ایران از سوی آمریکا متهم است که قصد یک ترور و خرابکاری وحشتناکی را در آمریکا داشته، از جمله قرار بوده که سفیر عربستان در آمریکا را ترور کند. به این طریق که وقتی او به رستورانی برای دیدن مقامات آمریکایی طبق قرارش می رود قاچاق فروش اجیرشان با گذاشتن بمبی در آن جا رستوران را منفجر کند. این رستوران میان کنگره و کاخ سفید قرار دارد و مشتری های آن سناتورها، وکلای مجلس و مقامات آمریکا هستند، و به قول آقای علیرضا نوری زاده در صورت موفقیت این طرح جمعی از نمایندگان مجلس و سنا و مقامات دولتی و افراد صاحب نام آمریکایی هم کشته می شدند. البته ایران کاملا این اتهام را رد می کند. برای درک بهتر این اتهام که آمریکا مدعی است مدارک غیر قابل ردی برای آن دارد بهتر است نگاهی به هر چهار عامل درگیر این ادعا بیندازیم، یعنی: ۱- حکومت ایران، ۲- فرد رابط ایران، ۳- قاچاق فروشان مکزیکی مجری ترور، ۴- نیروهای مورد حمله در آمریکا.
انگیزه ایران برای چنین ترور وحشتناکی را چنین گفته اند: انحراف افکار ایرانیان از شکست سیاست های ایران در داخل و خارج کشور، از جمله دوری جستن همه کشورهای عربی انقلاب کرده از ایران. ایرانی که مدعی است که انقلاب اسلامی و مبارزات آن با امپریالیست آمریکا آن کشور را الهام بخش و الگوی همه مبارزان در کشورهای اسلامی و حتی کشورهای غیر مسلمان جهان کرده است، اما در حقیقت چنان در این رهبری شکست خورده و منزوی شده که در صورت سرنگونی دولت بشار اسد خطر در خانه ایران را می زند، ایرانی که حتی ترکیه را هم از دست داده است، لذا با این طرح می خواهد فشار را از سوریه کم کرده و آن را نجات دهد. برخی هم مثل آقای مهدی خلجی می نویسند که ایران چنان از امکان رابطه با اروپا و آمریکا ناامید شده است که با ایجاد ترس و اجرای طرح های این چنینی به غرب می گوید که اگر در فکر سرنگونی من برآیید من جهان را به خاک و خون می کشم. برخی می گویند دسته بندی ها در ایران چنان عمیق و از دست رفته است که یکی از بخش های نظامی یا امنیتی خودسر این کار را می کند تا رقیب های خود را از میدان به در کند و در این مورد انگشت اتهام در درجه اول به سوی سپاه پاسداران است، زیرا هر چه اوضاع مملکت آشفته تر و جنگی تر شود قدرت سپاه بیشتر می شود.
حال با توجه به این اهداف در این ترور بزرگ فرض کنیم که این توطئه انجام می شد. هر فرد بی اطلاع و عامی هم می داند که بدون شک فردای آن روز میلیون ها آمریکایی خشمگین و تحقیر شده به خیابان ها می ریختند و داوطلب شرکت در جنگ با ایران می شدند. این فشار چنان سنگین می شد که دولت آمریکا حتی اگر هم نمی خواست چاره ای جز حمله به ایران نداشت. اگر چنین اتفاقی می افتاد فاجعه چنان بزرگ بود که نه تنها دوستان و متحدان آمریکا با همه نیرو به یاری آن می آمدند، بلکه حتی رقبای آمریکا هم در تنبیه حکومتی که به چنین ترور و کشتار بی سابقه و غیر قابل تصوری دست زده است، مسلما در صف تنبیه کنندگان و یاری رسانان قرار می گرفتند و در نتیجه به قول معروف خاک ایران به توبره کشیده می شد و سرکوب چنان می بود که نه از تاک نشان می ماند و نه از تاک نشان… به عبارتی به جای انحراف افکار مردم ایران یا کاستن فشار بر سوریه و یا ایجاد ترس و غیره، دودمان همه حکومتیان به همراه میلیون ها مردم بی گناه ایران نیز بر باد می رفت، و به جای وزیدن نسیمی برای آسایش، ایران اسیر سهمگین ترین توفان ها می شد و چنان ویران می شد که دهه ها نمی توانست از عوارض آن کمر راست کند. با این مقدمه چهار عامل درگیر این ترور را بررسی می کنیم:
۱ـ حکومت ایران
می دانیم که سپاه قدس تحت رهبری مستقیم آیت الله خامنه ای است و طرحی با چنین اهمیت امکان ندارد بدون تصویب ایشان انجام شود. این که گفته می شود که ممکن است چند سپاهی یا مقام امنیتی سرخود چنین کرده باشند سخنی کاملا خام و نسنجیده است. آری گاه خودسری ممکن است اما در امور جزیی نه امور حیاتی. مثلا ممکن است قتل آقای فریدون فرخزاد یا ترور دکتر برومند بدون اطلاع رهبری و سرخود انجام شده باشد، اما ماجرای ترور در رستوران میکونوس و یا کشتن قاسملو و یا قتل فجیع پروانه و داریوش فروهر بدون دستور آقای خامنه ای غیر قابل قبول است. به همین سبب هم دولت آقای خاتمی رسماً اعلام کرد که تحقیقات از حد آقای سعید امامی جلوتر نمی تواند برود و پرونده را مختومه اعلام کرد. پرونده فروهرها حتی در مرحله پایین تری رسماً متوقف شد. اصلاً اگر آقای خامنه ای این همه رشته کار از دستش بیرون است، که در مهمترین پایگاه قدرت او سرنوشت سازترین تصمیمات بدون تایید و حکم ایشان انجام می شود که تا به حال باید صد کفن پوسانده باشد. نه رهبری که گام به گام همه رقبایش را شکست داده و امثال آقای هاشمی رفسنجانی و یا کسانی را که نزدیک به سی سال کشور را اداره کرده بودند، یکی پس از دیگری از اریکه قدرت پایین کشیده است و به رهبر بلامنازع کشور تبدیل شده است.
