اشاره: مطلب زیر بخشی از مطلب بلند با عنوان”اولین شخصیتی که با باند منتظری درگیر شد/ علت کینه مجاهدین‌انقلاب از لاجوردی پس از ۳۰ سال” در سایت رجانیوز است که به مناسبت اول شهریور سالروز ترور لاجوردی منتشر شده است. از آنجا که لاجوردی در سال ۶۳ از مقام دادستانی انقلاب تهران عزل شد و تا آن زمان نقش عمده ای در شکنجه و سرکوب زندانیان سیاسی پس از انقلاب داشت، بخشی از این متن بلند را که به زندگی لاجوردی پس از انتصاب

نفر اول از راست: اسدالله لاجوردی

به مقام دادستانی پرداخته، با همان ادبیات سایت رجانیوز در زیر آورده ایم.

***

لاجوردی و دادستانی انقلاب

اسدالله لاجوردی پس از خاتمه پرونده فرقان و پیشگیری از ادامه ترورها توسط این گروهک، مسئولیت دادستانی انقلاب تهران را در طول سال‌های ۶۰ تا ۶۳ برعهده گرفت. لاجوردی با توجه خاص به اهداف منافقان که روی احساسات جوانان سرمایه‌گذاری کرده بودند، مردم را متوجه ایده‌های التقاطی و ضد فطری سازمان منافقین می‌کرد و به دلیل نفوذ کلام و قدرت در بحث، باعث می‌شد که بسیاری از عقاید تروریستی بازگردند.

او معتقد بود که اگر کسی توبه کرد باید از مواهب توبه بهره‌مند شود و اگر کسی به روی نظام اسلحه کشید به سزای خود برسد. حتی بسیاری از آنها که دستشان به خونی آلوده نبود و توبه نموده بودند در اثر این رفتار او به انقلاب علاقه مند شده و برخی از ایشان پس از آزادی در جبهه ها حضور یافته و به شهادت رسیدند. گروهک‌ها که با رفتار اسلامی و مقتدرانه او مجال هیچگونه فعالیتی نداشتند، با فشارهای بسیار زیادی که از سوی باند مهدی هاشمی و از طریق آیت الله منتظری وارد ساختند، برای برکناریش می کوشیدند.یکی از نزدیکان شهید می گوید: فشارها از طرف شورای عالی قضایی وقت آنقدر زیاد بود که آقای لاجوردی باید استعفا بدهد، اما ایشان هرگز زیر بار استعفا نمی‌رفت و البته امام هم به ایشان فرموده بودند که استعفا ندهید و در هر صورت شهید لاجوردی را سال ۱۳۶۳ از کار برکنار کردند. اکبر هاشمی رفسنجانی نیز در کتاب خاطرات سال ۶۳ خود به این امر اشاره می کند که امام از برکناری آقای لاجوردی که بدون اطلاع ایشان بوده است، ناراحت گردیدند.

اما امام خمینی در همه حالات از لاجوردی دفاع می کرد به گونه ای که بنیانگذار انقلاب حتی در موضوع دفاع از فرزند خود درباره اتهام هایی که به وی وارد می گردیده است، شهید لاجوردی را سنگ محک راستین بودن دیدگاه‌های مرحوم حاج سید احمد خمینی قرار می دهند و می فرمایند: در امور سیاسی مدتی تهمت‌ها زده شد که احمد طرفدار منافقین است و من در طول مدت انقلاب مخالفت‌هایی از او می‌دیدم که دیگران بر آن شدت و قاطعیت نبودند و در این آخر که قضیه زندان اوین پیش آمد و شکایاتی از آقای لاجوردی می‌شد و مخالفت‌هایی می‌شد (غیر) از احمد کسی را ندیدم که بیشتر از آقای لاجوردی طرفداری کند و دفاع نماید و وجود او را برای زندان اوین لازم و برکناری او را تقریباً فاجعه می‌دانست.

شهید لاجوردی پرونده اغلب گروهک‌ها را به سامان رساند، اگرچه با موانعی که برخی مقامات وقت در کار او ایجاد کردند نتوانست پرونده برخی را تا انتها دنبال نماید. بنابر نقل نزدیکانش وی بعد از آنکه برخی از عناصر پایین سازمان پیکار اعدام شدند اما رهبران سازمان و کادر مرکزی با توصیه شورای عالی قضایی آزاد شده بودند؛ در پای آن حکمی که از طرف شورای عالی قضایی صادر شده بود، نوشت: «خدایا من با دیدن این حکم، مرگ خود را آرزو می‌کنم که در نظام جمهوری اسلامی زیردستی آن کسی که تابع شخص دیگری است باید اعدام شود اما کسی کـه دستور صادر کرده از زندان آزاد می‌شود و در خارج از کشور همچنان زندگی کند و مدام اتهام به نظام جمهوری اسلامی نسبت دهد.‌»

وی پس از آنکه از مقام خود عزل می گردد به شغل آزاد روی آورد و چند ماه بعد پنج بار به جبهه ها اعزام شد و علی رغم سنش و آثار باقی مانده از شکنجه های زندان کارهای سنگینی مانند ساختن سنگر و خالی کردن جعبه‌ مهمات در خطوط مقدم را نیز به عهده گرفت.

