نامه خوانندگان

آقای برایان ویتاکر ستون نگار گاردین در رابطه با آماده کردن افکار عمومی برای حمله نظامی به عراق ـ “مسموم کردن جو”، گاردین، ۹ دسامبر ۲۰۰۲ ـ یادآور شدند که “یکی از قدیمی ترین حقه ها در پیشروی به سوی جنگ پخش داستان های وحشت انگیزی است که دشمن به زودی به آنها دست خواهد زد. مقامات دولتی نهال این داستان ها را می کارند، روزنامه نگاران آنها را آبیاری می کنند و جامعه، در بیشتر موارد، آنها را می بلعد”. مقاله ی “تماشاگر یا بازیگر؟” را در شهروند شماره ۱۳۵۹، یک بار، دو بار، … می خوانم و از خود می پرسم که آیا این مقاله نیز “نهال وحشتزای جنگی” را که آمریکا و اسرائیل کاشته اند آبیاری می کند؟ دلایل چنین افکاری را در زیر توضیح خواهم داد ولی لازم است که قبلا مقاله ی یاد شده را مروری کوتاه بکنیم.

آقای نخعی در مقاله ی یاد شده می نویسد وسائل ارتباط عمومی غرب و اسرائیل “روال عادی کار خبررسانی خود را رها کرده و به بازتاب و حتی بزرگنمایی [آبیاری نهال جنگ] خبر حمله ی نظامی احتمالی اسرائیل” به ایران پرداختند و معتقد است که “منشأ این تمرکز همگانی رسانه ها را باید در نشست این هفته شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی، که متن گزارش مدیرکل آن پیش از نشست [توسط جاسوسان آمریکا و اسرائیل] به بیرون درز کرد، جستجو نمود.” پس از این مقدمه، شرحی از حملات نظامی اسرائیل به تأسیسات هسته ای عراق و سوریه ارائه می شود و یادآوری می شود که آقای شیمون پرز، رئیس جمهور اسرائیل، “احتمال حمله نظامی به ایران را جدی” می داند و از قدرت های جهان می خواهد که با “عملی کردن تعهد خود [با حمله نظامی به ایران] مانع دستیابی جمهوری اسلامی به توانایی هسته ای نظامی شوند.” آقای نخعی سپس نمونه هایی از “نغمه های هماهنگ” روزنامه های “واشنگتن پست” و “نیویورک تایمز” عرضه می دارد تا احتمالاً نشان دهد که ایران”با کمک متخصصان خارجی اهل شوروی سابق، پاکستان و کره شمالی” و “آزمایش های دانشمندان هسته ای ایران” قدم های مهمی را در جهت تولید سلاح های هسته ای برداشته و از این روست که آقای شیمون پرز از “قدرت های جهان [آمریکا] می خواهد “تصمیمی حیاتی برای سرنوشت جهان [ادامه ی هژمونی غرب]” بگیرد.

آقای نخعی در خاتمه به تناقضات، چندگانگی و پریشانی مقامات ایرانی اشاره می کند و می نویسد که خسارات حمله نظامی به ایران را “مردم بی پناه و ستمدیده ی ایران” می پردازند و از بیانیه ۱۲۰ روشنفکر ایرانی که نگرانند “مبادا تشبث به مقولاتی همچون دخالت بشردوستانه و حمایت از دمکراسی، دستمایه ی اقدامات ضد ایرانی و جنایت های غیرانسانی قرار بگیرد “یاد می کند و می نویسد”در عین همصدایی با امضاکنندگان بیانیه و شریک بودن در نگرانی ایشان، با تلخکامی از خود می پرسم چگونه می توان از تحقق این نگرانی جلوگیری کرد، اگر شمار تعیین کننده ای از هم میهنانمان با درک خطیر بودن وضعیت به خود نیایند، دست در دست هم نگذارند و به طور جدی و فعال از تماشاگر به بازیگر تبدیل نشوند؟”

چطور است که برای شروع فعالیت جدی و عبور از تماشاگری به بازیگری اولا به گفته ها و نوشته هایمان ایمان داشته باشیم و دو دیگر اینکه واهی بودن “داستان های وحشت انگیز” و ماهیت اصلی کسانی که نهال جنگ را کاشتند به خوانندگان عرضه بکنیم و افسانه های آنها را “نغمه های هماهنگ” جلوه ندهیم و جنایتکاران ضد بشر را سیاستمدارانی “پخته و معتدل” نخوانیم. نکات زیر را نیز “با درک خطیر بودن وضعیت” است که یادآوری می کنم.

