بخش دوم
برای دریافت دقیقتر بینش و کنش تقیزاده، فصلی را به تحولات زادگاه او ــ تبریز ــ در طی سده ی نوزدهم اختصاص دادهام. این فصل در واقع چند سال پیش، در مسیر فهم آنچه در چند شهر مهم ایرانِ سده نوزدهم و در دهه آغازین سده بیستم در پیشبرد مشروطگی ایران فعال و مؤثر شدند، نگاشته شده بود. غرض این بود تا علل و عواملی بررسی شوند که باعث شدند در دامن پنج شهر تهران، تبریز، اصفهان، رشت و کرمان، در حکم نمونههایی برجسته، فرزندان تجددخواه و نوآوری پرورش یابند و بستر اندیشههای پیشرو و معطوف به مشروطیت ایران فراهم آیند. مورد تهران، تبریز و کرمان را آماده کرده بودم که به مسیر ارزیابی کارنامه تقیزاده در مشروطه درگیر شدم. بههرحال، فشردهای از مورد تبریز را، که بهگمان من در بالندگی و آفرینش نسلی از تجددخواهان پیشگام و بینانگذار این سرزمین چون تقیزاده مؤثر بود، با اصلاحات و تغییراتی متناسب با حوزه مطالعه و حوصله ی این کتاب تنظیم و در چهارچوب فصل اول آن آوردهام.
غالب نوشتههای تاریخی با ذکر مقدماتی مرثیهوار به قرن نوزدهم و زمان قاجاریه میپردازند. ایران در این تصویرسازی صرفاً کشوری پرهرج و مرج و آشوبناک، سراپا فساد، ذلت، تباهی، سکون و عقبماندگی خوانده و نموده میشود که در بستر این نابسامانیهای درونی و در برابر حضور و رقابت و مداخله ی روزافزون روس و انگلیس توان تحرک و تحول چشمگیر و مطلوب از آن سلب شده است.
بنابر محتوای این دسته کتابهای تاریخی، نخبگان و روشنفکران زمانه صرفاً چند نفری متوهم و حیرتزده و مقلدِ صرف فرهنگ و جوامع فرنگ، و مخالف فرهنگ و مصالح ملی، آداب و سنن و مقدسات مردم بودهاند، بیهیچ اراده و اندیشهورزی و توان نوآوری، و عامل تمام معضلات نسلهای بعدی، از جمله «بیگناهان» و متفکران امروزی. تلاش بنیانگذارانه ی آنان برای فهم و رهجویی و کوشش در بیداری جامعه و اصلاح و ترقی امور در انبوهی بدفهمی، عیبجویی، و مقصریابیِ اسیر شرایط و مفاهیم زمانه، مدفون یا کمرنگ شده است. در فصل اول کتاب جز اینها ادعا شده است. بهرغم جهل، واماندگی، تعصب، کژفهمی و کاستیها، و نیز چیرگی خودکامانه و بیچون و چرای اولیای قدرت سیاسی و مذهب غالب، عناصری در پی نوجویی و چارهاندیشی جسورانه پای در کام خطر نهاده و بستر اندیشه ی ترقی و تعالی را فراگستردهاند. شکستهای ایران از روسیه در سه دهه آغازین این سده، برخی از ایرانیان را به خودنگری و مقایسه با «آن دیگریِ تواناتر و داناتر» برانگیخت. عوامل متنوع و متکثری در هشیاری و عبرتآموزی آنان مؤثر افتاد که شایسته بازکاوی و بازنگاری است. مجموعه ی آرا و تجربههای عرضه شده ناشی از این نگاه به خود و بیرون، حافظه تاریخی را شکل داد و مشروطگی ایران در دهه آغازین سده بیستم را امکانپذیر کرد. این فصل در پی پاسخیابی به این پرسش محوری و مهم است: چه شد که جامعه ی عمدتاً سنتی ایران و اسیر عوامل در هم تنیده برشمرده شده در بالا، توانست نهضتی مؤثر و تاریخساز و رها از سنتهای غالب را برای برپایی ایران نو تحمل کند، پیش ببرد، و به ثمر برساند.