با توجه به این تسلط ایشان بر امور و به ویژه کنترل نهادی چون سپاه قدس و اهمیت این طرح و عواقب خانمان برانداز اجتناب ناپذیر و بدیهی آن تنها یک فرض بیشتر نمی ماند، آنکه ایشان و همه مشاوران امنیتی و نظامی و سیاسی ایشان در اثر استفاده پیوسته از مواد خطرناکی چون ال اس دی یا موادی مشابه آن کاملا مشاعر خود را از دست داده اند و منگ و گیج، در یک فضای افیونی، یک مشت آدم منگ و مست و دیوانه در اوج نشئگی و بی خبری تصمیم می گیرند، بی آنکه حتی بدانند در مورد چه تصمیم گرفته اند. البته روشن است که تنها افراد مالیخولیائی چنین فرضیاتی را می توانند داشته باشند، که مسلماً مقامات آمریکا این چنین فرضیاتی را ندارند.
۲ـ رابط
حتی ناشی ترین تروریست ها هم چند اصل اولیه را می دانند.
الف: کسی را واسط کند که اگر مومن به حکومت نیست کمتر مورد توجه و سوءظن باشد نه یک فروشنده ماشین های دست دومی که نه تنها مشروب خور است و در کار مواد مخدر و بدون اعتقاد بلکه آدم ناموفقی است که به هر کاری دست زده شکست خورده و حتی چند خانه ای که خریده اقساطش را نداده و بانک تصاحب کرده و زنش هم او را ترک کرده و به دلایل کارهای خلاف دیگر زیر نظر اداره آگاهی بوده. در یک کلام یک کلاهبردار خرده پا و بی عرضه.
ب: همیشه صاحب طرح با چندین واسطه با دلال یا واسط نهایی تماس می گیرد تا اگر توطئه لو رفت و طرف به پلیس ماجرا را گفت بلافاصله با گم شدن رابط سوم و چهارم و پنجم راه به سفارش دهنده طرح کور شود. از همین روی در این موارد کمتر هویت صاحب طرح برملا می شود و کار با گمانه زنی و گردآوری شواهد دیگر ادامه می یابد و به ندرت مدرک دادگاه پسند و روشنی به دست می آید، اما در این ماجرا سرهنگ مسئول در سپاه قدس شخصاً به فرد واسط تلفن کرده و قرار و مدار گذاشته است که نشان می دهد که این مقامات حتی در حد نویسنده فیلم پدرخوانده هم با قواعد ترور آشنا نبودند.
ج: توطئه را در جایی عملی می کنند که حفاظت کمتر است و اجرا آسان تر مثلا اگر منظور قتل سفیر عربستان است در عربستان یا یک کشور عرب و یا جهان سومی نه در آمریکا که قوی ترین دستگاه های امنیتی را دارد و سالها است که از بیم القاعده در آماده باش کامل است.
آن وقت چگونه می توان این همه ساده لوحی را از سوی ایران پذیرفت. آن هم در مورد حکومتی که در سی سال گذشته نشان داده که هر ضعفی دارد در زمینه ترور اگر بهترین و تواناترین حکومت دنیا نباشد یکی از بهترین هاست و با چنان مهارتی ترورهای خود را انجام داده که حتی از اسرائیل و آمریکا و شوروی جلوتر افتاده است. از جمله شاپور بختیار را در شرایطی ترور کرد که مقامات امنیتی فرانسه با آمادگی کامل از او پاسداری می کردند و مهمتر آنکه از آن جا که فرزندش افسر اداره آگاهی فرانسه بود این مراقبت بسیار دقیق تر انجام می گرفت. در ترور رستوران میکونوس حکومت ایران نشان داد که در این زمینه دست هر حکومت و یا سازمان تروریستی چون مافیا را از پشت بسته است.
