اوایل سپتامبر است. زنگ زده به شهروند و می گوید با من کار دارد. خودش را معرفی می کند، محمدرضا طریحی هستم. بخشی از اسمش برایم آشناست، ولی نمی توانم زود به خاطر بیاورم. ادامه می دهد، برادر نسرین که کشته شد. یادم آمد. نسرین طریحی که اول اگوست ۲۰۱۱ توسط همسر سابقش با چاقو به قتل رسید. هول می شوم، می گویم، “به شما تسلیت میگم…” دیگر نمی دانم چه باید بگویم. می خواهد با من حرف بزند. می گویم مصاحبه، می گوید نه اول حرف بزنیم. با او قرار ملاقات می گذارم. 

یک هفته است که از ایران آمده تا بتواند کارها را برای دختران خواهرش سروسامان دهد؛ خانه ای اجاره کند و از مدرسه ی بچه ها اجازه بگیرد تا آنها دیرتر بر سر کلاس حاضر شوند.

مزار نسرین طریحی در گورستان الگین میلز

می گویم چرا شهروند و چرا من را برای گفت وگو انتخاب کردی؟ می گوید: دیدم منصفانه از ماجرا نوشته اید. ندانسته قضاوت نکرده اید. خودتان گفته اید که براساس شایعه ها نمی شود قضاوت کرد. در حالی که دیگران قضاوت کردند و طوری وانمود کردند که گویا نسرین مقصر است.

می گویم، خوب تو هم برادر نسرینی، می توانی فقط خوبی هایش را بگویی و بدی های همسرش را.

می گوید، اینها را که من می گویم، فقط از من نخواهید شنید. حتی بستگان کاوه (همسر سابق نسرین) هم که اینجا زندگی می کنند، تائید می کنند. آنها همیشه طرف نسرین را داشتند.

محمدرضای ۳۴ ساله تنها پسر و کوچکترین بچه ی خانواده است و نسرین با ۴۷ سال سن بزرگترین دختر خانواده. محمدرضا بجز نسرین، پنج خواهر دیگر دارد. پدرش سال ۸۳ در تصادف اتوموبیل درگذشته، و او با مادر و دو خواهرش در تهران زندگی می کند.

محمدرضا، سخت از قضاوت ناعادلانه در مورد خواهرش دلگیر است و می گوید، نمی خواهم از کاوه هیچ چیز بگویم، فقط می خواهم از شخصیت نسرین بگویم. شخصیت مثبت او، کوشش و استقامتی که در کارهایش داشت و تمام مشکلات را به خاطر بچه هایش تحمل می کرد.

محمدرضا اضافه می کند، البته به پرسش های شما هم پاسخ می دهم، هر چه که بپرسید.

شروع می کنیم، از ازدواج نسرین…

نسرین ۲۲ سال پیش با همسرش ازدواج کرد. در دانشکده بود که از طریق یکی از همکلاسی هایش با کاوه آشنا شد.

 نسرین چه رشته ای خوانده بود؟

ـ نسرین لیسانس ادبیات زبان فرانسه، ادبیات زبان انگلیسی، تربیت بدنی و حسابداری داشت. حسابداری را زمانی گرفت که فرزند اولش را در ایران حامله بود، می خواست با آن مدرک، تقاضای مهاجرت کند. او بود که تقاضای مهاجرت کرد و پذیرفته شد و به کانادا مهاجرت کردند.

 تحصیلات کاوه چه بود؟

ـ کاوه دیپلم هم نداشت.  

 پس… ازدواج نسرین انتخاب خودش بود؟

ـ بله انتخاب خودش بود. 

 از اول خوب بودند با هم؟

ـ نه. از همان نامزدی با هم به یک مشکلاتی برخوردند. سطح فرهنگی خانواده هایمان با هم فرق داشت.

 پس چرا ادامه داد؟

ـ یک سری مسائل پیش آمد که نسرین مجبور به تحمل این مشکلات شد.

 به خاطر بچه ها؟

محمدرضا طریحی در تراس خانه نسرین در میان آلبوم عکس های او دنبال عکسی می گردد تا برای چاپ به شهروند بدهد

 

ـ هم بچه ها و هم قبل از بچه دار شدن به خاطر خانواده اش.

 خانواده ی خودش؟

ـ بله.

 چرا، مگر شما طلاق را بد می دانستید؟

ـ نه به آن صورت، ولی باید بگویم که نسرین مجبور به ادامه ی این زندگی شد. من نمی خواهم از کاوه چیزی بگویم.

 آخر نمی شود وقتی در این مورد حرف می زنیم از کاوه چیزی نگوییم… ممکن است من از تو بپرسم آیا کاوه خشن برخورد می کرد؟

ـ بله. طبق تائیدیه پزشک، خانواده و اطرافیانش، بله.