بیگمان، بر جامعهای صرفاً و سراسر ایستا، فاسد، تباه و عقبمانده و جاهل ــ چنان که در متنهای تاریخی مرثیهوار درباره ی سده نوزدهم ترسیم شده ــ نمیتوانسته مشروطگیِ از این دست را در خود بپروراند. تحرک و هشیاری از دارالسلطنه تبریز آغاز شد. در تأملی بر پیامد شکست از روسیه، جامعه دچار بحرانی همگانی، از جمله سرگشتگی هویتی، شد. از یکسو عناصر روشنضمیرِ دستگاه دیوان را به تأمل و پرسش درباره ی علل و جستجوی چاره برای آن انداخت. از سوی دیگر و به تدریج، بستر اندیشه و آرای متفاوت در تقابل با فضای سنتی ـ مذهبی غالب را سبب شد. در اوضاع اقتصادی، سیاسی و فرهنگیِ آشفته کمرِ همت به نوجویی بستند. در فصل اول با نگاهی اجمالی به این تحولات و مؤلفهها، در خصوص برآمدن آیینهای نوین شیخی و بابی بحث میشود. علاوه بر این، عامل خارجی هم از جمله محرکهای جامعه شد. از یک سو، دولتهای روس، انگلیس و فرانسه در پی منافع و اهداف خود به برقراری رابطه سیاسی با حکومت ایران پرداختند و دامنه ی فعالیت مراکز دیپلماسی خود را گستراندند. از سوی دیگر، حضور فعال و مؤثر هیئتهای مذهبی مسیحی که در قالب مدرسهسازی و مراکز خدمات درمانی و پزشکی و تبلیغاتی تجسم یافت، نشان بذل توجه جدیدی به کشور ما بود. فرنگشناسی ما ایرانیان تا مدتها عملاً در چارچوب شناسایی و تمایز مسیحی آنان محدود ماند و از تحولات و اندیشههای آن سامان کمتر خبر و توجه مؤثری در آن بروز یافت.
شناسایی تحول این ذهنیت همزمان با حضور فرنگیان دیپلمات، بازرگان، و مبلّغ مذهبی، و بعضاً مستشرق و سیاح که تعدادی آموزگار، پزشک و فعال امور خیریه هم در میانشان یافت میشد، از گفتارهای مهم این فصل محسوب میشوند. رابطه ی متقابل تبریزیان با عنصر دستگاه و عامل خارجی، زباندانی برخی تبریزیان را موجب شد. همه این عوامل به گشودن دریچههای جدیدی به فرهنگ و دستاوردهای مدنیت نوآیین یاری رساند، که چیستی و چگونگی آن را در حوزه ی های مؤثر خارجی به اختصار به بحث گذاردهام.
تقیزاده در چنین جامعه و با حافظه تاریخی برآیند مجموعه مؤلفههای یاد شده در بالا به دنیا آمد و در فضایی که در بالندگی و ذهنیت منورالفکران تبریزی تأثیر نهاد، متحول شد. همین فضا موجب شد تقیزاده ی پرورشیافته در مکتب تربیتیِ آمرانه پدر متشرع و اهل ایمانش، از همان نوجوانی مخفیانه با آرای شیخیه و بابیه آشنا شود، زبانهای بیگانه ــ فرانسه و انگلیسی ــ بیاموزد، به نجوم و پزشکی جدید، در حکم دو شاخه مهم در سستکردن باورهای سنتی، علاقهمند شود و آنها را پی گیرد. به مؤلفههای جدید متمایل و به واکنش عملی در سوی نوآوری ترغیب شود. به نهضت مدرسهسازی بپیوندد و در تلاش ایجاد مدرسه تربیت با موانع بازدارنده ی تحول گلاویز شود و بیاموزد و بیاموزاند. تدریس در مدارس نوگرا را پیشه کند. کتابفروشی و قرائتخانه تأسیس کند. نشریه ی محرک ترقیجویی دایر کند. و سرانجام، برای تأسیس روزنامه آزاد، مستقل و روشنگر برای بیداری عمومی و انگیزاندن مشروطهخواهی پای در سفر به سرزمینهای دیگر نهد.
در سفر به خارج، از قفقاز به استانبول، مصر، بیروت سرکشید. در تعامل با عناصر بیدارگر و اندیشهورز جدید آن سرزمینها، و در بهرهوری از تجربه ی آنها مهمترین رساله ی خود را در بازیابی علل وضعیت خودی و راههای بیرون رفت و رهسپاری به سوی ترقی و تعالی تألیف و در نشریههای مؤثر فارسی خارج از کشور منتشر کرد. از تولد تا بازگشت تقیزاده از سفر خارج، موضوع فصل دوم کتاب را تشکیل میدهد. فصل بعدی به کارنامه مجلس اول به عنوان عمدهترین قسمت کتاب در شناسایی بینش و کنش تقیزاده اختصاص دارد. کوشش دلیرانه، لائیک و اندیشیده ی تقیزاده در تدوین برخی اصول عرفی متمم قانون اساسی، به عنوان نمونهای رسا از تفکر و خواستهای پیشرو او در عصر مشروطه، حکایت ناگفتهای در آثار مربوط به عصر مشروطه است که بهتفصیل و براساس اسناد و شواهد تاریخی عرضه شده است. سهم مهم و تأثیرگذار تقیزاده در مجلس موسسان و بنیانگذار مشروطه کمرنگ یا وارونه جلوه داده شده است، از این رو در گفتاری درباره تاریخنگاری و تقیزاده، به این امر و رابطه موجد آن پرداختهام.
