Global Dictatorship
از خوانندگان
لازم به یادآوری است که غرض از این نوشتار کوبیدن مذاهب نیست، بلکه طرف صحبت، افرادی هستند که با سوءاستفاده از آن به فکر ایجاد فرمانروائی مطلق افتادند.
مردمی که امروزه در کشورهای به اصطلاح آزاد و دمکراتیک زندگی می کنند آزادی را به همان طریقی که کریستف کلمب به سرخپوستان آمریکا هدیه کرد پذیرفته اند؛ مردمی که بُز پیشرو در گله را کورکورانه دنبال می کنند و به هر دره ای که این سردمداران بخواهند سقوط می کنند و اگر چند گوسفندی سر باز زند او را با سگ های گله به پیروی وا می دارند. طی قرون متمادی فرمانروایان مذهبی به جای آن که مردم را به آن چه که در کتب مقدس است هدایت کنند برای رسیدن به مقاصد و اهداف شوم خود به هر راهی که خود می خواستند به نام مذهب هدایت کردند و قسمت مشکل آن همان بود که مردم را متقاعد بر این امر کنند که راه درست زندگی همین است که این خود نوعی شستشوی مغزی است (Mind Manipulating) و با مقید کردن اجداد ما به قبول آن دیگر مشکلی در کار نبود چون این قیود به طور خودکار از نسلی به نسل دیگر و از پدرانمان به ما و از ما به فرزندانمان منتقل می شود.
مرحلۀ دوم ایجاد سیستم فرمانروائی و مملکت داری بود که آن را به نحوه تئولوژی سیستماتیک که معنی آن بخشی از علوم الهی است که مذاهب مختلفه را جزئی از یک حقیقت کل می داند، بر مردم تحمیل کردند، یعنی مردم را متقاعد کردند که این سیستم ها جزئی از کل زندگی شماست و چون بودنش برای مملکت داری “باید” است پس قبولش هم برای مردم “باید” است و قوانینی را که بتوان بر اساس آن یک حکومت مستحکم مطلق گرا ساخت در این سیستم ها جای دادند و مردم چون آنها را مردان خدا می دانستند با باور و اعتماد مانند همان گوسفندانی که قبلاً گفته شد شروع به پیروی از تمام این سیستم و قوانینش کردند. آنها این سیستم اقتصادی، سیاسی، مذهبی، ارتشی، بانکداری، کنترل مواد داروئی و غذائی، آموزش و پرورش، جاسوسی، خبری و رسانه های جمعی را با ایجاد ترس اداره می کنند. آنها ایده ی سیستم ایجاد رعب و وحشت جهانی یا به قول خودشان (Global Fear) را از مردمی که از غضب خداوند و کیفر الهی می ترسیدند، گرفتند، یعنی وقتی متوجه شدند با ترساندن مردم از کیفر الهی تعداد بیشتری به کلیساها و اتاقک های اعتراف گناه می روند و طلب بخشش می کنند بر این عقیده شدند که با ایجاد رعب و وحشت در مردم راحت تر و بهتر می شود مقاصد شوم خود را پیاده کرد و تا به امروز هم از همین روش استفاده می کنند و شما شاهد آن هستید. ناگفته نماند که روال کار برای تمام سیستم ها همان است یعنی اگر برای مثال به سیستم اقتصادی مربوط باشد مردم را از رکود اقتصادی و ورشکستگی و پیامدهای ناگوار امور مالی به وحشت می اندازند و وقتی اذهان عمومی را آمادۀ پذیرش دیدند با همکاری سه گروه آن را به مرحلۀ عمل می رسانند: گروه اول طراحانی هستند که آن را طرح و پی ریزی می کنند، گروه دوم که تعدادشان کمی بیشتر از گروه اول است آن را به مرحلۀ عمل در می آورند و اجرا می کنند و وقتی مردم با دستپاچگی به هر دری می زنند تا از واقعه سر در بیاورند، گروه سوم که افرادی جز خبرگزاری ها و رسانه های جمعی نیستند آن را به همان نحو که دلخواه اربابان است به مردم تفهیم می کنند و یا اگر مسئله برای چرخش چرخ های زرادخانه هایشان باشد با دسیسه های گوناگون کشورها را به جان هم می اندازند و یا سناریوی برج های دوقلو را به اجرا در می آورند. در سناریوی برج های دوقلو دو اشتباه بود: یکی این که فکر نمی کردند آن برج ها به آن صورت فرو ریزند، دوم آن که کار افغانستان را در یک یا دو سال می سازند که زهی خیال باطل، البته گفتنی در این باره زیاد است که چند نمونه اش همان اتفاقاتی است که در مصر و لیبی و سوریه و یمن می گذرد که با خبرید.
بگذریم و بپردازیم به یکی دیگر از وظایف گروه رعب و وحشت که آن مشغول نگه داشتن اذهان عمومی است. یعنی مردم وقت فکر کردن به این که چه کلاه های گشادی بر سرشان می رود را نداشته باشند و دائماً در هراس باشند و در نتیجه بیشتر به آنها تکیه کنند. از پخش پودر سفید مرگبار گرفته (اگر یادتان باشد) تا بمب گزاری های ساختگی تا نشان دادن فیلم عده ای که در بیابان با چند تفنگ خالی در حال پریدن از روی چند تکه چوب هستند که گوینده تلویزیون با آب و تاب به مردم هشدار می دهد که این ها اعضاء القاعده هستند که خودشان را برای کشتن شما آماده می سازند. البته ما می توانیم برویم از آنها فیلم برداری کنیم ولی نمی دانیم کجا هستند (ای خدا من چقدر درازگوشم) و یا زمزمه این که ممکن است تروریست ها به سلاح های اتمی دست یابند و آخرینش هم گم شدن موشک های قذافی است و افتادن آن به دست القاعده که خواب از چشمان مردم ربوده است چون منتظر آنند ببینند چه وقتی این موشک ها بر سرشان فرود خواهد آمد؛ موشک هائی که هم با کامپیوتر هدایت می شوند، هم سکو دارند. آیا القاعده آن را با سکو و کامپیوتر دزدیده است، آن را هم نمی دانم چون گوش درازم.
