از یکپارچگی تا گسست هویت جمعی
آدمی زمانی از تنگنای زندان گونه تاریخ، فرهنگ، تمدن و ملیت خود رها می شود و گام در مسیر جهان وطنی شدن می گذارد که توانایی درک، تجربه و پذیرش آگاهانه “خویشتن خویش” را با تمام تعلقاتش داشته باشد و “آنچه که بوده و هست” را نیک دریابد. در تبیین روانشناختی تبارشناسیِ “من” که می توان آن را با “هویت” یکسان دانست، خانواده، فرهنگ، تاریخ، زبان، جغرافیا و دین از جایگاه و اعتباری چنان بالا برخوردارند که می توان آنها را عامل قوام “خود”، ساختار شخصیت و ارکان “هویت” تلقی کرد.
چنین است که “هویت” را می توان خصلتی تاریخی انگاشت که در فرایند تاریخ شکل می گیرد و رشد می کند، مهمتر اینکه گسست و قطع پیوندهای تاریخی زمینه را برای ظهور و بروز بحران هویت آماده می سازد. ضرورت فهم این مهم، برای بودنی روبه رشد و مبتنی بر سلامت روانی از اولویتی بسزا برخوردار است: تغذیه و رشد “هویت” که منوط است به پرداختن، آرایش و پیرایش “آنچه که بودیم و هستیم”، بستر را برای حرکت به سوی سلامت روانی ـ اجتماعی مهیا می کند. انکار، تخطئه و تخریب آگاهانه و یا ناخودآگاهانه ی هر کدام از آنها به وسیله ی مهاجر، خطری است که به گسست و فروپاشی “خویشتن خویش” و “هویت” می انجامد؛ نیز به ” از خودبیگانگی” و “عدم امنیت روانی” منجر می شود که این همه، خود شروعی نامیمون است برای درگیر شدن فرد با بیماریهای روانی ـ اجتماعی و مشکلات خانوادگی.
حال، یکی از معتبرترین و مهمترین عواملی که “هویت فردی” انسانها، به ویژه مهاجران را که دور از مام وطن هستند تهدید و تحدید می کند، مخدوش شدن، کمرنگ شدن و فروپاشی “هویت جمعی” است که زمینه را برای تحلیل رفتن و جذب و هضم کامل افراد فراهم می آورد. بی اعتمادی، خشم، کناره گیری و انزوا خواهی، تخطئه و تخریب، سودجویی و شک و تردید از علایم رنگ باختن “هویت جمعی” در بین مهاجران است. این مسئله وقتی شکل بیمارگونه به خود می گیرد که فرد عملا با جامعه ایرانی خود در بده و بستان های خانوادگی، عاطفی ـ روانی و نیز دادوستدهای اجتماعی، مالی و مانند آن باشد. این چنین وضعیتی تعارض روانی عمیقی را سبب می شود که اضطراب، دلتنگی، کلافگی، افسردگی، ناامیدی، بی تفاوتی و بیماری های روانی محصول آن هستند. در این مقاله درصدد خواهم بود که به ایجاز، به اعتبار و ارزش اتحاد جمعی و تبعات مثبت آن بپردازم.
هویت چیست و چگونه شکل می گیرد؟ هویت به معنی لغوی آن یعنی منطبق شدن و همخوان بودن دو یا چند چیز با هم و در کنار همدیگر. چنانکه گفته شود که هویت مرا “الف” و “ب” مفهوم و شکل می دهند، یعنی اینکه عناصری چون “ج” و “د” جز هویت من نیستند. بدین معنی که، من “خود” را با “الف” و “ب” می شناسم، تبیین و تعریف می نمایم، تفسیر می کنم و توضیح می دهم. عناصر و اجزا دیگر مال من نیستند و به دیگری تعلق دارند. بنابراین من با دیگری متفاوت و از او متمایز هستم. این مهم، درونی ترین مفهوم و جزء جدایی ناپذیر”هویت فردی” است. هویت فردی در ارتباط و اصطکاک با “هویت جمعی” ساخته و پرداخته می شود که در دوران کودکی در کنار خانواده و به وسیله اجتماعی شدن و آشنایی با بایدها و نبایدها، فرهنگ، تاریخ، نرم ها و هنجارهای پذیرفته شده و حاکم در جامعه ساخته می شوند. بنابراین هویت فردی، همان صفات و خصایل منحصر به فرد انسان است که وی را از دیگران جدا و متفاوت می کند و هویت جمعی در واقع مشخصات و صفات جمعی و گروهی است که یک گروه را از دیگر گروه ها متمایز می سازد.