۱ـ آقای نخعی در مقاله «زایش موش از کوه “بهار عربی”» ـ تارنمای شهروند، ۲۷ اکتبر ۲۰۱۱ ـ “ادعای” بی طرفی و خبررسانی حرفه ای “بی بی سی” را به درستی”کهنه کاری استادانه” می خواند ولی با گذشت کمتر از سه هفته “کهنه کاری استادانه” و جانبداری خبررسانی هایی چون “سی ان ان، بی بی سی، رادیو اسرائیل، واشنگتن پست، نیویورک تایمز … را فراموش کردند، اخبار و تحلیل هایشان را تحویل خوانندگان دادند، و سئوال نکردند که چه کسانی گزارش محرمانه مدیرکل آژانس بین المللی انرژی اتمی را به مطبوعات سپردند و به نظر نمی رسد که گزارش درز شده را مروری کرده و نتیجه ی مطالعات خود را ـ موافق و یا مخالف خبررسانی های کهنه کار ـ برای خواننده بازگو کنند.

۲ـ متهم کردن ایران برای دستیابی به سلاح های هسته ای و تهدید به حمله ی نظامی به ایران از طرف آمریکا و اسرائیل پدیده ی تازه ای نیست و این تهدیدها در ۲۰۰۵ به اوج خود رسیده بودند و در شهروند آن زمان نیز بازتاب یافت.

فعالیت های اسرائیل علیه ایران پس از سرنگونی رژیم سابق آغاز شد و از ۱۹۹۰ سعی نمود تا آمریکا را متقاعد به برنامه هسته ای ایران بکند. این فعالیت ها پس از واقعه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ شدیدتر شد. به عنوان مثال، اسرائیل در سال ۲۰۰۲ لیستی از فعالیت های ایران که شامل دستیابی به موشک های دورپرواز و مجهز به سلاح های شیمیایی و بیولوژیکی، ارسال پاسداران به لبنان، دستیابی به سلاح های هسته ای و غیره بود. آریل شارون ـ نخست وزیر سابق اسرائیل و مسئول جنایات اردوگاه های صبرا و شتیلا در لبنان ـ در مصاحبه با تایمز لندن در ۵ نوامبر ۲۰۰۲ یادآوری کرد که فکر می کند ایران “مرکز ترور جهان است” و “لحظه ای که مناقشات عراق پایان گرفت، ایران را در صدر جدول انجام دادن ها قرار خواهد داد.” اسرائیل برای رسیدن به هدف از اتهامات توسعه سلاح های جمعی بهره گرفت و از طریق مجاهدین خلق ساخت تأسیسات غنی کردن اورانیوم و تهیه آب سنگین توسط ایران را در یک کنفرانس مطبوعاتی نمایشی افشا کرد. صرف نظر از اینکه هیچ یک از فعالیت های یادشده، اگرچه به آژانس بین المللی انرژی اتمی گزارش نشده بودند، مخالف قرارداد منع توسعه سلاح های هسته ای نبودند.