بگذریم و به مسئله دیگری بپردازیم و آن هم وارونه جلوه دادن وقایع و اشاعۀ دروغ است و دستکاری وقایع و ارائه خبرها به نحو دلخواه خود که در این جا با نوشتن یک جوک بقیه داوری را به شما می سپارم. مردی جان کودکی را در نیویورک از دست سگی که به او حمله کرده بود نجات می دهد و با ضرباتی قادر به کشتن سگ می شود و خبرنگاران که در محل حاضر می شوند به او می گویند فردا در تیتر روزنامه ها خواهند نوشت “مردی اهل نیویورک جان کودکی را نجات داد” و آن مرد می گوید “من اهل نیویورک نیستم”، می گویند باشد پس می نویسیم “یک مرد آمریکائی جان بچه ای را نجات داد” و آن مرد می گوید “من آمریکائی نیستم، من اهل پاکستانم” و فردایش این نوشته بر صفحۀ اول روزنامه ها نقش بسته بود: یک تروریست پاکستانی یک سگ آمریکائی را کشت.
بگذریم و برگردیم به شیادترین سیستم موجود که آن هم چیزی جز سیستم بانکداری نیست که با مکیدن خون میلیون ها انسان زحمتکش به انحای مختلف جیب ها را خالی می کنند با دادن وام های کلان با پولی که وجود خارجی ندارد یعنی فقط اعداد و ارقامی است در مقابل اسم شما در رایانه و در درازمدت دو برابر آن را به عنوان بهره از شما پس می گیرند و یا شما را به خاطر نداشتن کردیت وادار به داشتن کارت های اعتباری و استفاده از آن می کنند. بدتر از همه کسی اجازۀ معامله نقدی کلان را ندارد و یا چراهائی که ما از آن سر در نمی آوریم مانند چرا چکی به مبلغ بیش از پنج هزار دلار هفت روز طول می کشد که به حسابتان واریز گردد و صدها ترفند دیگر که بماند.
راستی سرکردگان این دیکتاتوری عظیم چه کسانی هستند؟ همان طور که در نوشته خواندید وقتی مذهبیون آن را شروع کردند پس هنوز هم خودشان هستند از فراماسونرهائی که واتیکان را در دست دارند تا سرکردگان مذهبی قوم یهود البته این دو رقیب که از همان کاسه آب می خورند هم مانند مافیاهای کوچک اختلافات خود را مانند سهمیه بندی و منطقه بندی دارند و به حساب هم می رسند ولی در مقیاسی بزرگتر و اگر شما تاریخ اقتصاد اروپا قبل از جنگ دوم جهانی را بخوانید به آن پی خواهید برد که چه کسانی آن را قبضه کرده بودند و چگونه پس دادند و چگونه کشور اسرائیل قبل از جنگ دوم آماده بود ولی بعد از اتمام جنگ در سال ۱۹۴۷ توسط بن گوریون که خود دست نشانده انگلیس و واتیکان بود موجودیت آن اعلام شد و فوراً هم به رسمیت شناخته شد و حکمرانی مذهبیون یهودی دوباره پا گرفت، ولی این بار از کشوری که در محاصرۀ کشورهای مسلمان نشین عرب است و از این که جسته گریخته می شنوید اگر جنگی دیگر در کار باشد شروع آن از خاورمیانه خواهد بود این در اصل هشداری است از مذهبیون مسیحیت به مذهبیون یهود، البته در این بین قدرت اسلام را نادیده نگرفتند و به همین دلیل از همان بدو اسلام آنها را در جهان سوم نگاه داشتند و هنوز هم در آنند و از این که فکر کنیم این امر به علت تمدن و یا صنعت و تکنولوژی است فکری است نادرست و آخوندهای بیچاره که خیال تشکیل قدرت آن چنانی را در سر می پرورانند بیهوده در تلاش اند، البته ممکن است قدرتی منطقه ای داشته باشند ـ که دارند ـ ولی هرگز پا از آن فراتر نخواهند توانست گذاشت.
در خاتمه به مطلبی می پردازیم که این تشنگان قدرت با این همه زرنگی از آن غافل بودند و آن محیط زیست است. با ندانم کاری بلائی بر سر آن آورده اند که جبران پذیر نیست و بالاخره خشم طبیعت کار خود را خواهد کرد و چنانکه شاهد آن هستید با توفان های پیاپی دریائی، گردبادها و خیزابه های عظیم(سونامی) و زمین لرزه ها بر ما تاخته است و اگر شما تغییرات جوی همین کانادا را با بیست سال پیش مقایسه کنید حساب کار دستتان خواهد آمد و صد البته این ها از آن در وحشت هستند ولی سلاحی جز چند کیسه شن در مقابلش ندارند. پس بهتر است به جای رزمناوهای عظیم، کشتی های مدرن نوح بسازند.