یک دهه از عملیات تروریستی یازده سپتامبر گذشته است و در این ده سال تحولات گسترده ای در عرصه ی جهانی رخ داده است که اگر نگوییم همه ی آن ها که بیشترین شان پیامد همین عملیات تروریستی بوده است. این تحولات در اقتصاد، سیاست، امور اجتماعی و حتا باور مردم تأثیر گذاشته است و موجب شده که نوعی از سیاست، اقتصاد، باور قوی تر یا ضعیف تر به وجود آید.
بدیهی است که این عملیات بیشترین تأثیر را بر سیاست های اقتصادی، اجتماعی و به ویژه سیاسی آمریکا داشته است. سیاست داخلی آمریکا نیز از این تأثیرها مستثنا نبوده و با کمک رسانه ها ذهن و باور مردم را گاه برای مدتی کوتاه و گاه برای مدتی طولانی تر علیه مسلمانان شوراندند تا بتوانند سیاست های نخ نما شده ی خود را که به بحران اقتصادی منجر شده بود، بپوشانند. این حرف به این معنا نیست که مسلمانان و به ویژه بنیادگرایان اسلامی مبرا از گناه اند و سیاست های نادرست غرب و آمریکا در رأس آنها موجب شوربختی مردم کشورهای شرقی و مسلمانان شده است، بلکه باور نادرست صدور اسلام به سراسر جهان و سراسری کردن اسلام در عرصه ی جهانی، نیز نقطه ی آغاز این گام نادرست هم از سوی غربی ها بود و هم از سوی بنیادگرایان. سیاستی که امروز میلیون ها مسلمانی که نه بنیادگرا هستند و نه کاری به سیاست های نادرست بخشی از مسلمانان که اندیشه ی جهان اسلامی دارند را تحت تأثیر قرار داده و روزهای دشواری را برای شان رقم زده است. یک دهه ی گذشته برای مسلمانان جهان و بخصوص آنها که در کشورهای غربی زندگی می کردند، روزهای سخت و دشواری بود و چه ملالت ها که تحمل نکردند.
به همین خاطر سعی خواهم کرد که پیامدهای این عملیات نامردمی را به صورت خلاصه بیان کنم:
الف ـ سیاست های آمریکا:
حمله ی تروریستی یازده سپتامبر در گام اول موجب شد که اقتصاد آمریکا تحت تأثیر قرار گیرد و میزان پول در جریان را به سوی سیاستی خاص هدایت کند. از سوی دیگر این عملیات موجب شد تا سطح امنیتی شدن در درون مرزهای آمریکا به بالاترین حد خود برسد و دو جنگ در کشورهای عراق و افغانستان برای آمریکا میلیاردها دلار هزینه داشته که همین موضوع موجب کسری بودجه دولت های آمریکا در این دهه بوده است.
دولت بوش چنان به آنچه می کرد می بالید که نیازی به همراهی مردم نمی دید. برداشتی که سخت نادرست بود. آنها فکر می کردند که اقتصادشان از استحکام و ثباتی برخوردار است که از همراهی مردم بی نیاز می باشند. پنداشتی صددرصد نادرست که پیامد آن سیاه روزی اقتصاد آمریکا در چند سال اخیر بوده است. قدرتمداران آمریکایی هرگز از مردم نخواستند که برای نجات اقتصاد ملی، تلاش کنند. آن ها در عوض با استفاده از سیاست باز اقتصادی و عدم کنترل دولت بر اقتصاد، برای حفظ توازن مالی و تأمین هزینه های دو جنگ عراق و افغانستان، به اقتصاد نظامی گری روی آوردند و به این وسیله سقوط را نزدیک تر کردند تا اقتصاد این کشور که روزی حرف اول را می زد، زمین گیر شود. اگر دولتمردان آمریکا از خرد بیشتری بهره مند بودند، از این عملیات غیرانسانی در جهت شناسایی نقاط ضعف سیاست های ملی و فراملی خود سود می بردند و با اصلاح آن جهان را برای همیشه در کنار خود حفظ می کردند.
به این ترتیب است که امروز شاهد چندگانگی سیاسی در عرصه ی ملی و بین المللی بین سیاستمداران آمریکایی هستیم. سیاست نادرست دولت بوش موجب شده است که امروز جهان شاهد اختلاف طبقاتی شدیدی در خاک آمریکا باشد و این اختلاف چنان باشد که مجله ی تایم آن را دو قطبی شدن طبقاتی نامیده است.
