۶۶ در تهران، از دوران دبستان به ادبیات و هنر، از شعر و قصه تا نقاشی علاقه داشت و از همان زمان نوشتن را آغاز کرد. در ۱۴ سالگی به کانادا آمد و سال گذشته از دانشگاه رایرسون در رشته روزنامه نگاری فارغ التحصیل شد. او تا امروز به عنوان خبرنگار آزاد با خبرگزاری هایی مثل بی بی سی فارسی همکاری داشته و در جلسات مختلف شعرخوانی کرده و مقالاتش در نشریات مختلف انگلیسی و فارسی زبان منتشر شده است. تارا به انگلیسی هم شعر می گوید و در حال آماده کردن مجموعه اشعار انگلیسی اش است. “این یک انار نیست” حاصل شعرهای او در سه سال اخیر است.
این برنامه همراه بود با سخنرانی های دکتر براهنی و ساسان قهرمان، شعرخوانی تارا آغداشلو و موسیقی کینگ رام.
رضا براهنی، نویسنده، شاعر، منتقد ادبی و رمان نویس، یادداشتی بر شعر تارا در مقدمه ی مجموعه شعرش “این یک انار نیست” نوشته است که در شهروند مورخ ۱۶ جون ۲۰۱۱ نیز منتشر شد. او در سخنانی که در مراسم معرفی کتاب عنوان کرد، درباره ی نقش زبان در شعر فارسی گفت: بزرگترین عاملی که یک شعر را از شعرهای دیگر جدا می کند و به آنها شخصیت شعری مستقل می دهد، محتوا نیست بلکه زبان شعر است و شعر ویژگی های خاصی پیدا می کند.
او با اشاره به اینکه شعر فارسی، شاعر زن کم دارد، گفت: در گذشته پیش از فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی به طور کلی شعر زنانه ی ایران پیشرفت شایانی نداشته.
براهنی افزود: به اعتقاد من، بزرگترین شاعر زن ایران هنوز فروغ فرخزاد است، به دلیل این که فروغ فرخزاد آمده در زبان دخالت زنانه ای کرده که هیچکس در طول هزار و صد و پنجاه سال گذشته نکرده.
براهنی به گفت وگویش با تارا اشاره کرد و گفت: وقتی با تارا در مورد شعرهایش صحبت می کردم، از او پرسیدم خودت در این شعرها کجا قرار داری؟ وقتی کتاب را خواندم دیدم تارا در جایی به صورت جدی قرار گرفته. شما تا موقعی که در هر هنری عنصر سوم را معرفی نکرده ای هنرمند نیستی و آن عنصر سوم در شعر عبارت است از زبان شخصی خودِ شاعر. پیچیدگی زبان حافظ است که او را از سعدی متمایز می کند.
براهنی اشاره کرد که نیما یوشیج یک بُعد سوم به زبان فارسی اضافه کرده و آن هم این است که هر شاعری برای شعر گفتن باید زبان خاص خودش را داشته باشد.
براهنی شعر تارا را دارای زبان خاص خود تارا خواند و با اینکه چند شعر از تارا را به انگلیسی ترجمه کرده بوده تا بخواند، ولی چون مراسم به فارسی برگزار می شد، چند شعر از کتاب تارا انتخاب کرد و خواند.
در ادامه ی مراسم، ساسان قهرمان پشت میکروفن قرار گرفت.
قهرمان گفت، من به عنوان دوست بزرگتر تارا، به عنوان یک عضو دو کامیونیتی ایرانی ـ کانادایی ها و کامیونیتی اهل قلم، امروز اینجا به چند نکته اشاره می کنم.
او ضمن ابراز خوشحالی از آفریده شدن یک اثر دیگر گفت: من قبلا در این سالن، به هنگام معرفی کتاب آیدا احدیانی، اعتراف به اشتباهی کردم. سالها پیش، هنوز ۳۰ ساله نشده بودم این تصور خام را داشتم که نسل من آخرین نسلی ست که در خارج کشور به فارسی و ادبیات فارسی خواهد نوشت. تصور کودکانه و احمقانه ای بود و من از اعتراف به این اشتباه خوشحالم.