۳- قاچاقچیان مجری طرح
این افراد با تمام بیرحمی و جنایاتشان از کشتن پلیس ها اجتناب می کنند، چه رسد به مقامات عالیرتبه دولتی، زیرا آنان می دانند پلیس ممکن است از یک قتل عام صد نفره آنان از یک دیگر چندان بسیج نشود زیرا بر آن است که هر چه اینان از یکدیگر بکشند بهتر، اما اگر یک پلیس را بکشند با همه توان به دنبال قاتل ها می روند. از آن بالاتر اینان دست به چنین کاری در آمریکا، که بازار اصلی آنها است، نمی زنند، زیرا می دانند در آن شرایط آمریکا چه مستقیم و چه با فشار بر دولت مکزیک نسل آنها را از ریشه می کند. این گروه سالیانه ۴۱۰ میلیارد دلار مواد مخدر در آمریکا می فروشند، آیا همه این منافع را برای ۵/۱میلیون به خطر می اندازند. مجریان این ترور می دانند که با این عملشان نه تنها حکومت آمریکا و مکزیک با همه قوا به دنبالشان می آیند، بلکه پیش از اینها تمام قاچاقچی ها برای نجات خودشان آنان را تکه تکه می کنند.
۴ ـ قربانیان ترور
مدعیان اصلی و هدف های این ترور دو کشوری هستند که چند سال است که آشکارا خواستار و مشوق حمله آمریکا به ایران هستند. اسناد افشا شده در ویکی پدیا پرده از این تلاش عربستان برداشته، و دولت اسرائیل که سالها است با همه نیرو و آشکارا مبلغ حمله به ایران است، و بارها گفته که اگر آمریکا مانع نشود خودش این کار را می کند. بنابراین کشف چنین طرح تروری نعمتی است آسمانی برای آنان.
نتیجه گیری
به تمام دلایلی که آمد ایران خواستار اجرای چنین طرحی نیست. اما این بدان معنی نیست که ایران نمی تواند برای دامن زدن به یک جنگ سرد خود و انحراف افکار عمومی از شکست هایش، یک ترور قلابی را طرح نریخته باشد. طرحی که آگاهانه ناشیانه باشد تا لو برود و سر و صدا ایجاد کند، بی آنکه عکس العمل جدی آمریکا را به دنبال داشته باشد. سیاستی که مراد و الگوی آنان، آیت الله خمینی، همیشه دنبال می کرد، و مرتباً برای جلوگیری از هر اعتراض مردم و نیروهای سیاسی می گفت هر فریادی دارید بر سر آمریکا بزنید.گروگان گیری الگویی است برای جنگ سرد مطلوب آقای خامنه ای.
به این ترتیب یک طرح قلابی ترور مطلوب هر دو جناح در آمریکا و ایران است و می تواند کار هر کدام آنها باشد و حتی نقشه یکی و کمک غیر مستقیم دیگری کار را به اینجا رسانده باشد.
هشدار
این که برنامه ریزی این ترور قلابی از ایران شروع شده، که همان طور که گفته شد که بدون تایید آقای خامنه ای ممکن نمی شد، یا توطئه ایست که در آمریکا طراحی شده و آقای خامنه ای به دنبال بهره برداری از آن باشد در عمل فرق چندانی نمی کند. ایران باید بداند شرایط بسیار خطرناکی است و اگر درست عمل نکند بار دیگر با تحمل خسارات سنگین و پذیرش تحقیری ده ها برابر بیشتر از ادامه جنگ و گروگان گیری مجبور به تسلیم می شود. اگر حاکمان ایران در ادعای انکار خود صادق هستند به جای آنکه آقای خامنه ای با لحنی موهن مرتب به آمریکا حمله کند و خود را بیشتر در معرض اتهام قرار دهد باید دست به افشاگری بزند، و به جهان اعلام دارد که برای افشای حقیقت حاضر به دستگیری مقام مسئول فراری در سپاه قدس و تحویل آن به مقامات ذیصلاح و بی طرف بین المللی است، تا بی گناهی ایران ثابت شود. نه آن که با انکار بدون دلیل و توهین مرتب به حریفان همگان را به شک بیندازد که اگر ایران ریگی در کفش ندارد چرا حاضر به دستگیری فرد مورد اتهام، که به هرحال مدارکی برای شرکت او در توطئه در دست است، نمی باشد.
