بر پهنای غم تاریکمان
قدم زدیم و گذر کردیم.
رنگها و فصلها را به بازی گرفتیم و بی صدا اشک ریختیم
فریاد کشیدیم و طعنه خوردیم
چشمان کم رنگمان، نگاه های دور به خود گرفتند
و در سکوت آویختیم به لبخند تلخی که شاید
رهایمان کند
یکی شویم
و بگریزیم …
«سارا فرد حصاری»*
غروب روز شنبه دوازدهم نوامبر نمایشگاه نقاشی مهرناز تنباکوساز، با پانزده تابلو رنگ و روغن او با عنوان « ورای لبخند» در گالری مکیک مونترال، گشایش یافت. این اولین نمایشگاه این نقاش در کاناداست. با این نمایشگاه مهرناز تنباکوساز بعد از حدود ده سال کار در رشته های مختلف هنرهای تجسمی و خلق آثار متنوعی در ایران، عرضه آثار و ادامه فعالیت های هنری خود را در خارج از ایران شروع کرده است.
بارزترین جذابیت این مجموعه، سوژه آنهاست. محتوی این پانزده تابلو یک لحظه ساده ساکن اما در عین حال پرمایه و عمیق، از تک چهره های چروکیده و درهم، نگاه ها، صورتها، لب های خندان و چشمان شاد هم ازغم تلنبار شده و هم از نسیان رها شده ی مردان و زنان گوناگون است. مردان و زنانی که نقاش با مهر و دیدگاه ظریف هنرمندانه و با حس زنانه اش برگزیده تا با تصویر کردنشان بر بوم، با رنگ و سایه روشن ها، در قالب تابلوهایی از تنهایی هایشان، یک به یک، «داستان پر آب چشم» آنها را برای ما روایت کند. مهرناز تنباکوساز، این آدم ها را با حسی انسانی نه تنها دیده که با مشاهده ای موشکافانه، تلاش کرده وجودشان را در «ورای لبخند»هایشان کشف و به تماشا بگذارد.
آدم های روزگار ما و تمام روزگاران، هر که بوده و باشند، هر احوال و هر آنچه که بر آنها گذشته یا بگذرد، گاه در یک لحظه، گاه برای چند روزی، گاهی برای دوره ای کوتاه و گاهی همانند آدم های تابلوهای این نقاش، برای همیشه شاید در درون و برون و در ظاهری که دیگران از آنان می بینند، از مرز و حال و هوایی که می شناسیم، گذر می کنند. قراردادهای اجتماعی اینگونه احوالات را «غیر معمول» و «غیر عادی» توصیف می کند. آدم ها با تفاوت هایی در حالتی قرار می گیرند که فهمش برای دیگران بسیار، دشوار می نماید. اکثرا به این «سوته دلان» با پیشداوری بی رحمانه ای نگاه می کنند. غافل از اینکه همه ما نه شاید با وضعیت و اوصافی که در این دسته از هم نوعان خود می بینیم، بلکه شماری از ما هم بر حسب آنکه زندگی مان چگونه گذشته و می گذرد، در کشاکش دهر، به درجات مختلف، احتمالا به چنین حالاتی رسیده ویا میرسیم. این نکته، دیدن مجموعه به نمایش گذاشته شده را تماشایی می کند.
اگر گروهی از تماشگران این تابلوها با دیدن این چهره های «پرلبخند غمگنانه» شوکه می شوند و بعضی حتی حالتی ناخوشایند در خود احساس می کنند، از آنروست که نقاش با نمایش دردی که در صورت آدم های تابلوهایش موج میزند و رنجی که این آدم های را به این حال و هوا رسانده، تماشاگران را وادار به « همذات پنداری» می کند. مثل اینکه همه می دانیم مرگ را گریزی نیست اما همیشه به مرگ فکر نمی کنیم و معمولا تنها وقتی خبر مرگ کسی را که می شناسیم، می شنویم، همذات پنداری، و تصور سرنوشت مشترک و ناگزیر«مرگ»، ما را برآشفته می کند!