او گفت تخصصی در مورد شعر ندارم و از شعر تارا حرف نخواهم زد، اما به عنوان یک دوست بزرگتر تارا نکته ای را می گویم.
قهرمان ادامه داد: دوستی چندی پیش به من گفت تو و دکتر براهنی و شهروند دست به دست هم داده اید تا تارا را بدبخت کنید. به او گفتم این نگرانی را من هم دارم. شاید بشود گفت، این فضا، انتشارات شهروند، توجه ویژه دکتر براهنی، تمام این امکانات و این چند کلمه ای که من صحبت می کنم، شاید همه ی اینها دست به دست هم داده باشند تا تارا را متوجه مسئولیت سنگینی کنند که امروز بر عهده اش گذاشته می شود. مثل یکی از شعرهای کتابش، زمانی که از بریده شدن از کودکی داره صحبت می کنه. کودکی که داره طناب بازی می کنه و جلوش گرفته میشه و میگه تو بزرگ شدی. شاید به همان تلخی و به همان جدیت. الان همانقدر که بزرگ شدن زیباست و وارد زندگی شدن زیباست، این هم زیباست، اما بسیار سنگین است. امروز تارا با انتشار کتابش، با توجه براهنی، با آمدن شما، با این مُهری که خودش کوبیده مسئولیت بسیار سنگینی روی دوشش است.
قهرمان با اشاره به خاطره ای از خودش، مسئولیتی را که برای تارا به آن اشاره داشت، شکافت و گفت: سالها پیش که رمان اولم منتشر شد یک دوست بسیار عزیز گفت ساسان حالا کارت خیلی سخت شده، می خواهی بنویسی همچنان(من داشتم رمان دومم را می نوشتم)، به “گسل” توجه شده و تو مسئولیت سنگینی داری. (آن دوست عزیز نسرین الماسی بود و هشدار خوبی داد.) من به تارا این را گفتم و حال می خواهم در جمع هم این هشدار دوستانه را بدهم. به تارا گفتم، از یک زاویه بسیار خوشبختی، و از یک زاویه خیلی وضعیت دشواری داری. دوستانی که من را می شناسند می دانند که من در دهه ی گذشته دوستان جوان خوبی داشتم و دارم در ایران و اینجا که فعالیت دارند و تولید ادبی و هنری می کنند. به تارا گفتم، حواست باشد. این امکانات در اختیار بسیاری نیست. تو کارت ارزشمند است. به درستی گفته ی دکتر براهنی مُهر خودت را کوبیدی، صدای خودت را داری، اما تنها نیستی. در همین جمع ما، و در جامعه ی ما در تورنتو، و دوستان دیگری در ایران (که تارا می شناسد) هستند همپای تو، در کنار تو، کسانی که به بسیاری چیزها دست پیدا نمی کنند، دست پیدا نمی کنند به دکتر براهنی و به شهروند به عنوان ناشر، تو با شجاعتی که دکتر مثال می زند و با آن اعتماد به نفسی که دکتر مثال می زند، نترسیدی و آمدی و همه ی ما امشب این شجاعت و شکوفایی را جشن می گیریم، اما این بار بسیار سنگینی روی دوش تو می گذارد. به دوش کتاب ها و کارهای بعدی ات، به دوش تمام آن مسیری که امروز برای تو باز می شود… فراموش نکنیم دیوارهایی را که در مقابل همراهان ما، در مقابل همنسلان تارا، قرار دارد. اینها را نباید فراموش کنیم.
به عنوان یک دوست بزرگتر می خواهم این هشدار را بدهم که تارا چشمانش را باز نگه دارد.
نوبت به شعرخوانی تارا آغداشلو رسید. تارا از شرکت کنندگان در برنامه تشکر کرد و به طور ویژه از حمایت خانواده، دوستان، حسن زرهی و شهروند، دکتر براهنی و ساسان قهرمان سپاسگزاری کرد و گفت آنطور که ساسان گفت، اگر این بدبخت شدن هست، من راضیم و امیدوارم بدبخت تر بشم.