 فکر می کنی نسرین چگونه می توانست از این حادثه ای که پیش آمد اجتناب کند؟

ـ نمی توانست. کاوه اعلام کرده بود که من بدون تو نمی توانم زندگی کنم و می کشمت و پس از ۲۲ سال او را کشت.

 به خودش گفته بود یا جلوی دیگران هم گفته بود؟

ـ هم به خودش گفته بود و هم جلوی دیگران.

 یکی از دوستان این خانواده به من گفت که هیچوقت نسرین از کاوه بدی نگفته بود و می گفته او مهربان بوده.

ـ درست است. کاوه آدم مهربانی بود و دوست داشت برای همه هر کاری می تواند بکند، اما مهربانی اش واقعی نبود. مهربانی اش همه را زده می کرد. رفتار درستی نداشت و هیچکس نمی توانست رفتارش را تحمل کند.

نسرین طریحی در کنار دریاچه انتاریو

 خانواده ی شما چه رفتاری با کاوه داشت؟

ـ همیشه با احترام بود. بااینکه پدرم که آمده بود اینجا از رفتارهای کاوه ناراحت بود ولی هیچ چیز نگفته بود و دخالتی نکرده بود.

 فکر می کنی در این میان که یا چه تقصیر دارد؟ چکار می توان کرد که زندگی ها به اینجا کشیده نشود؟ ممکن است بخشی از این حرف ها، کنجکاوی ما برای دانستن زندگی این دو باشد، ولی مهمتر این است که چه باید کرد که به اینجا نرسیم.

ـ خودشناسی و دانستن معنی از خودگذشتگی مهم است. من مهمترین عامل را در شکل گیری شخصیت فرد، ابتدا خانواده می دانم و اعتمادبه نفس انسان. انسان هرچقدر به خودش اطمینان داشته باشد، توان واقف بودن به اشتباهات و مقابله با آنها را خواهد داشت.

 خوب اگر یکی از دو طرف شخصیت متعادلی نداشته باشد و از لحاظ روحی و روانی ضعیف باشد، آن کس که از لحاظ شخصیتی محکم تر است باید چه کند؟

ـ  اگر منظور این نمونه ی خاص باشد، ما نمی دانیم شرایط نسرین چه بوده. حساسیت نسرین به خانواده و اطرافیان آنقدر بوده که دوست نداشته یکی از اطرافیان از طرف کاوه مورد آزار و اذیت قرار بگیرند. نگران تهدیدهایی بوده که از ابتدای امر کاوه می کرده. از همان ابتدا، نسرین و کاوه مشکل داشتند.

 بچه ها نظرشان در مورد پدرشان چه بود؟

ـ رفتار کاوه با دختر بزرگش خوب نبود و بسیار بد رفتار بود. حتی وقتی دختر بزرگش رفته خانه و گوشه ای از صحنه را از پنجره دیده، کاوه او را صدا کرده و گفته بیا تو. این رفتار کاوه با دخترش هم ناشی می شد از راهنمایی های نادرست اطرافیان، کسانی که بی جهت دخالت می کردند.

 دوستان کاوه بودند؟

ـ از اقوام و آشنایان. فرق نمی کند.

اینجا شایعه شده که دوستان نسرین به او راهنمایی های غلط می کرده اند.

ـ از دوستان نسرین که ما رابطه خانوادگی با آنها داشته و داریم، هر کس که می آمد راه نشان دهد یا مشورت درستی بدهد، می شد بد، می شد دیو، یعنی کسی که می خواهد زندگی را به هم بزند و همه بد می شدند. در صورتی که کسانی هم بودند که به کاوه مشاوره می دادند، مشاوره هایی ناآگاهانه که بوی خیرخواهی نمی دادند. انگار می خواستند با زندگی اینها تجربه ی خودشان را بالا ببرند، به غلط مشورت دادند، به غلط حمایت کردند، اینها چیزهایی ست که شنیدم و دیدم. چیزی که برام ثابت نشده باشد من حرفش را نمی زنم. برای همین است که اسم هیچ شخصی را نمی برم. من تمام حرفم این است که نسرین را بشناسانم.