از آن زمان به بعد آمریکا و اسرائیل مدارک جعلی تهیه و تحویل آژانس بین المللی انرژی اتمی دادند، بازرسان آژانس و یا جاسوسان آمریکا در آژانس گزارشی از فعالیت های هسته ای ایران برمبنای مدارک آمریکا و اسرائیل ضمیمه ی گزارش مدیرکل وقت آژانس کردند و مدیرکل را تحت فشار قرار دادند تا گزارشی شدیداللحن علیه [ایران] تهیه کند. دکتر البرادعی، مدیرکل وقت آژانس، از وجود جاسوسان آمریکا در آژانس باخبر بود و از جعلی بودن مدارک تحویل داده شده نیز مطلع بود و از این روی زیر بار فشارهای آمریکا و اسرائیل نرفت و متهم شد ـ اسوشیتدپرس ۹ سپتامبر ۲۰۰۷، روزنامه هاآرتص ۱۹ اوت ۲۰۰۹ ـ که اطلاعات در مورد به دست آوردن سلاح های هسته ای ایران را مخفی می کند و از انتشار شواهدی که بازرسان [جاسوسان آمریکا] آژانس از فعالیت هسته ای ایران برای به دست آوردن بمب اتم خودداری می کند ـ آقای ساسان فیاض منش، استاد اقتصاد و زمانی رئیس این دانشکده در دانشگاه فرزنو کالیفرنیا در کتاب Sanction, Wars and the Policy of Dual Containment” از انتشاراتRutledge ، ۲۰۰۸ مفصل و با مدارک به این مسائل می پردازد.

۳ـ اشپیگل در تارنمای جهانی در مصاحبه ۱۹ آوریل از دکتر البرادعی پرسید که آیا در زمان بررسی برنامه هسته ای ایران توسط آمریکا و همدستانش گول خوردند؟ ایشان جواب دادند”آمریکا و اروپایی ها مدارک مهم و اطلاعات را از ما دریغ کردند. آنها دوست نداشتند که با دولت ایران به توافق برسند، بلکه با هر وسیله ای که لازم باشد، رژیم را عوض بکنند.”

۴ـ یکی از بهترین و موثرترین وسیله ی عوض کردن رژیم گزارش متهم کننده از طرف مدیرکل آژانس بین المللی انرژی اتمی است. از این روست که روزنامه اسرائیلی هارآرتص در گزارش یاد شده در بالا می نویسد”به هر حال، اورشلیم امید دارد که جانشین او [البرادعی]، یوکیا امانو، دیپلمات ژاپنی، خط مشی شدیدتری در مورد برنامه هسته ای ایران اتخاذ خواهد کرد. ” آقای امانو بنابر تلگراف دیپلماتیک فاش شده از طرف ویکی لیکس ـ آژانس فرانس پرس ۲ جولای ۲۰۰۹ و گاردین ۲ دسامبر ۲۰۱۰ ـ “کاندید برتر” برای پست مدیرکلی آژانس بودند. سفیر آمریکا در تلگراف یاد شده نوشتند “امانو در چندین مورد به سفیر یادآور شدند که احتیاج دارند امتیازاتی به گروه G-77 بدهند، که به درستی احتیاج دارند که منصف و مستقل باشند، اما ایشان در مورد هر تصمیم گیری استراتژیکی، از انتصاب کارمندان بلندپایه برای بررسی برنامه هسته ای منتسب به ایران، کاملا در طرف آمریکا هستند.” یعنی آقای امانو جاسوسان آمریکا را مسئول رسیدگی برنامه هسته ای می کنند. آقای امانو از اولین گزارش در ۱۸ فوریه ۲۰۱۰ که تا آخرین هفته ی گذشته ارائه کردند نشان دادند که طرف آمریکا و اسرائیل هستند و “خط مشی شدیدتری در مورد برنامه هسته ای ایران اتخاذ” کردند و قبل از ارائه آخرین گزارش مخفیانه به کاخ سفید رفتند تا مطمئن شود که آخرین گزارش مورد قبول آمریکا و اسرائیل است. آقای دیوید سنگر در ۷ نوامبر ۲۰۱۱ در نیویورک تایمز نوشتند “یوکیا امانو، ۱۱ روز قبل به کاخ سفید آمد تا مقامات بالای سازمان امنیت ملی را در مورد گزارش آینده ملاقات کند، مقامات [کاخ سفید] حاضر نشدند حتی تائید بکنند که ایشان هرگز به ساختمان [کاخ سفید] وارد شدند.”