تارا سپس چند شعر از کتابش به فارسی و در ادامه چند شعر انگلیسی اش را برای حاضران خواند.
من بیانِ من بودنم و انزوای یک سلامِ آشنا
ـ سلام
ـ سلام
باز هم مرا ببخش
که قمارت کردم و باختم
جز من
دخترانی هستند که دخترند و سیگار نمی کشند.
پایان بخش برنامه، موسیقی کینگ رام بود. کینگ رام خواننده گروه هایپر نوا، دوست و همکار هنری تارا، روی اشعار او موسیقی گذاشته و چند ترانه را با نوای گیتار برای جمع خواند. ترانه ی شکارچی او بویژه مورد استقبال بسیار قرار گرفت.
در این برنامه بیش از یکصد تن از علاقمندان به ادبیات و دوستان و آشنایان شاعر شرکت داشتند که صفی طولانی برای گرفتن امضای تارا تشکیل دادند.
مشخصات کتاب:
این یک انار نیست
مجموعه شعر تارا آغداشلو
ناشر: انتشارات شهروند
می ۲۰۱۱ ـ اردیبهشت ۱۳۹۰ خورشیدی
طرح روی جلد: آیدین آغداشلو
طراحی های داخل: تارا آغداشلو
عکس چهره: دیو تودون
دیزاین: استودیو عباسی
برای تهیه کتاب می توانید به کتابفروشی پگاه در ۵۵۱۳ خیابان یانگ و سرای بامداد۱۰۷۲۰ خیابان یانگ مراجعه کنید.
تاراجان، شعر بگو، بگذار آنچه احساس می کنی، به زبان شعر بیرون بیاید و قابل خواندن و شنیدن شود.
نترس، آدمها این سیاره، نهایتا رای خود را خواهند داد ولی به انبوهی از احساسات تو. بگذار تا این انبوه شکل گیرد و قابل بررسی و نتیجه گیری شود …
خوشحالم که می توانی چنین محکم و قوی، در حضور پدر، مادر و برادرت و بقیه ی مهمانان، شعرهایت را بخوانی و زن بودنت را با احساس شاعرانگی به رخ بکشی. کسی نمی داند که در پشت چشمان زیبای تو، چه مبارزه ی بی امانی تا به امروز در جریان بوده است … تو توانستی خود را فراتر از آنچه در خیالت بود، به ثبت برسانی … آفرین و این آغاز راهیست که شاید شاعری دیگر را به سرزمین ما اهدا نماید …
من می گریم ولی تو را از صمیم قلبم تشویق می کنم، ایکاش که می شد همه ی زنان و مردان هنرمند سرزمینم را بستایم، ایکاش می شد گوشه ای از قدرشناسیم را به فروغ بنمایانم ولی تو از زبان تلخ بعضی ها نرنج و بگذار که نهایتا جمع و تفریق نظرها در طول زندگی و در خلال عرضه ی هنرت، تو را داوری کنند …
آنکه احساسش را به زمین و اهالی آن تقدیم کند، در مسیر جاودانگی قرار خواهد گرفت.
شانس عامل مهمی در دیده شدن یک هنرمند است ولی جاودانگی یک اثر حقیقتیست که در خود اثر باید وجود داشته باشد. نوگرایی گاهی در زمان خود درک نمیشود اما از ارتباطی که یک اثر با مخاطبش برقرار می کند می شود تا حدی آینده آنرا پیش بینی کرد.
بله موافقم.
آیا دوست داریم بخوانیم که شاعره ای در پستو شعر می گفت و خانواده و بخصوص پدر با او مخالف بودند؟ دوست داریم پدر تارا هم مثل پدر فروغ باشد و خشن و تندخویانه تارا را تحویل نگیرد؟ نمی توانیم شاهد جشن و جمع خانوادگی باشیم که دخترشان توانسته در جوانی کتابی منتشر کند و پدر طرح روی جلد برایش کشیده و … نمی توانیم آیدین و تارا را از خودمان بدانیم و طرح جلد پدرش را که حتما از نهانخانه ی قلبش به دختر هدیه کرده ارج بگذاریم؟ آیا انرژی این اثر از یک هنرمند اصیل ایرانی که بعنوان طرح جلد به دخترش هدیه شده، مال ما ایرانی ها و میراث فرهنگی مان نیست؟ حتما دور از جان، آیدین آغداشلو باید کفن بپوساند تا ما آن کار زیبا و صمیمی را ارج نهیم؟
به دور از تمام تنگ نظری ها!!!
