من همیشه نگاه به جهان و انسان را از دریچه دوربین دوست داشته ام. سینما برای من از هنرهائی ست که بخت اثرگزاری اش در مردم از دیگر هنرها بیشتر است، اما اگر همین سینما در دام شعار و کلیشه از هر نوعش گرفتار بیفتد حتی اگر به سود مطلق بشریت هم باشد با سلیقه من جور درنمی آید. برای همین از سینما توقع سینما دارم. جشنواره امسال تورنتو را هم با انگیزه نگاه به چند فیلم ایرانی و یا بهتر بگویم چند فیلم از ایران و جهان ایرانی از همین منظر می خواهم ببینم. برای همین است که وقتی کات را می بینم، با اینکه امیر نادری روبروی ام ایستاده است دلم برای امیر نادری خیلی تنگ می شود. و وقتی جدائی نادر از سیمین را می بینم اصغر فرهادی می شود بلند بالاترین فیلمساز میهنم در آن لحظه، و نمی ترسم که حتی خودش از این استعداد برخوردار باشد که از خویش پیشی گیرد، و یا از نگاه سیاسی و اجتماعی محمد رسول اف نه تنها نمی گریزم که دوست می دارم و گمان می کنم سرشار از هوشمندی و دانش به روز سینمائی است و یا مرغ با خورشت آلوی مرجان ساتراپی که مانند امیر نادری عزیز از فیلمسازان جهان ایرانی است و برخلاف فیلم اولش پرسپولیس چندان به ذائقه منتقدان سینما هم خوش نیامده است، اما به دل من نشست هرچند نه آنقدر که پرسپولیس.  البته قرار هم نیست آدمها حتی خوبی ها و شاهکارهایشان را تکرار کنند. به باور من هنرمند برای گریز از دام کلیشه های حتی موفق هم اگر از خود پس بیفتد بهتر از این است که در همان کلیشه ها بماند و از خویش پیشی گیرد. همان کاری که مرجان ساتراپی در فیلم تازه اش کرده است و از خود عقب افتاده است، و اصغر فرهادی به همان وادی رفته و از خویش پیشی گرفته است. اینها را می گویم که از سینمای رو به پیش ایران گفته باشم؛ از اصغر فرهادی که مدام دارد خودش و ما را شگفت زده می کند به سود سینما و به سود ایران و دروغ هایش هم چنان دل انگیز است که آدم دلش نمی آید به روی خود بیاورد. مثل همین دروغ دل انگیز که گویا ما مردم اصرار به راستگوئی داریم آنهم در دورانی که ناف حکومت و جامعه هردو با دروغ بسته شده است.

لیلا حاتمی در جدایی نادر از سیمین

 

فرهادی دارد تجربه تازه ای را وارد سینمای ایران می کند و آن هم سینمای روشنفکری  با ابزار سینمای به روز جهان است. کاری که دست کم در میهن ما چندان مسبوق به سابقه نیست. همیشه یکی از آن دو قربانی دیگری شده است و یا لااقل همپای هم نبوده اند، در نتیجه کار فرهادی از این منظر هم سپاس دارد. اما مهمترین ویژگی کار فرهادی دیدن لایه های عدیده اجتماعی است، دیدن طبقات و اقشار گوناگون است، بی آنکه هنرمند اسیر کلیشه شود و به دام شعارهای هیجانی بیفتد. هم رسول اف  و هم فرهادی هوشمندانه از این مهم به سلامت می گذرند و از عالم سینما به عوالم دیگر نقب نمی زنند که حرف و حدیث سینمائی خویش را به هنر پذیر برسانند و همین از امتیازات سینمای جوانی است که دارد در ایران متولد می شود و فرهادی و رسول اف از همین گونه سینماگران هستند که از دام گاه دل انگیز کلیشه های رایج رها شده و به سینما چنان که هست و باید باشد دست یافته اند. و این بخت کمی برای سینمای ما که گرفتار کلیشه های گوناگون است نیست و باید به فال نیکش بگیریم.

و خبر خوب دیگر این که جدائی نادر از سیمین نامزد اسکار هم شده است و اگر من بودم که رای می دادم بخت برندگی هم داشت.

البته باید یک پرانتز باز کنم و بگویم تا این لحظه چیزی که بر روی سایت ها و خبرگزاری ها خودنمایی می کند تکذیب این خبر است،که جای تعجب هم  ندارد! چرا که  در سرزمین مادری ما  که زیر “حکومت عدل الهی”  اداره می شود تنها چیزی که معنی می دهد بی قانونی و هرج و مرج و پس گرفتن حرف همدیگر است. یکی می گوید یکی پس می گیرد. این بازی قدرت به تمام ارکان زندگی هموطنان ما در آن سرزمین محنت زده رسوخ کرده است. اما چه باک چه جدایی نادر از سیمین به اسکار برود چه نرود،  اصغر فرهادی مهر خود را بر سینمای جهان کوبیده است. آقای فرهادی خسته نباشید.