پس از تغییر مدیریت قوه قضائیه، آیت الله یزدی با سفارش سیداحمد خمینی، لاجوردی را به همکاری دعوت کرد و ریاست سازمان زندان ها را به او سپرد ؛ بدین گونه لاجوردی جایگزین مجید انصاری شد.

من را لاجوردی شکنجه کرده!

طاهرزاده از بازماندگان نسل اول سازمان مجاهدین خلق که پس از پیروزی انقلاب حاضر به همکاری با مسعود رجوی نشد در بیان خاطره ای از روزهای دادستانی انقلاب توسط لاجوردی می گوید: بعد از انقلاب در اوین لاجوردی از من دعوت کرد و گفت بیا این تخم و ترکه‌هایت را ببین. ببین توی ایران چی پاشیدی! آن موقع من در کمیته ستاد مشترک بودم. من به اوین رفتم. با لاجوردی از قبل هم‌سلول بودیم و همدیگر را خوب می شناختیم. آقای لاجوردی از بعضی مسائل اصلاً نمی‌گذشت. در میان مجاهدین، غیر از من فکر نمی‌کنم کسی را قبول داشتند، حالا چه دلیلی داشت؟ نمی‌دانم، ولی می‌دانم که آدم باهوشی بود.

ایشان آمد و به من گفت: چطوری داداش؟ گفتم:‌ خوبم. تو چطوری؟ داری جلادی می‌کنی؟ قاه قاه خندید و گفت:‌ بیا می‌خواهم نشانت بدهم که دارم چه می‌کنم. همین طور که به طرف دفترش در طبقه ۲ یا ۳ می‌رفتیم، چند تا دختر آمدند. صدایشان زد و گفت بیائید. آمدند جلو. از آنها پرسید: در اینجا کسی شما را شکنجه کرد؟ هیچ یادم نمی‌رود.

یکی از دخترها که مشخص بود او را نمی شناخت، گفت:‌ بله. آقای لاجوردی ما را شکنجه کرد. لاجوردی به من اشاره کرد و گفت:‌ این آقا را آورده‌ایم که لاجوردی هر کاری کرده‌، تنبیهش کند. حالا بگویید چه شکایتی دارید؟ آنها حرف‌هایی زدند و بعد آقای لاجوردی به یکی از پاسدارها گفت آنها را ببرد. بعد رفتیم دفترش و آقای طهوری هم آمد و ناهار را هم با هم خوردیم و تا عصر بودم و برگشتم به کمیته. گفتم: اسدالله! من از این چیزها اطلاعی ندارم.

اینها تخم و ترکه‌های ما نیستند. ما این قدر آدم‌های نپخته که این جوری به کسی اتهام بزند، نداریم. اگر حقیقت را بگوید، چه بهتر و این شهامت است، ولی اینکه ندیده و نشناخته حرف بزند و بدون اینکه کسی را بشناسد، به خود تو بگوید لاجوردی مرا شکنجه کرده، چنین آدمی نداریم. این خاطره هیچ یادم نمی‌رود. در محوطه اوین بود.

چرا لاجوردی عزل شد

اداره دادستانی انقلاب تهران در زمانی که گروهک ها بخصوص منافقین با جمع آوری سلاح در خانه های تیمی بیش از چند هزار نفر از مردم تهران را به شهادت می رساندند و پایتخت هر روز شاهد درگیری های مسلحانه بین نیروهای امنیتی انقلاب و گروهک ها بود، بسیار دشوار بود. برخورد مقتدرانه لاجوردی با محاربین سبب شد تا نارضایتی کسانی که دوستان و یا اقوامشان در این برخوردها زندانی و یا اعدام می شدند، برانگیخته شود. بازداشت حسن لاهوتی، پدر دامادهای هاشمی رفسنجانی از جمله این برخوردها بود.

همچنین توصیه ناپذیری لاجوردی سبب نارضایتی شدید جناح چپ شده بود. بهزاد نبوی پس از گذشت نزدیک ۳۰ سال از اعدام محمدرضا سعادتی، رهبر منافقین در زندان اوین هنوز نمی تواند عصبانیتش را پنهان کند.