از دیدگاه روانشناسی، آگاهی فرد درباره خویشتن بر دو جنبه ی “یکپارچگی” و “هویت” بنا نهاده شده است. در بُعد وحدت و یکپارچگی، مجموعه ویژگی ها، توانمندی ها، استعدادها و خصیصه های انسانی در یکدیگر تنیده شده، به شکلی پویا با هم درگیر می شوند و در نتیجه احساس وحدت و یکپارچگی ارگانیسم را پدید می آورند. وحدت، درک کل گرایانه از خویشتن است که خود را متمایز از دیگری و منحصر بفرد می یابد. همچنین خود را با “من” و “خود” توضیح می دهد و تعریف می کند و بدینسان، اسباب هماهنگی و انسجام ارگانیسم را فراهم می کند. بُعد هویت آدمی به استمرار و بقا، به خودآگاهی فرد در گذر زمان بر می گردد، در نتیجه، از ساختاری محکم برخوردار است و امکان تغییر کامل آن وجود ندارد.
خود پنداره جمعی، ناظر بر هویت جمعی و در تعامل مستمر با هویت فردی است، بدین معنی که هویت فردی افراد هویت جمعی را می سازد و هویت جمعی، رفتار و عملکرد روانی ـ اجتماعی فرد را رقم می زند. چنین است که رفتار، حال، هیجان، علایق، سلایق و نگرش افراد، مطابق و سازگار با فرهنگی است که در آن رشد کرده اند. از این فرایند به فرهنگ یافتگی و درونی سازی فرهنگی یاد می شود. مهم این است که پذیرش فرهنگ خود با تمام کم و کیفش، زمینه را برای نگاهی عمیق و همه جانبه برای رشد و اصلاح آن مهیا می سازد. طرد، تخطئه و تخریب فرهنگ و داشته ی خود یا برعکس، غرق شدن در فرهنگ خویشتن و برنتابیدن سایر فرهنگها، خطراتی اند که می توانند مهاجر را شدیداً تهدید کنند.
اقلیت های هر جامعه ای برای حفظ هویت جمعی شان از قواعدی نانوشته پیروی می کنند که باعث انسجام گروهی آنها می شود و به تبع آن “امنیت روانی ـ اجتماعی” ایشان را به دنبال می آورد. درگیرشدن با نمادها، افسانه ها و اساطیر مشترک و نیز عوامل و اسباب متصل کننده ی همگانی مشترک موجب می شود که یک نیاز بسیار مهم پاسخی درخور یابد: نیاز تعلق به گروهی همگن با هویتی همسان.
چنانچه از این زاویه به موضوع بنگریم، مراسم ملی، فرهنگی، مذهبی و تاریخی ابزارهایی هستند که افراد با هویت مشترک را کنار هم جمع می کنند. چنین است که بحث “هویت جمعی”، با فرهنگ ارتباطی ناگسستنی دارد و به تعبیری امکان بررسی هویت به ماهوهویت وجود ندارد. نباید از یاد برد که این مهم باید در بستری قرار گیرد که امکان زیست روبه رشدش میسور گردد و تحقق آن منوط و مربوط است به نگهداری پیوسته و مستمر ارتباط عمیق فرد با گروهی که ریشه در آن دارد. صد البته، این چنین عمل و نگرشی زمینه را برای فراتر رفتن از گروه خاص خود مهیا خواهد کرد.
تعلق به گروهی که فرد از آن برخاسته، زمینه را برای پویایی فرد و گروه شکل می دهد و خونی تازه در شریان جامعه می دمد. در این شرایط است که فرد، با تجربه ی تعلق به گروهی خاص، توان انتقال و توسعه ی فرهنگ خود به گروه های دیگر را پیدا می کند. این امکان وجود ندارد که فرد با طرد و انکار “هویت جمعی” خود به جهان وطنی شدن و جهان وطنی بودن برسد. در واقع جهان وطنی شدن از مسیر “هویت جمعی و ملی” می گذرد.