 خوب نسرین که بود؟

ـ  نسرین عشق بود. انسان مثبتی بود. اعتماد به نفس داشت و استوار بود. ورزشکار بود و هنوز کوله پشتی کوه و لیوان فلزی او را من با خودم به کوه می برم. پشتکار داشت و هر چیزی را که تصمیم می گرفت انجام دهد، با درنظرگیری صلاح دیگران، انجام می داد. در مورد مشکلات با هیچکس صحبت نمی کرد، ترجیح می داد خودش آنها را حل کند و کسی را ناراحت نکند. بچه هایش را خیلی خوب تربیت کرده بود، ممکن است بعدا بچه ها را ببینید و خواهید دید که دو دختر ۱۷ و ۱۰ ساله هر یک ده سال بیشتر از سن شان درک می کنند و بسیار باتربیت بار آمده اند. نسرین دو جا کار می کرد، ولی با تمام خستگی که به خانه می آمد، برای همه وقت می گذاشت. بچه ها را بیرون می برد، به دوستان و آشنایان سر می زد. زیاده خواه نبود. مهربان بود و انسان.

چرا نسرین با اینکه جدا شده بود، باز با کاوه تماس داشت. شنیدم که آنشب رفته به آن خانه که کاوه خانه اش را تحویل او بدهد.

ـ نه اینطور نیست. خانه مال نسرین بود. اینها وقتی جدا شدند، نسرین با توجه به اینکه کار می کرد و مخارج زندگی روی دوشش بود، حتی قرض گرفت و تمام حق و سهم کاوه را از خانه داد و خانه متعلق به نسرین بود، ولی چون کاوه نه جایی برای زندگی داشت و نه کار ثابتی، گفته بود من از این خانه نمی روم. نسرین هم گفت حالا که تو نمیری ما می رویم، چون بنا به اعتقاد خودش می گفت ما دیگر به هم محرم نیستیم که زیر یک سقف بمانیم. بنابراین نسرین آپارتمانی را اجاره کرده بود، اما دیگر توان پرداخت هم قسط خانه و هم اجاره را نداشت و به کاوه گفته بود که از آنجا بلند شود تا خود آنها بیایند بنشینند.

 ولی می گویند که خانه مال کاوه بوده و او می خواسته بدهد به نسرین…

ـ کسانی که این را می گویند بیایند و زیر حرفشان را امضا کنند، آن وقت من قبول می کنم.

 دوست نسرین در گفت وگو با تورنتواستار از نسرین نقل کرده بود که کاوه او را خواهد کشت، آیا نسرین واقعا به این گفته باور داشته؟

ـ همه ی ما انتظار چنین چیزی را داشتیم حتی اقوام کاوه. آنها به نسرین گفته بودند نرو آنجا، ولی نسرین بعد از آمدن از یک مسافرت کوتاه با کاوه اتمام حجت می کند که دیگر نمی تواند از پس قسط و اجاره برآید و او باید از خانه برود، آن روز که می آید برود به آن خانه یکی از اقوام کاوه می گوید نرو آنجا صبر کن باهم برویم. نسرین می گوید من فقط می خواهم بروم قفل در را عوض کنم و اگر کاوه باشد به پلیس زنگ می زنم. و وقتی می رود یکی، دو ساعت طول می کشد، دختر کوچکش زنگ می زند خانه، می گوید بابا مامان کجاست، می گوید، نیم ساعت است رفته. اینها می بینند راه ده دقیقه ای چرا طول کشیده، دختر بزرگتر می رود آنجا که ببیند چه خبر است، از پنجره حیاط پشتی بخشی از صحنه را می بیند و …

 شما گزارش پلیس را دیده اید، که چرا کاوه را کشتند؟

ـ من هنوز ندیده ام، ولی بالطبع باید کاری کرده باشد تا پلیس به او شلیک کند. چون دیگر نسرینی وجود نداشت تا از او حمایت کند.

 نسرین مذهبی بود؟

ـ انسان معتقدی بود، ولی در عین حال بسیار روشنفکر بود. در محل کارش گفته بودند بدون حجاب بیا، گفته بود من با این شرایط می آیم. کاوه اصرار داشت او روسری سر نکند، ولی نسرین می گفت این انتخاب من است و تو باید به آن احترام بگذاری. نسرین می گفت به من می گویی روسری ات را بردار، و به دختر تین ایجرمان می گویی مثل تین ایجرها لباس نپوش و او را کتک می زنی.

 دست کتک زدن هم داشت؟

ـ بله از روز اول.

 حجاب انتخاب خود نسرین بود یا خانواده؟

ـ انتخاب خودش، در خانه ی ما هیچ چیزی اجبار نبوده.

 محمدرضا می گوید:

مطرح کردن این موضوع برای این است که ذهن ها روشن شود به اینکه مردم با این موضوع چگونه برخورد کنند. تمام توان خانواده ها باید بر تربیت درست بچه ها باشد و این آموزش که اگر زن و مردی در زیر یک سقف باهم به تفاهم نمی رسند، اجباری برای زندگی مادام العمر نیست. می شود جدا از هم با یاری هم بچه ها را بزرگ کنند.

