این هفته را با خود کلنجار رفته ام که در پیوند با روز خبرنگار در ایران چه بنویسم که گوشه ای از مصیبت آوار شده بر روزگار تلخ و تار آنان را نشان دهد. آخر در زیر چکمه ی رژیمی که دست کم ۴۲ روزنامه نگار و “وب نگار” را در بند و زنجیر خود دارد چه می شود گفت که گوشه ی کوچکی باشد از کوه مصیبتی که بر سر روزنامه نگاران ایران آوار شده است. آدم وقتی این تصویر را از فضای اختناق نشان می دهد این تصور پیش می آید که لابد زیر سقفی به این کوتاهی دیگر هیچ خبرنگاری جرأت اعتراض ندارد، اما به یمن کمترین روزنه ها هم که شده روزنامه نگاران شجاع میهن ما همچنان دست از مبارزات آزادیخواهانه نمی کشند و نسبت به نادیده گرفتن های دم به دم حقوق شان واکنش هائی نشان می دهند که غیر از ستایش و سپاس برای ما همکاران در ساحل امن آنان  راه دیگری باقی نمی گذارد.

جلد ۱۳۴۶ شهروند _ ۱۱ آگوست ۲۰۱۱

 

آنان حتی در بدترین شرایط، حقوق پایمال شده دیگران را بر حق نداشته خود رجحان می دهند و خواهان رعایت آنها می شوند. به این بیانیه روزنامه نگاران زندانی که می رسی از رسم نوینی که در جامعه ای که بیشتر به جهنم روزنامه نگاران شباهت دارد از چنین واکنشی تنها می توانی بر خود ببالی و از اینکه در روزگاری به این حرفه می پردازی  که چنان روزنامه نگارانی دارد احساس غرورکنی. آنان نوشته اند :

ما روزنامه نگاران و فعالان رسانه ای، اعتراض خود را نسبت به در حصر قرار دادن آقایان موسوی، مهدی کروبی و خانمها زهرا رهنورد و فاطمه کروبی اعلام و از نحوه نگهداری آنها در حصر که بی شباهت به زندان بدون برگزاری هیچ دادگاه صالحه ای نیست ابراز تاسف کرده و خواهان آزادی آنها هستیم. بدیهی است جمهوری اسلامی ایران مسئول مستقیم جان رهبران جنبش سبز و تمامی زندانیان سیاسی و مطبوعاتی کشور و معترضان اجتماعی و سیاسی است. اخبار رسیده حاکی از شرایط بد جسمانی آنهاست. شرایطی که برخی پزشکان و دیگر آزادی خواهان کشور را بر آن داشته که نسبت به سلامت آنها به مقامات جمهوری اسلامی هشدار دهند …

آنان تاکید کرده اند«هم اکنون بیش از ۴۰ نفر از روزنامه نگاران و فعالان رسانه ای کشور در زندان به سر می برند. تعدادی از آنها با احکام غیر قانونی برای همیشه و یا برای چندین ده سال از ادامه کار بازمانده اند …»

انسان تنها می تواند به آنها درود بفرستد و آرزو کند هر چه زودتر رژیم بر سر عقل آید و با زندان و آزار و شکنجه مانع کار این انسان های شریف و میهن دوست نشود.

به فرازی دیگر از بیانیه روزنامه نگاران زندانی توجه فرمائید:

