زمانی که این نوشتار شکل می گرفت، صدای دندان قروچه، ناسزا و یقه درانی ها را می شنیدم. محتوای این مطلب، مدت هاست که مشغله ی ذهنی من است. ریشه های درهم تنیده ی تاریخ های متفاوت ما، گاهی خفقان آور می شود و ترس از خفگی مرا می ترساند. گذشته ی ما ایرانیان، فراوان و گوناگون و در نتیجه پیچیدگی های متضاد خودش را دارد. به طور نمونه، هجوم اعراب به ایران، اثری عمیق و مسلمان مآب به جای گذاشت که هنوز این تأثیرات ژرف قابل رویت است. یکی از این جا پاها، رنگ مذهبی بر همه چیز است. رنگ مذهبی، نگاه ایران و ایرانی را به خود و جهان تغییر داد و شاید درست تر باشد که بگوییم ایران امکان نگاه به خود و جهان را به نوعی از دست داد. اسلام رژیم سرداری و تهاجم را به ایران آورد. رژیم سرداری اگر هم سردار بی نهایت خوب باشد، نهایتاً با دموکراسی در منازعه است (هنوز هستند افرادی که می گویند ما به یک رضا شاه دیگر نیاز داریم). رژیم سرداری رکود سیاسی می آورد و رکود سیاسی یعنی فقدان دموکراسی. در سر دیگر رکود سیاسی مطلق گرایی خودنمایی می کند. مطلق گرایی، عقده ها، پیچیدگی ها و ساختارهای ذهنی خاصی را به دنبال دارد که با تغییر در تضاد و جنگند. اندیشه ها، افکار و نگاه ها باید فرسایشی پیدا کرده تا آماده ی تغییر باشند. مطلق گرایی با هر شکل از فرسایشی در ستیز است. اندیشه ی مطلق گرا آزادی روحی لازم برای دگرگونی را ندارد و نهایتاً درجا زدن روال طبیعی می شود. فرد مطلق گرا (یا جامعه ی مطلق گرا) هویتی دروغین و تحمیلی را به جای حقیقت سپر خود کرده و دگرگونی را بزرگ ترین دشمن هویت خود تلقی می کند.
یکی از راه های حرکت و دگرگونی در جهت سازگاری با جهان مدرن، آزادی اندیشه و پذیرش نقد است. هنر نقد کردن و مورد نقد قرار گرفتن، در بستر سیاسی بودن و باز بودن به اصلاحات اجتماعی شکل می گیرد. جامعه ای که پذیرای نقد نیست، دچار ارتجاع و عقب ماندگی ذهنی است. صحنه ی مباحثات روشنفکری یا حتی روزمره را به میدان جنگ های شخصی تبدیل کردن، تنزل اخلاقی است. تفکر انتقادی سازنده است، نه مخرب. ضد نقد بودن نشانی است از جامعه ای مطلق گرا، پیچیده و پرعقده. نقد و روایت نقد از آزادی و آزاداندیشی می آید.
روایت نقد را به توهین و حملات شخصی تغییر دادن یعنی عقب ماندگی و فساد کامل مطلق گرا و سرداری. اولین قدم در جهت آزادی، آزاد اندیشیدن و مدرن شدن و تغییرات بنیادی در شکل درست، باید در بستری از نقد کردن و نقد شدن حرکت کند. اگر هنوز نقد و انتقاد را شخصی تلقی کنیم این داستان سر دراز دارد. بی ظرفیتی ما در مقابل نقد، نشانی است از فردگرایی حقارت آمیز و پیش داوری های نادرست. سفید همیشه سفید و فریاد همیشه فریاد نیست و نباید همیشه سفید یا سیاه بود یا فریاد یا سکوت. انتقاد جستجوگر است. حسادت، محدودنگری، انحصارطلبی نقصی است بزرگ و از خصوصیات بارز جهان سوم است و شاید نقصی تاریخی. در برخورد آزاد عقیده ها و اندیشه ها، حیاتی ترین نهادهای دموکراسی شکل می گیرد. حسرت خوردن بر غرب یا مقصر دانستن امپریالیزم، درد ما را دوا نمی کند. باید سنت ها و عادت های مخرب را از ساختارهای ذهنی مان پاک کنیم و نگاه مذهبی مان را دوباره و دوباره مرور کنیم. انتقاد از من، انتقاد از موجودیت من نیست، انتقاد از اندیشه و تفکر من است. افکارمان را باید مرور کنیم و هرکجا که شکل هویت به خود می گیرد، آگاهانه به مباحثه و گفتگویشان بخوانیم.
روایت انتقاد در اجتماع ایران باید از نو نوشته شود، با دیدی مدرن و خالی از عقده های تاریخی. ما حتی انتقاد از حوادث و افراد تاریخی مان را هم نمی پذیریم همه چیز را در قالب مذهبی قرار می دهیم و زمانی که مذهبی شد، آسمانی می شود و آسمانی یعنی ازلی و ابدی و هر چیز ابدی با دگرگونی سازگار نیست. چپ همیشه چپ، درست همیشه درست و فریاد همیشه فریاد است تا جایی که دگرگونی یعنی انهدام و مرگ صاحب نظر. در واقع صاحب تفکری ابدی به مرگ نزدیک می شود و حرکت به جلو انکار. دیگر از تغییر و تحول شاد نیستیم و انتقاد را برنمی تابیم، انتقادکننده محاکمه و محکوم به مرگ شده و با منتقد برخوردی شخصی می کنیم و تا نابودی اش از پا نمی نشینیم. دگرگونی جهان اطراف واقعی است اگرچه ما دوست نداریم. انتقاد در جهت بررسی و مرور کردن نهادهای موجود سازنده و پویا است. هر انتقادی ارزش بازنگری را دارد. انتقاد سازنده نشان از اخلاقی بودن منتقد دارد و تائید صرفاً تملق مآب آن فاقد اخلاق است. رد کردن انتقاد و تبدیل آن به حملات شخصی، از ترس های ذهنی ما ریشه می گیرد و انتقاد نکردن از ترس مورد تهاجم قرار گرفتن می آید. هویت منِ صاحب نظر، با آن نظر و عقیده متفاوت است. من صاحب نظر موجودی پویا و متحرک ام. من صاحب اندیشه دارای ظرفیت فکری انسانی هستم و آزادی یعنی از تمام ظرفیت های فکری استفاده کردن. شاید رد انتقاد و تهاجم به منتقد یکی از شرایط تاریخی ایران و ایرانیان است. برای تحول این شرط تاریخی همه مسئولیم. باید همگی با هم کار کنیم و روایت انتقاد را با نگاهی باز و متفاوت بنگریم.