از طرفی هم به کارگیری همه جانبه ی تمام منابع در جنگ عراق و افغانستان موجب شده است که در زمینه ی اقتصادی چین بتواند از این موقعیت پیش آمده استفاده کند و از رشد بالایی نسبت به آمریکا برخوردار شود.
حمله تروریستی یازده سپتامبر هم چنین موجب شده که آمریکا دیگر آن چهره ی پیشین خود را در انظار جهانی نداشته باشد و به این ترتیب هویت این سرزمین به نوعی دست خوش تغییر شده است. مردم آمریکا پیش از یازده سپتامبر کمتر می دانستند، کسانی در جهان از سیاست های آمریکا منتفرند. آن ها از این که بخش هایی از مردم جهان از کشورشان، و شاید از مردم شان، متنفر هستند، در حیرت بودند و چرایی آن را در روزهای پس از شوک و حیرت حمله، از مسئولان دولتی پرسان شدند.
ب ـ مرکز جدید تروریسم
پس از فروپاشی دولت طالبان در افغانستان و رانده شدن نیروهای القاعده به مرز پاکستان با افغانستان، مرکز اصلی تروریسم از افغانستان به پاکستان منتقل شد. از همان زمان تا اکنون مبارزه با تروریسم و به ویژه مبارزه با نیروهای القاعده در مرز این دو کشور در جریان است و حمله هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی بی امان ادامه دارد. این موقعیت پاکستان را در شرایط خاصی قرار داده که از یک سو کشورش محل استقرار تروریست ها شده و از سوی دیگر متحد آمریکا در مبارزه علیه تروریسم است.
این که این مبارزه بخصوص با حمله هواپیماهای بدون سرنشین منتهی به چه چیزی می شود، کاملا نامعلوم است و دو دولت آمریکا و پاکستان از افشای پیامدهای این گونه حمله ها هیچ گونه اطلاعاتی منتشر نمی کنند. همین در خفا ماندن پیامدها موجب شده که مردم آمریکا هم نسبت به سرنوشت مردم بی گناهی که در این گونه حمله ها کشته می شوند، بی تفاوت شده و دخالتی به صورت پرسش یا اعتراض در بهتر شدن وضعیت مرزنشینانی که تنها گناه شان در همسایگی بودن با نیروهای تندروی مسلمان است، ندارند. فراموش نشود که دو کشور یمن و سومالی هم پس از حمله تروریستی یازده سپتامبر پایگاه آموزشی نیروهای بنیادگرای مسلمان شده اند که از پیامدهای عملیات یازده سپتامبر است.
ج ـ جنگ علیه ترور
حمله یازده سپتامبر به طور مستقیم موجب جنگ در افغانستان در پاییز سال ۲۰۰۱ و بعدتر در سال ۲۰۰۳ در عراق شد. هر دو جنگ هم گران تر و هم طولانی تر از آنی شد که تخمین زده شده بود. هنوز هم نیروهای بین المللی در هر دو کشور مستقر هستند و در واقع آمریکا خسته از جنگ است. تجربه جنگ های سال های پیش نشان داده که وارد شدن به جنگ آسان است اما خروج از آن دشوار. به همین خاطر هم اکنون چنین به نظر می رسد که آمریکا تحت هیچ شرایطی قصد شرکت در جنگ دیگری در نقطه ای دیگر از جهان را ندارد. البته این نظر آخری با توجه به آن چه در جهان می گذرد قابل پیش بینی دقیق هم نیست و چه بسا که آمریکا مجبور شود در جایی دیگر به دلیلی خاص وارد جنگ شود. به حوادث دیگر جهان که می نگریم، می شود شاهد این حقیقت بود که توجه زیاد به جنگ افغانستان و عراق و به کارگیری تقریبا بیشتر منابع مالی و انسانی در مبارزه با اسلام بنیادگرا، سبب شده که کانون توجه از سایر وقایع دور بماند و همین نیز رویدادهایی از آن دست که در شهر اسلو و در ماه جولای رخ داد و تهدیدهای احتمالی دیگر را آسان تر کرده است.