آفرین به تارای جوان
in ham chand kalam az doostaneh tara. khob baba ino nagin chi begin akheh…bikhial digeh. hamin shomahayin ke baes mishin ye adami etemad benafseh mozaaf peida koneh va aberooye khodesho inshekli bebare…shaere jeddy loooooooooooooooooooooooool
خیلی متاسفم که در آن روز نبودم، هرچند گزارش کامل است که از این بابت متشکرم. راستی این چه فرهنگ پوپولیستی ست که گریبانگیر فرهنگ و ادب ما شده ؟ حتی در روزی که قرار است تولد اولین کتاب یک شاعر جوان را جشن بگیریم. ساسان قهرمان که یکی از نویسندگان مورد علاقه من هست می رود بالا و به جای این که در مورد کتاب و کار شاعر صحبت کند یادش افتاده به بدبختی ها و کمبودهای جامعه . چرا ما نمی توانیم به فرد و هویت های فردی احترام بگذاریم؟ تارا آغداشلو با اولین کتابش ثابت کرد که شاعری جدیست و در آینده ادبی ما نقش خواهد داشت..
It really is amazing that so many of you are criticizing tara because of the circumstances she was born into and not the actual work. I think it is to her disadvantage that she has a celebrity father, I give credit to her for being brave enough to move forward and express herself in the way that she has without fearing the consequences. I have nothing but respect for her and am sure that she will continue to amaze the world with her many talents. If she keeps working on her skills I’m sure she will have a place in history with the greatest Iranian writers.
Hessam jan moteasefam ke to Tara Aghdashloo nisti va pedaret ham Aydin aghdashloo nist va doostet ham rock star nist va JORAT VA TAVANAEIYE sourodan chenin ashari ro nadari .!!!!….
Hala benvis ,benvis baz ham benis…
I’m ur friend, and i’m ur friend on facebook as well. I was also there, present at the reading..as you read some of ur poems, i couldn’t stop smirking…
if a poet is a narcissist she can only write about herself..like the other lady says above..the MEMEMEMEMEMEMEMEMEME-look at me-celebrate me-love me-wanna be me ? offer that to people who chose to see it and feed it. offer it the same way you do on facebook. youre friends love it. your poetry has become a slave to ur narcissism. I read it and understood it, but kept thinking…really!?? do i have to read about you going on and on about you? Forough and sohrab speak about themselves in a way that people relate to it, connect to it..these artist speak of themself but also create an environment for the reader to dream,imagine..to CONNECT.
if you could strip ur peotry of ur ego and narcissism, I am sure you will do wonders.
yes you were lucky,yes ur dad is aghdashloo,yes you have tons of party bazy…but who give s a crap. take advantage of all of that and make some GOOD poetry…tara a poet cannot be a celebrity..understand how sohrab was so conscious, so detached from his ego..he spoke of himself…..yet he spoke of us all.
nowadays in order to get somewhere you actually need talent tara jan. your dad,your rocksatr wannabe boyfriend with the crap vocals and all those little “magasaneh doreh shirini” will praise you. this my friend right here is called the general public and looks like the general public isn’t recognising your talent.
I live in Iran and I can completely understand that men cannot handle this poems and a free writer!!!
