اختلاف سیّدعلی خامنه ای و اصلاح طلبان از همان نخستین روز سوارشدن اینان برخرمراد یا به قول خودشان “حماسه دوّم خرداد” نمایان شد. در مورد این اختلاف انصافا نظر آیت الله خامنه ای به واقعیت های موجود ساختاری و حتی قانونی نظام نزدیکتر بود. خلاصه این نظر این بود که در نظام ولایت مطلقه فقیه، که ولی فقیه به جانشینی خداوند و نیابت امام زمان (عج) بر امّت اسلامی حکم می راند، اصلاحات اگر از حدود امور جزیی و روبنایی فراتر رود، حرفی پوچ و مغایر با اختیارات ولی فقیه و ارکان ساختار نظام است. اصلاح طلبان، به عکس، براساس نظریه ای که شتابزده توسط سعید حجاریان ساخته و پرداخته شده بود، این را تبلیغ می کردند که با حفظ “عمود خیمه نظام” – ولی مطلقه فقیه – می توان درعین دینی بودن حکومت، نوعی از مردم سالاری بوجود آورد که در آن ارکان اصلی یعنی حکومت مردم برمردم از طریق انتخاب نمایندگان مجلس و کارگزاران اجرایی کشور، آزادی بیان، مطبوعات و رسانه ها و تفکیک قوای سه گانه مقننه، مجریه و قضاییه وجود داشته باشد.
بسیاری از اصلاح طلبان، که صداقت و شرافتی در وجود خود داشتند، اگر از آغاز به دقت قانون اساسی حکومت را خوانده بودند هرگز به این دارودسته نمی گراییدند زیرا درمی یافتند که تحقق چنین امری اگر محال نباشد، فاصله چندانی هم با آن ندارد. به همین خاطر است که برخی از اصلاح طلبان که صادق تر بودند یا شرافت و شهامت بیشتری داشتند، پس از چندی راه خود را از دیگران جدا کردند. نمونه این افراد اکبر گنجی و محسن سازگارا هستند که اوّلی با نوشتن “مانیفست جمهوری خواهی” در زندان خط بطلان بر اساس ولایت فقیه کشید و دوّمی نیز با آن که هنوزهم بطور ضمنی از بخشی از اصلاح طلبان جانبداری می کند، امّا آشکارا خواستار سرنگونی نظام ولایت مطلقه فقیه و برقراری یک نظام سیاسی و حکومتی سکولار است.
شوربختانه، جناح های دیگر اصلاح طلب با آن که سال ها فرصت برای پی بردن به ناکارآمدی نظرات خود و درنتیجه تجدید نظر در آنها داشتند، از آموزگار روزگار درس نیاموختند و آنقدر برنظرات بی پایه خود پافشردند – و هنوز هم می فشارند – که مهر فریبکاری بر پیشانی شان خورد و رهبر خندانشان هم از سوی مردم به “فریبا” ملقب شد. نمونه های این گروه نیز حجت الاسلام کدیور و عطا الله مهاجرانی هستند که اوّلی کارش به تحریف شعار مردمی “نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران” کشید و دوّمی هم ته مانده آبرو و اعتبار خود را خرج این کرد که (نقل به مضمون) بگوید: «در کارنامه اقتصادی آیت الله خامنه ای نقطه سیاه که هیچ، حتی یک نقطه خاکستری هم وجود ندارد»!
خوردن مهر فریبکاری برپیشانی اصلاح طلبان نه ناشی از یک امر واهی یا ساخته و پرداخته محافظه کاران و تندروها، بلکه نتیجه عملکرد و رفتار خود آنان بود. در خوشبینانه ترین حالت و با بیشترین ارفاق می توان سه حالت تصور کرد: نخست این که اصلاح طلبان افراد صادقی بودند که به راستی می خواستند تغییراتی اساسی در نظام به وجود آورند. در چنین صورتی آیا نباید می دانستند که قانون اساسی موجود و اختیاراتی که در آن به ولی مطلقه فقیه داده شده، چنین کاری امکان پذیر نیست؟ پس حرف سیّد خندان که می گفت: «تغییر قانون اساسی خیانت است» حرفی برای فریب و خام کردن ولی فقیه بود و این کار به هر حال آنان را سزاوار خوردن مهر فریبکاری بر پیشانی می کند.
حالت دوّم این که قصد تغییر قانون اساسی و ایجاد تغییرات ساختاری در نظام را نداشتند و تمام حرف هایشان برای این بود که نظر موافق و رأی مردم را به سوی خود جلب کنند و به قول سیّدخندان برای نظام وقت بخرند و این عین مصداق فریبکاری و دلیل ملقب شدن سیّد محمد خاتمی به “فریبا” بود.
حالت سوّم نیز که با نهایت خوشبینی و ارفاق مطرح می شود این است که اصلاح طلبان قصد فریب هیچیک از دو طرف یعنی خامنه ای یا مردم را نداشتند و به راستی براین باور بودند که از دل نظام ولایت مطلقه فقیه می شود یک “مردم سالاری دینی” بیرون کشید که با پیشرفته ترین دموکراسی های دنیا کوس رقابت و برابری یا حتی برتری بزند. حتی در چنین صورتی هم اصلاح طلبان سزاوار خوردن مهر “فریبکار” برپیشانی اند زیرا به توهّمی مبتلا بوده اند که نتیجه ای جز خودفریبی – که به هرحال فریبکاری است – نمی توانست داشته باشد.