د ـ روش های نوین
حمله ناگهانی و فوق العاده به آمریکا، راه را برای متدهای گوناگون و فوق العاده نیز باز کرد: نوع جدیدی از نظارت و کنترل ملی با اعمال قوانین جدیدی مثل قانون وطن پرستی (Patriot Act)، زندان گوانتانامو و سرانجام قانونی شمردن و روا داشتن شکنجه. نوع جدید هجوم نیز گویا منجر به گونه نوینی از دستگیری و بازجویی شد. از همان زمان انگار از کنوانسیون ژنو در مورد زندانیان ترجمان جدیدی شد. نیروهای آمریکا و متحدهایش هر کس را که می خواستند بدون هیچ گونه قانون و یا حتا حکمی دستگیر و زندانی می کردند. البته این کردار جدیدی در سیاست های خارجی آمریکا نبود که حتا در زمان جنگ سرد هم هرگاه که لازم بود، مقامات آمریکایی تفسیر خاصی از قوانین بین المللی داشتند. قوانین آن گونه که خود نیز برداشت می کردند، عمل می شد. اما سخنرانی های جورج بوش نه تنها التیامی بود بر زخم های مردم آمریکا که فضایی می ساخت که گویا همه ی جهان دشمنان آمریکا هستند و همین مورد منتهی به دشمنی بیشتر بنیادگرایان و گاه مردم عادی با آمریکا می شد. این دشمنی ها و آزادی کمتر شهروندان آمریکایی برای بیان نظرگاه های خود نیز از پیامدهای حمله یازده سپتامبر می باشد. براساس گفته ی «اوباما»، آمریکا دیگر از شکنجه برای گرفتن اقرار استفاده نمی کند (که یعنی پیش از آن استفاده شده) ولی هم چنان او و دولت اش، قانون وطن پرستی را تمدید می کنند که موجب نظارت شدید بر کردار و گفتار شهروندان آمریکایی می شود. البته این اقدام را نمی توان وضعیت ویژه نامید اما در هر حال محدود شدن آزادی مردم را در پی دارد که از نتایج حمله یازده سپتامبر است.
از پیامدهای دیگری که حمله تروریستی یازده سپتامبر داشته همکاری بیشتر سازمان های ضدجاسوسی کشورهای مختلف است که همین همکاری ها توانسته است بیش از پنجاه اقدام تروریستی را کشف و خنثی کند.
هـ ـ ناتو، سازمان پیمان آتلانتیک شمالی
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای اقماری اش که موسوم بودند به بلوک شرق، دیگر این سازمانِ همکاری های نظامی بی مسما شده بود. به همین خاطر هم جنگ افغانستان و عراق که خود نیز مابه ازای حمله تروریستی یازده سپتامبر بود گویا به این سازمان هویتی نو داد تا بتواند بار دیگر کشورهای عضو را به بهانه ای دور هم گرد آورد. جنگ افغانستان تبدیل به میدانی شد برای حضور جمعی کشورهای اروپایی و به این ترتیب ناتو برای ادامه هستی اش بهانه ای به دست آورده بود. حمله تروریستی یازده سپتامبر موجب شد که کشورهای عضو ناتو علیرغم میل باطنی بعضی از کشورهای عضو، یک بار دیگر دور هم جمع شوند و در عملیات مشترک شرکت داشته باشند. جنگ افغانستان تبدیل شده بود به پروژه ی مشترک کشورهای غربی و همین نیز خود موجب برانگیخته شدن موج مخالفت از سوی نیروهای ضد جنگ در کشورهای اروپایی شد که جنبش ضد جنگ را تقویت کرد. با وجود این همکاری و همدلی در بین کشورهای ناتو، آمریکا در موضوع لیبی به هیچ وجه علاقه ای به رهبری این عملیات نداشت و به همین خاطر هم مدیریت جنگ را به سازمان ناتو واگذار کرد.
در بین کشورهای عضو سازمان ناتو، توانایی های نظامی و مالی چنان فاحش است که به سادگی نمی توان این دره ی موجود را پُر کرد. همین اختلاف توانایی موجب شده است که در عملیات نظامی مشترک توازن مالی و نظامی برقرار نباشد. همگان می دانیم که جهان غرب در تب و سوز بحران اقتصادی که چندین سال است دامنگیرشان شده، می سوزد و به طور معمول در این مواقع، اولین بودجه ای که کاهش می یابد، اگر کشور در جنگ مستقیم نباشد، بودجه دفاعی است که این مورد نیز شامل کشورهای اروپایی هم می شود.