We have a society that men want suppress the freedom and rights in every way and when a women finally have the guts to express they want to suppress her. But the interesting thing is women without knowing are following the men …that is why still women’s status is half of Men, no freedom ,no rights!!! I write , read and follow up all the writers and poets and I easily compare Tara Aghdashloo to FOROGH and no wonder how people react to her!
it’s just that it wasn’t the right tim for her to get published..it’s very evident that her poetry is not at a level of being published. some times having easy access to publishers and the A list can be a bad thing. She has so much potential, i could definitely feel that. but the whole book itself was ego-centric at best. forough wrote about herself from time to time..her direct presence in her poetry was always tangible. But she did not glorify herself through her poems. It was not ego-centric. other than maybe Facebook or twitter people do not want to generally know or understand someone else’s ego, especially through poetry. Tara needs to write poems from a deeper place, like all great poets do. the ME ME ME ME ME ME ME that you can see in between the lines just gets too much. “zabaneh shakhsieh tara zabaneh khodpasandist.” “onsoreh sevomash ego tara hast na tara”.inha chizhayist ke hatman tara jan behesh fekr khahad kard va hamintor roshd khahad kard o behtar o behtar khahad nevesht. man montazereh chizhaye baadi va jadid hastam.va tabrik ham migam behesh, ke ghadame avali ro bardashteh.
all he best to you lovely lady.
honestly i felt bad.After looking at the glorified images and hearing about all the hype, i finally read the poems and i thought, either i’m absolutely daft as a pig or this is the most pretentious and self observed poetry iv’e come across. now i read ur comments i don’t feel so bad. I haven’t gone mad after all ! I give her so much credit for being brave and taking this step as i know it must have been difficult with the pressure of having a famous dad. better luck next time mr aghdashlu.
Much love
Arsalan A.D
Who are you? A model who shows her watch’s brand on self-made video? Daughter of the famous painter? Girlfriend of the famous Rocker? How many people do you need to use for your in-fame? You are not a poet, or a writer, or model, please wake up and don’t use other people names for your progressive melancholia.Go back to school and learn a decent Farsi. Your poems are ridiculous.
I am so sorry for her and Mr.Aghdashloo to put themselves in this rediculous situation.
This is totaly a disaster absolutely no value in her work.
Big laugh.
فاجعه
I don’t mind her being aghdashoo’s daughter. it’s not her fault she was born into a certain family. But i too had the chance to read a few of the poems and kept questioning HOW DID THIS EVER GET PUBLISHED? Poetry is my passion and i know many young poets inside and outside of Iran who are struggling to get published and who are worth publishing. If her work was descent at least i would say ” noohseh joonesh, hala dokhtareh aghdashloo ya harki dige ba party ya bi party”, but it’s anything but descent. it’s a disaster. Why would you offer this to the public? what are you giving back to persian literature? You seem like a pretty girl go get your 15 minutes of fame elsewhere lady.
Donya D
AMEN
it is truly amazing that such a horribly written poem by someone with such little command of the language gets published while people who lack the connections (and pretensions) of Ms. Aghdasho have to struggle to have their works noticed.
it would not be so depressing if the work it self was good, or at least a level above elementary school poetics…unfortunately for Ms. Aghdashloo, and her parent’s friends, the work is mediocre at best.
She needs to retire her pretensions, and learn some Farsi.
in the meantime checkout Haleh Sedighi for a real poet, with a real voice.
Best.
Sam
بهترین آرزوها برای خانم آغداشلو ولی من هم با رضا و جمال موافقم.
jamal jan cheghadr khoob gofty. In ketab az tarighe yeki az doostaneh canadayi be dastam resid. enshallah shere zananeye iran pishrafte shayani khahad kard. amsale khanome aghdashloo sher migooyando bas… mozhek bood. Moteaseffam.
باز هم یک پارتی بازی دیگر، در مملکتی که از هر ۱۰ نفر ۸ نفر شاعر است، این کارها خوش یمن نیست. ما بسیاری شاعر های باارزش داریم که هیچوقت فرصت ندارند کارشان را چاپ کنند و یا خودشان را مطرح کنند، فامیل فلان آدم مشهور بودن و کسی را به سرعت به شهرت رساندن جز اینکه کسی را دچار توهم کند فایده ندارد. چه خوب میشد که آقای براهنی این انرژی را برای کلیه شاعران جوان میگذاشت و نشریه شهروند نیز تا فرصتی به دست بیاورند تا کارشان را مطرح کنند، شما را به خدا یک زیبا کرباسی دیگر درست نکنید. پارتی بازی بس است.