گفت وگو با ناصر مسعودی خواننده پیشکسوت موسیقی گیلکی

“کانون دوستداران گیلان در تورنتو” در جهت گسترش فولکلور بخصوص رقص و موسیقی گیلکی در کانادا تلاش می کند و با اینکه فقط سه سال است که تشکیل شده اما تاکنون چندین کنسرت و جشن و گردهمایی برگزار کرده است. این کانون حضور رسمی اش را در تورنتو  ۱۹ اپریل ۲۰۰۸ با برگزاری بزرگداشت زنده یاد عاشورپور اعلام کرد و از آن زمان به تلاش خود در شناساندن فرهنگ و هنر گیلان ادامه داده است. در این پیوند، چهارم سپتامبر۲۰۱۱، کانون دوستداران گیلان، کنسرت ناصر مسعودی، از پیشکسوتان آواز خطه ی سبز شمال را در مرکز هنرهای نمایشی ریچموندهیل برگزار می کند.

ناصر مسعودی در دفتر شهروند

 

ناصر مسعودی در سال ۱۳۱۴ در محله صیقلان رشت در خانواده ای متولد شد که همه از صدای خوشی بهره داشتند. او در سال ۱۳۲۸ به تهران آمد و از طریق آقای بحرینی معلم ویلون با علی اکبر شهنازی آشنا می شود.  ناصر مسعودی از این طریق به کلاس موسیقی علی اکبر خان شهنازی راه یافت. در این زمان زنده یاد محمودی خوانساری از دوستان نزدیک مسعودی بود که با هم به موسیقی می پرداختند.

مسعودی پس از شش سال اقامت در تهران به رشت بازگشت و با افتتاح رادیو رشت، از نخستین خوانندگانی بود که به کار دعوت شد. همکاری با رادیو گیلان بسیار پرثمر بود و آثاری چون “چی ناز کونی”، “رودخانه لب”، “گول ریحان” … حاصل این دوره است.

او با تئاتر گیلان نیز همکاری داشت و در چندین نمایشنامه بازی کرد.

مسعودی در تهران به موسیقی ادامه داد و از طریق استاد احمد عبادی به برنامه گلهای رادیو معرفی شد و مدت ۱۰ سال با این برنامه همکاری داشت. ناصر مسعودی در سال های پیش از انقلاب در شوروی، آمریکا، پاکستان و آلمان برنامه هایی در موسیقی محلی و سنتی ایرانی اجرا کرد.

ادامه ی زندگی هنری این هنرمند پیشکسوت را در گفت وگویی که روز پنجشنبه ۲۵ آگوست با او در دفتر شهروند داشتم، می خوانید.

آقای مسعودی، شما بیش از شصت سال است که در کار موسیقی هستید. کارنامه ی هنری تان تا زمان انقلاب چگونه بود؟

ـ در سن ۱۴ سالگی بنا به ضرورت خانوادگی از زادگاهم رشت به تهران رفتم. ورود من به رادیو در برنامه ی گلها بود و بانی این کار هم دیداری بود که با استاد عبادی داشتم. ایشان با شنیدن صدای من در منزل یکی از دوستان، مرا تشویق کرد و به رادیو برد و معرفی کرد. از سال ۱۳۳۹ فعالیتم را در رادیو شروع کردم تا سال ۵۷. در طول این مدت حدود ۱۵، ۱۶ برگ سبز، حدود ۱۵ شاخه گل و گل های صحرایی و تعداد شاید ۳۰۰ ترانه گیلکی و فارسی داشتم. که از میان ترانه های گیلکی ده، پانزده تا فولک و ریشه ای بودند، بقیه را دوستان گیلکی با الهام از همان فولکلورها آهنگ هایی برای من ساختند، خودم هم در ساختن آهنگ دستی داشتم، و بسیار فعال بودم.

آنچه برای من ارزشمند است محبتی ست که هموطنانم در برخورد با من نشان می دهند

چند ترانه خودتان ساختید؟

ـ من حدود بیست آهنگ ساختم ولی نه با نام خودم، همیشه با نام مستعار آنها را ارائه می کردم.

چرا؟

ـ نمی خواستم در مقابل اساتید عرض وجود کنم و بگویم این را من ساخته ام. همیشه با اسم شقایق آنها را می دادم، به طوری که یک بار آقای تجویدی و یک بار هم مرحوم بدیعی به من گفتند این آقای شقایق چقدر مرد خوبی ست. گفتم چطور مگر، گفتند آخر هیچوقت نمیاد پول بگیرد.