پویایی به معنی حرکت، تلاش، مبارزه و چالش است و در مقابل، ایستایی، بی تفاوتی، سکوت و سکون قرار دارد. پویایی فردی و جمعی در گرو آمادگی برای حرکت و تغییر است. عملکردها و رفتارهای جمعی همانند همیاری، دلبستگی و همبستگی، رقابت و حمایت در درون گروه ها به زنده و پویا بودن آنها منجر می شود و با خود ” امنیت روانی – اجتماعی” به همراه می آورد. حضور و وجود مراسم، یادبودها، مناسک، آیین ها، افسانه ها، اساطیر، مثل ها و متل های مشترک و همگانی دلیلی قاطع بر نقش و جایگاه بسیارمهم “هویت جمعی” هستند که “هویت فرد” بر آن استوار می شود. گسست و فروپاشی هویت جمعی، هویت فردی را عمیقا تحت الشعاع قرار می دهد و موجب بهم ریختگی امنیت روانی می گردد. اعتبار و اهمیت حفظ و تقویت این مهم در کشور دوم بسیار بیشتر از وطن اصلی است. چرا که ما در ایران دایما درصدد تعریف دگرباره هویتمان به دیگران و خود نبوده ایم و نیز با این سئوال که ” از کجا آمده ای” مواجه نبودیم که ضرورت شرح و توصیف “خود” و ” فرهنگمان” را داشته باشیم. در واقع نیازی به دوباره اندیشی و یا بازسازی هویت خود نداشته ایم، چرا که عوامل و عناصر بیرونی ما را مجبور به پرداختن به آن نمی کرد. در حالیکه فرد مهاجر برای برخورداری از یک زندگی روبه رشد و مبتنی بر بهداشت و سلامت روانی، باید وضعیت روانی و هویت خود را دیگربار تعریف و تثبیت نماید. در اینجاست که “هویت جمعی” به عنوان عامل قوام بخش، اعتبار و اهمیتش را بیش از پیش نمایان می کند. حال این “هویت جمعی” باید تغذیه و تقویت شود و رشد کند. گردهمایی ها و مراسم ملی، فرهنگی، سیاسی، مذهبی و تاریخی از نمونه های بارز آن هستند. حمایت، تشویق، همیاری، همکاری و پشتیبانی کردن از افراد، گروه ها و سازمان ها که نقش موثری در زنده و تقویت هویت جمعی ایرانیان دارد، می تواند به افزایش پویایی گروهی بیانجامد، “هویت جمعی” را تقویت کند و زمینه را برای سلامت روانی ـ اجتماعی و خانوادگی میسور گرداند.
از نظر من حضور و وجود قوی و چشمگیر ایرانی ها در مجامع سیاسی، فرهنگی، علمی، اقتصادی، مطبوعاتی و سایر حوزه های زندگی اجتماعی، فارغ از هرگونه گرایش سیاسی- اجتماعی، عامل بس مهمی است در راستای تقویت هویت جمعی، ارتقا بهداشت روانی ـ اجتماعی و بازیافت عوامل و ویژگی هایی که از ارکان زندگی روبه رشد و سالم مهاجران است. مهمترین عامل وحدت بخشی که متاسفانه مورد تهدید و تخریب قرار گرفته است، “اعتماد” به همدیگر است که می تواند به عنوان زیربنای همیاری و همکاری جمعی در جامعه ایرانیان مقیم کانادا باشد که از ظرفیت بسیار بالایی هم در عرصه های سیاسی، فرهنگی، علمی و اقتصادی برخوردارند. هر نوع حرکتی در راستای نزدیکتر کردن و افزایش صمیمیت و همکاری بین مهاجرین ایرانی می تواند منشا امید بخشی باشد در قوام بخشیدن به هویت ایرانی- کانادایمان.
انتخابات مجلس انتاریو فرصت بسیار مغتنمی است برای رشد وحدت، یکپارچگی، همدلی، همکاری، اعتمادسازی و تقویت هویت جمعی مان که با حمایت از جناب دکتر مریدی در انتخابات پیش رو، می تواند جامه عمل بپوشد. و نیز حرکت ارزنده و بس معتبری خواهد بود، در مسیری که از هر حیث به نفع انسجام و اتحاد کامیونیتی ایرانی است. با توجه به مشارکت نسبتا پایین مردم در انتخابات، هر یک رای می تواند بسیار مهم و تعیین کننده قلمداد شود. بنابراین عدم مشارکت و بی تفاوتی، فرصتی خواهد بود، علاوه بر این که سایرین بهره برداری کنند، همچنین می تواند ضربه ای باشد بر همت، همکاری و مشارکت جمعی مان.
آقای دکتر مریدی به عنوان نماینده ریچموند هیل در دوره بسیار موثر و موفق نمایندگی شان، مصدر و منشأ خدمات ارزشمندی برای جامعه ایرانی بودند. از جمله اقدامات وسیع و پردامنه شان می توان به: رسمی کردن نوروز، رسمی کردن روز جهانی زبان مادری، برگزاری سالانه جشن نوروز در پارلمان انتاریو، تسهیل در صدور ویزای توریستی برای ایرانیان، کمک های مالی دولتی برای برخی از مؤسسات ایرانی، نام گذاری خیابانی در تورنتو به نام یک ایرانی (خیابان حکیم)، کمک به جمع آوری اعانه برای بنیاد پریا و دانشنامۀ ایرانیکا، معرفی انجمنها و گروههای ایرانی به مقامات سیاسی، کمک به رفع مشکلات جاری ایرانیان، حمایت از انجمن ها و گروه های ایرانی متعدد، حمایت از ورزشکاران ایرانی در تورنتو، شناساندن جشن مهرگان، تثبیت روز اول ماه می به عنوان روز پزشک در انتاریو و غیره که باعث غرور جامعه ایرانی و تثبیت جایگاهشان بوده است. تقدیر و سپاسگزار بودن از حضور پر ثمرشان، و نیز حمایت قاطع از نمایندگیشان کمترین عملی است که به جد می طلبد همه ی ما داشته باشیم.
*دکتر محمود صادقی موسس سازمان مشاوره و بهداشت روان “آتنا” است.