نسرین تا زمانی که صلاح ما و اطرافیانش را درنظر گرفته بود، جدا نشد، ولی وقتی دید انگار قرار است چنین اتفاقی به هر حال زمانی بیفتد، گفت بگذار دیگر نه خودم در عذاب باشم نه اطرافیان.

 

محمدرضا تأکید می کند،  از وقتی که آمده، از حمایت دوستان و آشنایان و حتی اقوام کاوه برخوردار بوده. او در این مورد از همه سپاسگزار است. می گوید، بچه ها با خواست خودشان به ایران آمدند تا در کنار ما باشند و بهتر بتوانند با این فاجعه کنار بیایند. دختر بزرگ نسرین، وضع روحی اش بدتر از دختر کوچکتر است. من اجازه گرفتم از مدرسه شان که تا چند ماه نیایند تا بهتر بتوانند بدون مادر در اینجا تحمل کنند و آنها هم همه جور همکاری کردند و دولت هم همینطور، کاملا با ما همکاری کرده است، برخورد همه انسانی ست. من هم وقتی جای مناسبی دور از خانه ی قبلی بگیرم، بچه ها را خواهم آورد.  

 از او می پرسم از رسانه های فارسی زبان اینجا چه انتظاری دارد، می گوید: کلا همه ی رسانه ها، هر مطلبی را واقعی منتشر کنند، به شایعات توجهی نکنند در هر موردی. از بیزنس یک مقدار فاصله بگیرند. رسانه وظیفه ی مهمی دارد.   

من نه به عنوان اینکه نسرین خواهر من بود، بلکه به عنوان یک انسان باید از او دفاع می کردم. من مدیونم به نسرین تا او را بشناسانم.

 هنگام جدا شدن از محمدرضا قرار می شود تا مصاحبه را قبل از چاپ ببیند و با هم تصحیح کنیم، اما سرش خیلی شلوغ است. هفته ی بعد از آن، ۱۸ سپتامبر، مراسم چهلم نسرین و بعد از آن هم شنبه دوم مهر(۲۴ سپتامبر) تولد نسرین بود که برای هر دو مراسمی برگزار شد.  

در دیدار دوباره با او می پرسم تازه چه خبر؟ می گوید، گزارش پلیس هم آماده شده ولی من هنوز ندیدم. به محض دیدن به اطلاعتان می رسانم. البته گزارش SIU  در سایتشان منتشر شده ولی آن گزارش مربوط به رفتار پلیس می شود، ولی گزارش پلیس در مورد شرح واقعه روز دوشنبه آینده آماده است.  

از مراسم چهلم و تولد می پرسم، می گوید، مراسم چهلم نسرین را در مسجد جامع ایرانیان تورنتو و بر سر مزارش با دوستانش برگزار کردیم و تولدش را هم با دوستان بر سر مزارش جمع شدیم. هر دو مراسم بسیار خوب برگزار شد. محمدرضا همچنین اضافه می کند، مسجد جامع ایرانیان و دوستان نزدیک نسرین در نبود خانواده نسرین در مراسم تشییع و تدفین او بسیار زحمت کشیدند که بدینوسیله از آنها سپاسگزارم.

در مورد گرفتن سرپرستی بچه ها می گوید: مددکار اجتماعی بچه ها از سوی Children Aid Society پیش از آمدن به ایران خانمی غیرایرانی بود که بسیار همدلانه و مهربان هر کاری از دستش برآمده بود کرده بود به طوری که با نامه ای که آنها داده بودند، به هنگام مراجعه به سفارت مهر “بسیار فوری” روی آن زدند و خیلی سریع مراحل اداری را طی کردند. در حال حاضر پرونده به شخص دیگری واگذار شده، و با توجه به فوریت موضوع روند کار کندتر از حد انتظار من است.

 

آیا سرپرستی بچه ها را شما می خواهید بگیرید؟

ـ بله. با مشورت بچه ها و خانواده من بیشتر توان انجام کار را داشتم. من آنجا کسب و کار خودم را داشتم و می توانم اینجا هم در همان زمینه کارم را ادامه دهم و به این ترتیب بچه ها را سرپرستی کنم، ضمن اینکه آنها رابطه ی بسیار خوبی با من و بقیه افراد خانواده ام دارند.

 می پرسم در پایان این گفت وگو از کامیونیتی ایرانی چه انتظاری داری؟

می گوید، اگر فکر می کنند با خواندن این مطلب می توانند یاری کنند و راهی می شناسند تا بتوانیم هرچه زودتر بچه ها را به سر خانه و زندگی شان برگردانیم به طوری که احساس امنیت کنند و کمبودی نداشته باشند، با ایمیل زیر تماس  بگیرند، سپاسگزار خواهم شد. 

mohammadrezatoreihi@hotmail.com