و ـ بهار عربی
خیلی ها بر این باورند که جنبش ضد دیکتاتوری در کشورهای عربی که منتهی شده است به خواست آزادی و دموکراسی، نتیجه مستقیم مبارزه علیه تروریسم بعد از عملیات یازده سپتامبر است. در آمریکا چنین بحث می شود که دانه های آزادی را دولت بوش افشاند و اکنون بهار عربی ثمر آن دانه افشانی است. اما نقیض این بحث آن است که اکنون آمریکا نقش چندانی در جنبش آزادی خواهی یا جنبش آزادی بخش کشورهای عربی ندارد و بیش از فعالیت و همدلی، نقش تماشاچی را بازی می کند. در نگاه اول چنین به نظر می رسد که این نقش، بیشتر به خاطر دشواری های اقتصادی است که دامنگیر آمریکا است. اما اگر دقیق تر به این نوع برخورد نگاه کنیم، شاهد حقایق دیگری خواهیم بود از جمله این که شاید دولت آمریکا به این نتیجه رسیده باشد که نقش امپریالیسم را به طور علنی بر عهده نداشته باشد و یا این که اگر خیلی مثبت فکر کنیم، شاید نمی خواهد که به نیروهای شورشی در لیبی، مارک هواداران آمریکا بخورد و آن ها موسوم شوند به آمریکایی.
ز ـ روزگار روزانه ی مردم
بدیهی است که فرم های جدید مبارزه با ترور، زندگی روزانه ی مردم را تحت تأثیر قرار می دهد و تحول جدیدی را موجب می شود. در خیلی از کشورها از جمله همین نروژ که به اقرار خودشان کشورهایی خیلی کوچک در عرصه ی جهانی هستند، زندگی مثل سال های پیش از حمله القاعده به آمریکا نیست. در ساحل رودخانه و خلیج های زیبای نروژ اگر پایگاه نظامی نیز باشد، دیگر مثل پیش نمی توان به سهولت قدم زد. چرا؟ چون با حصارهای خاردار یا سیم های آهنی مسیر را برای حفاظت بیشتر از پایگاه نظامی بسته اند. این روش حتما شامل کشورهای دیگر هم می شود و نشان از به هم خوردن زندگی روزانه مردم دارد. بعد از یازده سپتامبر، ساختمان بعضی از سفارت خانه ها بیشتر شبیه است به دژ یا پادگان نظامی تا ساختمانی که باید امور شهروندان خود یا کشورهای دیگر را در زمینه های مربوطه سامان دهد. از همه مهمتر، آنچه که زندگی روزمره مردم را تحت تأثیر قرار داده، برقراری و تصویب قوانین ضد ترور جدیدی است که دست و پای شهروندان را در محدوده های خاصی می بندد و به زبانی دیگر آزادی ها را محدودتر می کند به بهانه ی مبارزه با تروریسم.
در هر حال به هیچ وجه نمی توان منکر تأثیرهای عملیات تروریستی یازده سپتامبر شد و می شود از زاویه های گوناگون به این قضیه نگاه کرد و به بررسی آن نشست. این بررسی بدیهی است که با توجه به نوع نگاه نگارنده به کل موضوع، می تواند کاملا متفاوت باشد.
* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران تحریریه شهروند در اسلو ـ نروژ است که بویژه اتفاقات آن بخش از اروپا را پوشش می دهد.
بدون توجه به واقعیت های زیر آنچه در واکنش به امریکا می گذرد قابل درک نیست:
، امریکا در همه عملیات بین المللی یک هدف صوری دارد و یک هدف واقعی که کاملن متفاوت هستند، دلرد.، .
* امریکا از سازمان های بین المللی استفاده ابزاری در جهت منافع ملی خودش می کند.
* امریکا به ارزش های اعلام شده خود راجع به لیبرایسم و حقوق انسان ها همیشه پاییبند نیست.
* بسیاری از عملیات بین الملی امریکا توجیه حقوق بین المللی ندارد.