حاصل عملکرد کنونی آقای خامنه ای محکوم یا مظنون شدن ایران است، و قربانی اصلی این ماجرا مردم بیگناه و اسیر ایران خواهند بود. مطالعه عملکرد دشمنان خونین ایران در آمریکا، بویژه از حدود یکسال و نیم پیش، نشان می دهد که چگونه این دشمنان در نابود کردن حکومت ایران به هر قیمتی مصمم هستند، و غم آن ندارند اگر در این میان صدها هزار ایرانی کشته شده و کشور ایران ویران گردد. در این مدت بارها مجاهدین خلق میهمانی های با شکوه چند هزار نفری داده اند و سخنرانان معتبری در این مجالس سخن گفته اند، و همه در حمایت از مجاهدین و حمله به ایران داد سخن داده اند. این افراد دیگر محدود به راست هایی چون آقای جان بولتن نماینده پیشین آمریکا در سازمان ملل و آقای رودی جولیانی شهردار سابق نیویورک و سیاستمدار نامدار آمریکا نمی شود، که دموکرات های نامداری چون آقای هاوارد دین رئیس سابق حزب دموکرات و کاندیدای ریاست جمهوری سال ۲۰۰۴ و آقای پاتریک کندی پسر ادوارد کندی و۱۸ سال نماینده دموکرات مجلس هم به این جمع پیوسته اند، کسانی که با همه تضادشان با یکدیگر در حمایت شدید از اسرائیل هم صدا هستند.
نگران کننده تر اینکه حاکمان ایران خود روی این آتش نفت می ریزند. آقای احمدی نژاد در سازمان ملل بدون هیچ ضرورتی فاجعه یازدهم سپتامبر را تلویحاً کار آمریکا می خواند. من آمریکایی ای را ندیدم که سخنان این دشمن آمریکا را توهین به خود ندانسته و با نفرت از او یاد نکند، حتی کسانی که فعالانه در تظاهرات ضد وال استریت شرکت داشتند. و یا حرکت مسخره ارسال یک کشتی جنگی به مرزهای دریایی آمریکا که یعنی یک کشور جهان سومی تازه کشتی کوچکی ساخته می تواند کشوری را که بودجه نظامیش به تنهایی بیش از مجموعه بودجه نظامی تمام کشورهای جهان است، تهدید کند.
سخنی با اپوزیسیون
از این روی خطری جدی ایران را تهدید می کند و تمام نیروهای اپوزیسیون باید هشیار باشند که این مسیر به حمله نظامی، که خواست اسراییل، عربستان، و تندروهای آمریکا است، ختم می شود. این همه بسیج تبلیغاتی بر سر این طرحی که همه کارشناسان آن را قلابی شناخته اند از سر تفنن نیست. بی جهت نیست که بسیاری از خوش خیالان در سال گذشته به دنبال تشکیل آلترناتیو رفته و هر یک دیگری را خوش خیال می خواند. اشکال اپوزیسیون مسئول و متعهد آن است که میان دشمنان خارجی کشور و حاکمان ستمگر ایران قرار گرفته است، که هر دوی آنها غم ملت ایران و سربلندی ایران را ندارند و منافع خود را برتر از هر چیزی می دانند. زبان حال این اپوزیسیون در این موارد چنین است:
من از بیگانگان هرگز ننالم
که هر چه کرد با من آشنا کرد
اما همین جا است که حرف مهندس سحابی را به یاد می آورم که می گفت ما مهم نیستیم مهم منافع و مصالح مملکت است. ایرانیانی که در تلویزیون ها می آیند و می گویند فاجعه یازده سپتامبر زیر سر ایرانیان است، و در این روزها بی پرواتر از هر غیر ایرانی ای این توطئه ترور را با قاطعیت کار ایران می دانند حکم آن ضرب المثلی را دارند که می گویند”کولی ها وقتی با کسی دعوایشان می شود بچه خود را بر زمین زده و می کشند تا خونش را به گردن دشمنشان بیندازند”. این ها مرا به یاد روزهایی می اندازد که ده ها هزار نفر انسان های مسئول در شهر واشنگتن علیه جنگ تظاهرات می کردند، و درگوشه خیابان جمع کوچکی از عراقی ها، که چند معمم هم در میانشان بود، با طبل و شیپور علیه ما شعار می دادند و از امریکا می خواستند به عراق حمله کند.
روشی که آقای محمد برقعی در پیش دارد انتقاد مسالمت آمیز از حکومت ملایان ایران و ادامه این راه تا هزاران سال دیگر است تا خداوند شاید بخواهد راسا نسبت به سرنگونی آن اقدام نماید در حالیکه دیدیم در لیبی مردم با کمک نیرو های ناتو اقدام به سرنگونی سرهنگ قذافی کردند بنابراین نظریه های آقای برقعی فقط به درد دیکتاتورها میخورد نه به درد مردم ستمکش.