مهرناز تنباکوساز برای به فکر انداختن تماشاگران، آدم های تابلوهایش، همه آنها را در بیشتر پرده هایش، اکثرا در گوشه کافه ها و در فضایی چرک در میان اشیایی فکسنی به تصویر کشیده است. لبخند تلخ سودا زده، گیج و پیچ و تاب خورده این آدم ها تنها نشانه های پر رنگ «بودنی» تپنده و گرچه غمبار از زندگی است. در فضاهایی که نقاش تصویر کرده خورشید، گل، روشنی و ظاهرا هیچ بارقه امید دیگری حتی کورسو هم نمی زند. آدم های «داستان های پر آب چشم» با اینکه در مکانهای عمومی چشم به ما دوخته اند همه اما در تنهایی غریبانه شان پس از توفان بنیاد کنی که بر ما روشن نیست چگونه از سر گذرانده اند، در فضایی تیره و تار، تنهایند.
نقاش از آنجا که بنا داشته حال و احوال سوژه هایش را با بیشترین تاثیر و تأثر به تماشاگران بنمایاند، با اغراق، اندام، چهره ها و لبخندها را تصویر کرده است. خط و خطوط چهره و اندام آدم ها به نسبت برجسته تر ازحد و حدود طبیعی با ترکیبی از رنگ های تیره و تار با زمختی بر تابلوهای بزرگ رقم زده شده اند. این زمختی خیلی به چشم می خورد. حتی گاهی توی ذوق می زند. نقاش ترفندهای کارش را به نسبت خوب تجربه کرده و می شناسد. ترکیب، پرسکتیو، آناتومی، رنگ و خط و حجم را در نقاشی به نسبت خوب می شناسد. اما به نظر می رسد همه اینها را با ظرافت و حوصله و خویشتنداری به کار نگرفته است. هر آنچه حس کرده بی محابا بر تابلوها ریخته است .این نکته از آنجا به نظر بیننده می رسد که در خلق تابلوها، در بیشتر آنها ، نوعی شتابزدگی نامحسوس و شاید تعمدی به چشم می خورد.
مهرناز تنباکوساز در ده سالی که پای به عرصه هنرهای تجسمی و عمدتا نقاشی گذاشته، راه درازی طی کرده و کار هنر را تجربه کرده اما هنوز تا پختگی راه پر و پیچ و خم اما امیدبخشی در پیش دارد. در کارنامه خود عروسک سازی، خوشنویسی، تئاتر، طراحی و مجسمه سازی را تجربه کرده و این تجربه ها در راهی که در نقاشی پیش رو دارد، مددیار او خواهند شد. این نقاش جوان که چند ماهی است به کانادا مهاجرت کرده، اکنون میدان بازتری برای آموختن و خلق آثار پربارتر و پخته تری به دست آورده است. وی در سال ۲۰۰۵ از دانشگاه هنر فارغ التحصیل شده و بعد از آن در سال ۲۰۱۰ یک دوره کارشناسی ارشد را در رشته نقاشی و معماری دانشگاه تهران به پایان رسانده و پیش از مهاجرت به کانادا چند نمایشگاه از آثارش در گالری ها و مراکز هنری ایران داشته است.
نمایشگاه «ورای لبخند» تا پانزده ژانویه در گالری مکیک برای بازدید، برقرار خواهد بود.
*«سارا فرد حصاری» این قطعه را در پیوند با این مجموعه نقاشی ها سروده است.
علی شریفیان هنر آموخته رشته تئاتر و هنراست و در رشته علوم ارتباطات در کانادا تحصیل کرده، از همکاران شهروند است و علاوه بر مسائل هنری به عنوان روزنامه نگار آزاد درباره امور سیاسی، اجتماعی و هنر و فرهنگ کانادا هم می نویسد.
Darood Ali jann;
Your article is as usual fantastic!
I am in the process of printing my charcoal drawings and would like to know if you would submit an article in Farsi and English about me for the Forward. I have such fond memories of our time together in Vancouver and I would be most appreciative of whatever you can deliver for me. Most of my art work is on my website @ http://www.fineartamerica.com.
. I look forward to talking with you and hearing what your ideas are. If you could send me your phone number I would be happy to call you and discuss this venture.
All the best,
Reza Sepahdari