برای آواز تعلیم هم دیده اید؟

ـ بله، هم در خدمت مرحوم شهنازی و هم استاد عبادی، البته آن جرقه از دوران کودکی که از راه گوش می شنیدم، زده شده بود. یکی از انگیزه های گیلکی خواندن من و ادامه ی آن، ترانه های زنده یاد عاشورپور بود چون پیشکسوت ما بود و آن موقع که ما شروع کردیم به گیلکی خواندن صدایی که می شناختیم صدای ایشان بود. یاد و خاطره اش همیشه برای من و امثال من که قدرشناس پیشکسوتان هستند زنده است.

ـ افراد تاثیرگذار در زندگی هنری تان چه کسانی بودند؟

ـ استاد عبادی و دیگر دوستانی که با هم فعالیت داشتیم از نظر روحی و ذوقی مرا تشویق می کردند. اگر بخواهم نام ببرم تعدادشان زیاد است، اما به عنوان نمونه می گویم، استاد داود پیرنیا، استاد روح الله خالقی، استاد بنان و همسرم که همیشه در کنار من و مشوقم بوده.

از هنرمندان نامداری که با آنان همکاری داشتید، بگویید.

ـ غیر از افرادی که پیشتر از آنها یاد کردم، با رضا ورزنده، حسن کسائی، اصغر بهاری، جلیل شهناز، مهدی خالدی، فرهنگ شریف، امیر ناصر افتتاح، حبیب الله بدیعی، مرتضی حنانه، جهانگیر ملک، عباس شاپوری، لطف اله مجد، بزرگ لشگری، جواد لشگری، محمد موسوی، سلیم فرزان، جواد معروفی، فریدون ناصری،  فرهاد فخرالدینی و بسیاری دیگر که ممکن است الان حضور ذهن نداشته باشم برای گفتن نامشان، افتخار همکاری داشتم.

در ضمن باید بگویم استاد علی اکبرپور هنرمندی ست که بیشتر کارهای محلی مرا ایشان ساخته، کسی که عاشق گیلان است و هنوز هم در قید حیات است و بسیار پر کار.

نوع موسیقی تان متنوع بوده از فولکلور گرفته تا اصیل و پاپ. در کنار آن کارهای ارکسترال زیادی هم داشته اید، از جمله قطعه آلا تی تی با تنظیم جاودانه و رهبری زنده یاد مرتضی حنانه. از این کار بگویید و اینکه تا چه حد با ارکستر بزرگ همکاری داشتید؟

ـ موضوع همکاری با ارکستر آقای حنانه این بود که من ملودی آلاتی تی را برای ایشان زمزمه کردم و ایشان خیلی خوششان آمد و مورد مهر ایشان قرار گرفتم و گفت بیا این را با ارکستر ما اجرا کن. ولی کلا من با ارکسترهای رادیو که برنامه اجرا می کردم همه ارکسترهای بزرگ بود. ارکستر باربد، ارکستر نکیسا، آن موقع رادیو ارکسترها شماره داشتند، شماره یک، دو و سه و … و اساتیدی بودند که سرپرستی ارکسترها را برعهده داشتند مثل تجویدی، مصطفی کسروی، فرهاد فخرالدینی، با مرحوم حسن یوسف زمانی که بسیار هنرمند بودند و استاد محمود ذوالفنون هم در همین ارکسترها همکاری داشتم.

بعد از انقلاب هم با ارکستر بزرگ همنوازان در رادیو همکاری داشتم و چند کار ضبط کردم.

بعد از انقلاب، با موسیقی و دست اندرکاران این هنر برخوردهایی شد. زنان که به طور کل از عرصه ی عمومی موسیقی و آواز کنار گذاشته شدند و صدایشان ممنوع شد. مردان نیز بویژه در دهه ی اول با سختی ها و ممانعت ها روبرو شدند. یادم می آید بعد از انقلاب، برای اولین بار صدای شما را روی سریال میرزا کوچک خان شنیدم، آیا درست است؟

ـ بله درست است، من بعد از انقلاب ده سال فعالیت نداشتم ولی ممنوعیتی هم نداشتم. اولین بار از من دعوت کردند که برای سریال میرزا کوچک خان بخوانم. تنظیم این کار از سیدمحمد میرزمانی از جوانان هنرمند آن زمان بود. البته ماجرای آن را حتما شنیده اید، دو قسمت را آقای تورج زاهدی خواند که خیلی هم خوب خواند ولی گویش او گیلک نبود، برای همین از من دعوت کردند.