تقیزاده در مقام نماینده مردم در مجلس اول، ناگزیر به رعایت موازین و محدودیتهای اجباری چنین موقعیتی بود. بیتردید نمیتوانست حداکثر آرا و خواستهای خویش را در چارچوب مجلس اول عرضه کند و پیش ببرد. برای پی بردن به کنه اندیشه، خواستها و عملکرد وی در بیرون مجلس، در فصل چهارم به بررسی و سنجش کارنامه سوسیال دموکراسی در نهضت مشروطه پرداختهام.
در فصل پنجم از حکایت پناهندگی تقیزاده آغاز و به ماجرای تبعید او تا فتح تهران پرداخته شده است. تبعیدی که از تهران به رشت، قفقاز، پاریس، لندن و استانبول ره سپرد. در این زمانه و فضاها، لحظهای از تلاش برای احیای مشروطه و دفاع از مقاومت مجاهدان تبریز و مقابله با سلطنت غیرقانونی محمدعلی شاه دست نکشید. به بانگ رسای مشروطگی در خارج از مرزها بدل شد و در اولین فرصت به خواست مجاهدین، مخفیانه به کشور بازگشت و به مبارزان مقاومت تبریز پیوست.
فصل ششم حکایت فتح تهران تا التیماتوم روس و تعطیل مجلس دوم را بازمیگوید. با فتح تهران و برپایی مجلس عالی، محمدعلی شاه از سلطنت خلع شد و پسر نوجوانش به سلطنت رسید. در این فصل به اعدام شیخ فضلالله نوری به عنوان یک رویداد شگفت در سرزمینی با اکثریت قریب به اتفاق مسلمان و نقش عوامل و عناصر موثر در آن ماجرا پرداختهام. تشکیل هیئت مدیره موقت، ورود تقیزاده به تهران، انتخابات و تشکیل مجلس دوم، جدل دموکراتها و اعتدالیون، کشاکش تقیزاده با روحانیون و عنصر شریعت بر سر جدایی دین از سیاست و دولت، بهویژه در حوزه قضایی، سرانجام با دخالت مستقیم مجتهدین عتبات و صدور حکم فساد مسلک سیاسی او، به خروجش از مجلس ــ پس از هشت ماه نمایندگی ــ و از کشور و آغاز تبعیدی دوباره انجامید.
تأسیس نخستین حزب دموکراتیک و مدرن ایران که نطفه اولیه ی آن در تبریزِ تحت محاصره دوران استبداد صغیر با نقش محوری تقیزاده و یاری مؤثر و بیدریغ چند سوسیال دموکرات ایرانخواه ارمنی بسته شد، در فصل هفتم نگاشته شده است. پس از تأملاتی نظری در چیستی و چگونگی حزب و چگونگی پیدایش و تحقق اندیشه و تدارک سازمانی یک حزب فراگیر و دموکراتیک، به عنوان ابزار مهم و مؤثر مشارکت مردم در سیاستورزی امروزی مورد بحث است. به دلیل اهمیت بنیانگذارانه ی نشریه ایران نو، ارگان حزب دموکرات ایران، بهمنزله نخستین روزنامه تراز نوین این سرزمین به سبک اروپایی و با آرا و باورهای سوسیال دموکراتیک، گفتاری را در این فصل به آن اختصاص دادهام.
برخی صاحبنظران مشروطیت را گذر خشونت نامیدهاند. بسیاری در ترور و خشونتهای سیاسی مشروطه پای تقیزاده را به جریان کشیدهاند. نگارنده در مجموع مشروطه را نهضتی مسالمتآمیز در تحقق حکومت قانون و گذر از فقه سنتی به حقوق جدید و سرآغاز سیاستورزی نوین ایران نو میشناسد. در فصل هشتم، پس از تأملاتی در باب خاستگاه و ریشههای خشونت سیاسی، نمونههای خشونت در مشروطیت و بهویژه سه نمونه مهم ـــ ترور اتابک، سوءقصد به محمدعلی شاه، و ترور سید عبدالله بهبهانی ــ که برخی تقیزاده را در آنها سهیم دانستهاند، بررسی شده است.