۵ـ متخصص “خارجی اهل شوروی سابق” که واشنگتن پست خبر داد و آقای نخعی نقل قول کردند و بعدا توسط واشنگتن پست معرفی شد آقای “ویاچسلاوا دانیلنکو” است که “دانشمند هسته ای شوروی سابق” نیست و نبوده و از ابتدای فعالیت های تحقیقی روی تهیه الماس در اندازه های اتمی و مولکولی فعالیت داشته و دارد و مقالات علمی منتشر شده از طرف ایشان گواهی دهنده ی این مدعا است. آژانس و آقای دیوید آلبرایت ـ رئیس مرکز بین المللی برای علم و امنیت در واشنگتن ـ که مرجع خبر فعالیت های دانیلنکو بودند به خود زحمت ندادند که صحت ادعای خودشان را بررسی و تائید نمایند و آقای نخعی نیز چنین نکردند.

۶ـ آقای نخعی شیمون پرز ـ رئیس جمهور اسرائیل ـ را “سیاستمدار پخته و معتدلی” می خواند تا نشان دهد که نگرانی های اسرائیل بی پایه نیست و خواسته و نخواسته که جنایات ضدبشری پرز کمتر از نتانیاهو و دیگر نخست وزیران سابق اسرائیل نبوده است. به عنوان مثال، آقای پرز برای به دست آوردن امتیازات در انتخابات ۱۹۹۶ دستور بمباران اردوگاه سازمان ملل در شهر قانا را دادند که موجب کشتار بیش از صد نفر ـ اکثرا زن و بچه ـ شد و مدارک آن با عکس ها در تارنمای جهانی موجود است.

۷ـ آقای نخعی به نظر نمی رسد که با “دخالت بشردوستانه و حمایت از دمکراسی” از جانب آمریکا و ناتو مشکلی داشته باشند و چنین مداخله ای را درگذشته با استفاده بسی نابجا از منشور سازمان ملل توجیه کردند. در مقاله ی مورد بحث نیز نوشته “اما از واقع بینی [رهبران] این کشور [اسرائیل] به دور است که … دست به اقدامی [حمله نظامی] بزند که تنها برنده ی آن نظام ستمگر ولایت مطلقه ی فقیه باشد.” ولی یادآوری نمی کنند که مثلا با عوض کردن چه رژیمی مردم برنده شده اند. مردم افغانستان، عراق، و لیبی که بهره ای از عوض کردن رژیم نبردند که هیچ، بلکه بزرگترین خسارات مالی و جانی را دیده اند. آقای نخعی در اینجا ” از واقع بینی [رهبران]” اسرائیل می نویسد و در اواخر همین پاراگراف بنیامین نتانیاهو نخست وزیر را غیرمستقیم ناپخته و شرور می خواند. باز هم آقای نخعی توضیح نمی دهند که کشوری که به هیچ یک از قوانین بین المللی احترام نمی گذارد، هر وقت بخواهد به کشورهای همسایه حمله می کند، زندانی سر باز برای یک و نیم میلیون نفر در نوار غزه ایجاد کرده، و غیره و غیره و رهبرش در میان دوستانش ـ آقایان سارکوزی و اوباما ـ دروغگو شناخته شده و وزیر امور خارجه اش به نژادپرستی معروف است و … چگونه واقع بین می شود.

۸ـ برای نویسنده آگاه و مطلعی چون آقای نخعی مشکل نخواهد بود که “گرد و غبار” برپا شده را کنار بزند و بتواند “از ورای گرد و غبار به آنچه در صحنه می گذرد نظر” بیندازد و حداقل به بعضی از “واقعیت ها پی ببرد”. اطمینان دارم که به “خطیر بودن وضعیت” آگاهند ولی نمی دانم که چرا اخبار و تحلیل های خبررسانی های حرفه ای “کهنه کار” و طرفدار را بدون تأمل و تفحص تحویل خوانندگان دادند.