بعد از انقلاب چه تعداد ترانه اجرا کردید؟

ـ حدود پنجاه، شصت ترانه خواندم ولی به طور پراکنده و چند آلبوم هم تهیه کردم.

چند کنسرت داشتید؟

ـ کنسرت نداشتم ولی برای بزرگداشت فریدون مشیری، آقای فخرالدینی دعوت کرد به تالار وحدت به اتفاق آقای علیرضا قربانی و آقای منبری برای سه شب برنامه اجرا کردیم.

در رشت هم گاهی به برنامه ای یا سمیناری دعوت می شوم برای اجرا، و البته تنها یک کنسرت در رشت برگزار کردم آن هم برای جشن صد سالگی شهرداری رشت که از قدیمی ترین شهرداری هاست، در سالنی در مقابل چهارهزار نفر کنسرت داشتم و مردم هم بسیار استقبال کردند.

 

در خارج کشور چطور، بعد از انقلاب کنسرت داشتید؟

ـ بله. سال ۱۹۸۳ به فرانسه رفتیم در نیس و پاریس برنامه داشتیم. سال ۱۹۹۴ از سوی رادیو ودر آلمان و گروه نیریز دعوت شدم به آلمان و در سیزده شهر آلمان تور گذاشتیم و در لوکزامبورگ، هلند، اتریش و بلژیک هم برنامه داشتیم.

سال ۱۹۹۶ همان گروه دوباره مرا دعوت کرد و این بار در ۲۴ شهر از جمله شهرهای سوئد کنسرت داشتیم.

اواخر ۱۹۹۶ به کالیفرنیا دعوت شدم برای انجمن گیلانیان مقیم کالیفرنیا در لس آنجلس برنامه اجرا کردم و یک برنامه هم در سن حوزه داشتیم.

 

پس اولین بار است که به کانادا می آیید.

ـ بله. اینجا هم کانون دوستداران گیلان و یارانشان در گیلان بودند که با من تماس گرفتند و دعوت کردند و من از دیدن این صمیمیت و همدلی بین آنها خیلی خوشحالم.

گروه سرو که شما را همراهی می کنند از  موسیقی دانان جوان و تحصیل کرده و بسیار با استعداد، و فعال تشکیل شده که بخشی از فعالیتشان با انجمن دوستداران گیلان است، در تمرین ها این گروه را چگونه دیدید؟

گروه سرو در جلسه تمرین با استاد مسعودی

ـ خیلی خوبند. خیلی مهربانند و خیلی حرف شنو. همه درس خونده هستند و مثل اینکه از یک سال پیش پا گرفته اند و من خیلی سفارش کردم که این همدلی را رها نکنند. چون گروهی که من در آلمان با آنها همکاری داشتم بعد از چندی از هم پاشیدند.

خطه سرسبز گیلان و مازندران فولکلور بسیار قوی و گسترده ای دارند که بخش مهمی از آن شامل موسیقی و ترانه هایشان است. سوای گویش خاص، تفاوت شاخص و عمده بین موسیقی این دو منطقه چیست؟

ـ تفاوت کلی فقط در گوشه هایشان است. مقام مازندرانی یک مقدار با مقام گیلکی فرق می کند. آنها گوشه ها و قطعاتی مثل عبیری دارند ولی موسیقی گیلان شامل دشتی و شور است.

در این کنسرت چه قطعاتی را  اجرا می کنید؟

ـ آنها که با صدا و کارهای من آشنا هستند، برای تجدید خاطره همان ترانه های قدیمی را دوست دارند بشنوند. گل پامچال، آلاتی تی، میرزاکوچک خان، بنفشه، و …

و اما حرف پایانی این گفت وگو…

ـ من این را باید بگویم که شصت سال است که فعالیت می کنم، گاهی ساکت بودم، گاهی صدا داشتم، اما آن چه که برای من زیبا و ارزشمند است آن شور و محبتی ست که در هموطنانم، چه همشهریانم چه مردم استان های دیگر، زمانی که با من برخورد دارند و یا یادی از من می کنند، می بینم. من بعد از پنجاه سال به زادگاهم برگشتم و همیشه مورد محبت مردم هستم و این وجه معنوی برای هنرمند خیلی باارزش تر از وجه مادی است.

 

درست است مردم ما هنرمندانشان را دوست دارند، بویژه هنرمندانی که در کنار مردم قرار دارند.