«حاکمیت جمهوری اسلامی ایران با اصرار تمام تلاش می‌کند تا ایران همچنان بزرگ‌ترین زندان روزنامه نگاران و بزرگ‌ترین ناقض آزادی‌های مدنی و از آن جمله آزادی بیان و آزادی مطبوعات در جهان باشد. حکومت ایران که پس از کودتای خرداد ۸۸ به حکومتی پلیسی و امنیتی تبدیل شده از هیچ کوششی برای مهار و محدود کردن جریان آزاد اطلاعات و فعالیت روزنامه نگاران مستقل فروگذار نکرده است. شاهد این مدعا احضار، بازداشت و حبس ده‌ها تن از روزنامه نگاران مستقل ایرانیست. چنانکه بیش از ۳۰ نفر از روزنامه نگاران هم اینک در زندان‌ها و بازداشتگاه‌های امنیتی ایران نگهداری می‌شوند و بسیاری از روزنامه نگاران احضار و بازداشت شده که با قرارهای قضایی آزاد هستند، در انتظار صدور حکم و انتقال به زندان به سر می‌برند. تمامی این‌ها، بجز روزنامه نگارانی است که بر اثر امنیتی شدن فضای کشور و شرایط غیر قابل تحمل ناچار به ترک حرفه روزنامه نگاری برای تمام عمر شده و یا به طور کلی از کشور مهاجرت کرده‌اند. وضع اسفناک آزادی بیان و آزادی مطبوعات که بویژه در سال های بعد از کودتای ۸۸ به خودسانسوری شدید رسانه‌ها و روزنامه نگاران انجامید و مطبوعات کشور را بیش از پیش خنثی و بی‌خاصیت کرده، واضح‌تر از آن است که به توضیح نیاز داشته باشد. طی سال های اخیر، ‌دادگاه‌های امنیتی و تشریفاتی در قالب دادگاه‌های انقلاب در احکام خود مجموعا بیش از یکصدو پنجاه سال زندان برای روزنامه نگاران تعیین کرده‌اند امری که در هیچ جای جهان نمونه دیگری از آن یافت نمی‌شود. اکنون صدور احکام ۵ تا ۷ سال حبس برای روزنامه نگاران تنها به دلیل انجام وظایف حرفه‌ای، به امری رایج در ایران تبدیل شده و کم نیستند روزنامه نگارانی که برای انجام همین فعالیت‌های حرفه‌ای با احکام بیش از ده سال حبس دریافت کرده‌اند. حبس خانگی میر حسین موسوی و مهدی کروبی مدیران مسئول روزنامه‌های کلمه و اعتماد ملی به عنوان شاخص‌ترین اقدام ضد آزادی‌های مدنی از سوی تمامی فعالان مطبوعاتی، حامیان حقوق بشر و روزنامه نگاران مستقل جهان محکوم شده و رفع حصر خانگی از این دو چهره شاخص مبنا و نمادی برای اعاده آزادی‌های مدنی و از آن جمله آزادی بیان و آزادی مطبوعات تبدیل شده است.»

حشمت الله طبرزدی، عیسی سحرخیز، رامین پرچمی، ابوالفضل عابدینی، مسعود باستانی، نادر کریمی، شاهین زینعلی، حمزه کرمی، عارف درویشی، علی اصغر سید آبادی و محبوبه کرمی این بیانیه را امضا کرده اند.

 همچنین روز دوشنبه ۱۷ مرداد، به مناسبت روز خبرنگار، ۱۴ روزنامه نگار زندانی بیانیه ای صادر کردند که در آن نیز از فضای موجود حاکم بر رسانه ها سخن رفته و از جمله نوشته اند: “در دو سال گذشته دادگاه های جمهوری اسلامی دست کم ۴۰ سال حکم زندان برای روزنامه نگاران و فعالان عرصه رسانه ها صادر کرده است. تعدادی دیگر نیز در انتظار صدور حکم برای خود هستند. انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران بدون برگزاری هیچ دادگاهی تعطیل شده است و طی این مدت چند تن از اعضای هیات مدیره آن نیز زندانی شده اند. روزنامه ها، هفته نامه ها و سایتها و وبلاگ های بسیاری توقیف، تعطیل و فیلتر شده اند. نشریات غیر فارسی زبان در مناطقی چون آذربایجان و کردستان وضعیت شان به جایی رسیده که تقریبا دیگر اثری از آنها دیده نمی شود و تقریبا همه ی این نشریات با اعمال فشار به محاق رفته اند .اقدامی که صریحا بر خلاف اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی است . احضار، تهدید و بازداشت روزنامه نگاران و فعالان رسانه ای کشور در طول این دو سال هرگز متوقف نشده و همچنان هم ادامه دارد.”

این ۱۴ روزنامه نگار زندانی ضمن گرامی داشت روز خبرنگار و تبریک آن به اهالی رسانه، اعتراض خود را نسبت به در حصر قرار دادن رهبران جنبش سبز و همسرانشان اعلام و جمهوری اسلامی را مسئول جان رهبران جنبش سبز و تمامی زندانیان سیاسی و مطبوعاتی و معترضان اجتماعی و سیاسی کشور دانستند.

این بیانیه را علیرضا بهشتی شیرازی، علی ملیحی، سیامک قادری، علیرضا رجایی، بهمن احمدی امویی، مسعود باستانی، مسعود لواسانی، نادر کریمی جونی، سعید متین‌پور، محمد صدیق کبود‌وند، محمد داوری، سام محمودی سرابی، کیوان صمیمی و عیسی سحرخیز امضا کرده اند.