بخش مهمی از این کتاب به آرای تاریخنگاران، بهویژه دو ستون برافراشته مشروطهنگاری معاصر ــ احمد کسروی و فریدون آدمیت ــ اختصاص یافته است. سهم و نقش مؤثر تقیزاده در پیشبرد مشروطهنگاری معاصر، نه تنها به نگارش در نیامده بلکه تحت تأثیر مخالفتها، ضدیتها، و تحریفها بسیار محو یا کمرنگ شده است. او بهعنوان مهمترین و برجستهترین روشنفکر مشروطگی ایران و نماد جسارت اندیشهورزی لائیک آن، در گذر جامعه سنتی به ایران نو، هدف عناد پردامنهای بوده است. بیدلیل نیست که باورمندان از هر گروه و مرام و با خاستگاه و انگیزههای متفاوت به ستیز با تجدد و محو عنصر روشنفکریِ جسور زمانه، که توانست در شرایط دشوار روزگار بستر ساختن ایران نو را فراهم آورد ــ در هماهنگی اعلام نشده و شاید هم ناخواستهای در دهههای چهل و پنجاه شمسی، تقیزاده را به عنوان عامل مخرب، وابستگی، و غربزدگی هدف حمله گسترده ی سیاسی ـ ایدئولوژیک و بعضاً غرضورزانه شخصی قرار دادند. نکته ی دردآور اینکه مورخ عالِم و خردورزی چون آدمیت قریب ۳۰ سال انرژی و دانایی خود را به سرک کشیدن عیبجویانه در عرصههای حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی شخصی تقیزاده صرف کرد. آثار مهم او از فکر آزادی ـ مقدمه نهضت مشروطیت تا مجلس اول ـ بحران آزادی، حکایتی از این ادعاست. قابل تأمل است که آدمیت در دهه شصت شمسی و پس از آن همه سال قلم زنی در تخطئه کارنامه تقیزاده، با نوعی احساس گناه، از دلنگرانی همراهی کردنِ شاید ناخواسته ی خویش با تجددستیزان در «خصومتهای ناموجه و بیدلیل» علیه تقیزاده میگوید: «این بزرگوارانه نیست که حالا بخواهد با این کسان دمساز گردد و آب به آسیاب ایشان بریزد.»، و از نشر مقاله انتقادی علیه او در چاپ دوم «مقالات تاریخی» پرهیز میکند. اما بهواقع مدتها بود که این آب به آسیاب دشمنان عنصر روشنگری و روشنفکران پیشگام تاریخ معاصر ریخته شده بود. کتاب و رسالههای متعدد این افراد سرشار از نقل قول و یافتههای آدمیت در ضدیت با و تخطئه ی کارنامه بنیانگذاران مشروطیت بهویژه تقیزاده در عرصه اجتماعی پراکنده شده و انتشار یافته بود. به دلیل اهمیت و وزنه ی گران کسروی و آدمیت در مشروطهنگاری و در ارتباط با موضوع این کتاب، به آرای این پیشگامان تاریخنگاری معاصر در فصلی و گفتاری مجزا پرداختهام.
در فصل دهم کتاب به آرا و اقدامات تقیزاده عصر مشروطه درباره «مسئله زنان» اشارههایی موجز کردهام. به رغم تاریخنگاری مردانه مشروطه که عمدتاً در وصف جنگآوری، دلاوری و مردانگی مردان بزرگ چه در قامت قهرمانان کسروی ــ ستارخان، باقرخان و یارمحمدخان ــ و چه در ترسیم مردان مسئول به وظیفه روشنفکری در آثار آدمیت ــ چون احتشامالسلطنه، سعدالدوله، و عباسقلیخان آدمیت ــ زنان با نام و بینام بسیاری در راه بیداری و تحرک مجموعه جامعه بهویژه همجنسان خویش در عرصههای مختلف حضور داشته و مؤثر افتادند. گرچه آن حکایتی است مفصل که جای مطلوب و قلمزن تخصصی خود را میطلبد، اما در اینجا دست به کوششی مقدماتی زدهام تا جوانبی از این حضور را هرچند به اختصار بهعنوان بخش مهمی از تاریخ معاصر ایران مطرح کنم.
سرانجام در گفتار فشردهای رابطه و نقش عنصر فراماسون و تقی زاده در دوران مشروطه را به بحث گذاشتهام. عضویت او در لژ بیداری ابزار اتهامات بسیاری بوده است. بر مبنای اسناد اصلی این محفل بطلان افسانهپردازیهای معاصر را طرح کرده ام.
بخش سوم و پایانی هفته آینده