روزهای سه شنبه و چهارشنبه این هفته، ۱۵ و ۱۶ شهریور، دهمین اجلاس مجلس خبرگان رهبری برگزار شد. در این اجلاس علاوه بر آیت الله مهدوی کنی، رییس مجلس خبرگان، شیخ حیدر مصلحی وزیر اطلاعات و سردار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس سخنرانی کردند. در آستانه این اجلاس، گروهی از اصلاح طلبان نامه ای خطاب به آیت الله مهدوی کنی نوشتند که به دشواری می توان برای آن توجیه و معنایی یافت. در این نامه که به امضاء فضل الله صلواتی، سیّدعلی نکویی، سیّدمحمود حسینی، نوروزی، هوشنگ الهام، تیموری، هاشم جواهری، قدیرزاده، بهزاد حق پناه، مصطفی مسکین، مصطفایی، فتح الله معین و دادخواه رسیده و رونوشت آن نیز برای علی لاریجانی، هاشمی رفسنجانی و سیّدمحمد خاتمی فرستاده شده آمده است: «دغدغه انتخابات آتی و مسئولیت الهی و اجتماعی در قبال آن، ما را بر آن داشت که به اختصار خدمت حضرتعالی به عنوان ریاست مجلس خبرگان رهبری و جایگاه مسئولیت زای والایی که برعهده دارید، اعلام داریم که به نظر اینجانبان اصلاحات زیر با قید فوریت انجام گردد تا مردم بدون دغدغه و پیامد در انتخابات شرکت نمایند:
“- طرح فرآیند انتخابات (با استفاده از تجربیات دیگر کشورها و بهره گیری از برنامه ها و ابزارهای مورد اعتماد که به کار می برند) به گونه ای که حتی رأی چند نفر هم قابل خدشه و تردید نباشد.
– تعویض تمامی اعضای شورای نگهبان که در انتخابات سال ۸۸ از کاندیدای خاص جانبداری کرده و معلوم شد که ظرفیت بی طرفی را نداشته و انتصاب اعضای جدید شورای نگهبان از گرایش های متفاوت سیاسی و عدم وابستگی به جناح حاک
– آزادی همه زندانیان سیاسی و لغو محکومیت های آنها به دلیل عدم تناسب دادگاه های آنها با قانون اساسی و منع تعقیب همه اصلاح طلب ها
– حذف نظارت استصوابی که انحراف آشکار از سیره انتخابات دوران حضرت امام خمینی (ره) و شورای نگهبان در قانون اساسی است و برگشت شورای نگهبان به حوزه نظارتی متداول آن دوران
– تصویب قوانینی که براساس آن ردّ صلاحیت های نابجا قابل پیگیری قضایی باشد و برای عاملان اطلاعات غلط از هر ارگان و یا اشخاصی که باشند جرایم سنگینی در نظر گرفته شود و فقط محکومیت های غیر سیاسی مانع شرکت در انتخابات باشد”!
اشتباه نشود، این نامه طنز زاییده ذهن یک طنزپرداز نیست. مطلبی است که گروهی ریش سفید باتجربه اصلاح طلب معلوم نیست به چه دلیل به جای خطاب به مقام معظم رهبری، به رییس مجلس خبرگان نوشته اند! آیا با این تغییر خطاب خواسته اند بگویند که با مقام عظمای ولایت قهر هستند و با او حرف نمی زنند؟!
امّا، نویسندگان نامه اگر انتظار دریافت پاسخی از رییس مجلس خبرگان داشته اند، می توانند به این گفته های او در اجلاس افتتاحیه مجلس خبرگان بسنده کنند: «برخی خواستار تفکیک دین و روحانیت از سیاست هستند و این حرفی که در دنیای امروز باب شده، صحیح نیست» و «نظام اسلامی که توسط آیت الله خمینی و روحانیت شکل گرفت، نظامی است مبتنی بر ولایت عامه فقیه… و امکان ندارد که یک نظام دینی بدون ولایت برقرارشود».
با خواندن نامه ریش سفیدان اصلاح طلب و گفته های آیت الله مهدوی کنی در اجلاس افتتاحیه مجلس خبرگان، شگفت زده از خود می پرسم چگونه ممکن است این جماعت که داعیه “مسئولیت الهی و اجتماعی” نیز دارند، ندانند که آیت الله مهدوی کنی و ۸۵ به اصطلاح خبره دیگر همگی خود نیز از سرند همان شورای نگهبانی رد شده اند که منصوب مقام عظمای ولایت است؟!
و اگر می دانند، این مسخره بازی ها برای چیست؟!
* شهباز نخعی نویسنده در حوزه ی مسائل سیاسی و ساکن مونتریال کانادا و از همکاران شهروند است.