 

ما در ساحل امن و آسایش چه می توانیم بگوئیم و بنویسیم که این انسان های شریف و عزیز نگفته و  ننوشته باشند در زندان بزرگی که نامش ایران است و بیش از دیگران همین روزنامه نگاران تاوان آزادی خواهی پرداخته اند و می پردازند. مرتضی کاظمیان درباره ی مسعود باستانی یکی از همین روزنامه نگاران شریف زندانی چنین نوشته است: “از میان این خیل عاشقان و جانبازان که قلم را چون صلیب بر دوش می‌کشند اما یک نام به‌گونه‌ای متفاوت خودنمایی می‌کند: مسعود باستانی. مسعود را می‌توان به جرأت یکی از نمادهای شاخص روزنامه‌نگاران مظلوم و تحت ستم و جفای استبداد دینی و اختناق و انسداد رسانه‌ای در ایران امروز دانست. مسعود به شکلی قابل تامل، همزاد انقلاب اسلامی است؛ او متولد ۱۳۵۷ است…

مسعود به دلیل سن و سابقه فعالیت حرفه‌ای ‌اش، تا پیش از بازداشت، روزنامه‌نگاری مشهور نبود. او ازجمله جوانانی بود که پس از دوم خرداد با نسیم آزادی و تولد موج اول روزنامه‌های اصلاح‌طلب، شیفته و جذب سیاست‌ورزی و روزنامه‌نگاری شد. با فرمان رهبر جمهوری اسلامی مبنی بر توقیف فله‌ای روزنامه‌های اصلاحات، و با کشیدن تیغ سعید مرتضوی، نسلی به تدریج از حضور مستقیم در مطبوعات محروم شدند، و نسلی دیگر پا به این وادی پرخطر نهادند….کودتا و بازداشت‌های فله‌ای پس از آن که محقق شد، مسعود یکی از قربانیان بود. سن مسعود، حضور هم‌زمان همسرش در زندان(مهسا امرآبادی که او نیز روزنامه‌نگار هم‌نسل مسعود است و اینک به قید وثیقه آزاد)، و مهم‌تر از همه فعالیت‌اش در رسانه‌ای که واجد پیوند با مهدی هاشمی رفسنجانی بود، از او «طعمه»ای ساخت که می‌بایست پای هوی و هوس و پروژه‌های ضدملی و غیرانسانی و دور از اخلاق کودتاچیان قربانی می‌شد. مسعود تحت آزار و اذیت و بدرفتاری و شکنجه‌های روحی و جسمی قرار گرفت تا پیش دوربین‌ها، «شاهد» و «مستند»ی شود برای اثبات ادعاهای ستاد مرکزی و طراحان کودتا.

 

«انفرادی»ها و فشارهای ناجوانمردانه و غیرانسانی که به ظاهر خاتمه یافت، و آب‌ها که از آسیاب کودتاچیان افتاد، «قربانی» جوان ما، باید با «خود» کنار می‌آمد. او هم باید زندگی تحت محدودیت‌های غریب در زندان را تجربه می‌کرد؛ هم هم‌زیستی با مجرمان پرخطر و حبس در بندهای غیرمعمولی را می‌آزمود؛ هم دوری از خانواده و همسر را تحمل می‌کرد؛ و هم با کشاکش‌های شخصی مترتب بر اعترافات دروغین و تحت فشار می‌جنگید. حالا ماه‌هاست که مسعود یکی از قربانیان بزرگ خودکامگان و طراحان کودتای انتخاباتی است. از نیمه تیرماه ۱۳۸۸ تا امروز، بیش از ۲۵ ماه از حبس مسعود باستانی می‌گذرد. قاضی بیگانه با خدا و آخرت و وجدان، روزنامه‌نگار وطن‌دوست و مدافع حقوق بشر را به شش سال زندان محکوم کرده است؛ ۶ سال حبس. نه بازجویان او و نه قاضی دادگاه بدوی و تجدیدنظر، هیچ‌یک تفاوت هفته و ماه و سال را نمی‌دانند. ۶ سال حبس، به کدامین گناه و جرم؟

مستقل از این‌ها، مسعود باستانی جزء معدود بازداشت‌شدگان است که حتی یک روز هم به مرخصی نیامده. چرا؟ آیا بازجوها (مسئولان ارشد قضات دادگاه‌های سیاسی) هراس دارند که او نیز چون عبدالله مومنی و حمزه کرمی، روایت‌گر چگونگی اخذ اعترافات دروغین و تکذیب کننده‌ی ادعاهای تحمیلی‌اش در دادگاه شود؟…

 به راستی بر این دردنامه ها که اسرار فاش می کنند چه می توان افزود. همکاران ما حتی در بند و درفش زندان حرمت شغل شریفشان را نگه داشته اند و همچون چشم و گوش جامعه در کنار مردم و علیه هرگونه قدرت نامردمی هستند. روز خبرنگار بر همه همکاران در بند و گرفتار ما و نیز تمام روزنامه نگاران آزادیخواه  خجسته باد.