بهزاد نبوی سال گذشته در گفت و گویی با ارگان داخلی سازمان مجاهدین انقلاب گفته بعد از دست به اسلحه بردن منافقین، شهید لاجوردی استدلال می کرد که کسانی که نگذاشتند منافقین را قبل از شروع عملیات مسلحانه بازداشت و مجازات کنیم، همدست آنان هستند و با این استدلال بعدها (نه در حیات رجایی، بهشتی و… بلکه پس از شهادت آن ها) ما را منافقین جدید می خواند. جالب اینکه کسانی که شهید رجایی حاضر نبود یک روز با آنان همکاری کند خونخواه رجایی می شوند و خسرو تهرانی که شهید رجایی بارها می گفت من حتی از راه رفتن ایشان لذت می برم قاتل رجایی می شود؟!

این ادعا درباره شهید لاجوردی که رجایی حاضر به یک روز همکاری با وی نبوده در حالی مطرح می شود که شهید رجایی لاجوردی را به عنوان وزیر بازرگانی مطرح کرد و بنی صدر به دلیل مواضع روشن لاجوردی نپذیرفت و یکی از موارد اصلی درگیری شهید رجایی با بنی صدر در تنظیم کابینه بود که سبب شد تا شش ماه دولت رجایی بدون وزیر بازرگانی باشد.

اسدالله لاجوردی از اولین شخصیت هایی بود که بنای برخورد با باند مهدی هاشمی را داشت و این برخورد سبب فعالیت گسترده آیت الله منتظری علیه او شده بود. حتی گواهی محمد منتظری بر عدم برخوردهای غیراسلامی در زندان ها نیز آیت الله منتظری را ساکت نکرد و هیأت های تحقیق منتظری که برای مچگیری از لاجوردی تشکیل شده بود با حمایت محقق داماد، رئیس وقت سازمان بازرسی کشور، موسوی خوئینی ها، یوسف صانعی دادستان کل کشور مشغول بودند.

حجت الاسلام و المسلمین حسینعلی نیری از قضات دادگاه‌های انقلاب در مورد فشار آقای منتظری بر شهید لاجوردی می‌گوید: منافقین در آن زمان با بیت آقای منتظری در ارتباط بودند و در آنجا بسیاری از مسائل را بزرگ‌نمایی می‌کردند و این موجب شد که آقای منتظری احساس کرد این مسائل واقعیت دارند، لذا به شورای قضایی آن زمان فشار آورد که آقای لاجوردی عزل شود و کس دیگری را بیاورند. یادم هست بعد از شهید لاجوردی، آقای رازینی آمدند که آقای منتظری به ایشان اعتماد داشت. با این حال بعد از گذشت مدتی، یک روز به او گفته بود، «رازینی! شنیده‌ام فک ۴۰۰ نفر را خرد کرده‌ای. آقای رازینی جواب داده بود، “شما یکی‌شان را به من نشان بدهید”»

اما شاید مهمترین دلیل برکناری اسدالله لاجوردی از دادستانی انقلاب، پیگیری گسترده و بدون اغماض پرونده هشت شهریور بود که مستقیماً دفتر اطلاعات نخست وزیر را هدف گرفته بود.

آخرین سخنرانی

اما اسرار برکناری اسدالله لاجوردی از دادستانی انقلاب تهران با حکم شورای عالی قضایی در آخرین سخنرانی او در ۲۹ دی‌ماه ۱۳۶۳ در تودیع صمیمانه با جمع همکارانش در دادستانی تهران عیان می شود.

لاجوردی در این سخنرانی ضمن تأکید بر ضرورت باقی ماندن آنها برای حفظ انقلاب، خبر می دهد که با تمام فشارهایی که به او آورده اند، تا آخرین نفس در برابر جریان نفاق ایستادگی کرده است تا عزلش کنند. او توضیح می دهد که اگر در پرونده ای عفوی صورت گرفته است که ناحق بوده و او در کنار آن نوشته است که با نظر این دادستانی نبوده اما به آن عمل کرده است، بدان جهت است که امام به من گفتند که باش، دادستان باش، حرف شورا را هم گوش کن … به امام عرض می کردم که شما به من بگوئید برو، چون من به اینها گفته بودم که من استعفا بده نیستم… برای اینکه در خیلی از مسائل من یقین دارم او در آن جلسه توضیح می دهد که بزرگ ترین مشکل او توصیه ناپذیریش در برابر کسانی بوده است که بعدها در وصیت‌نامه آنها را منافقین انقلاب نامیده است و اعتراض به عدم اجرای عدالت از سوی کسانی که تحت تأثیر آنها قرار گرفته اند. از جلسه اش با شورای عالی قضایی در آخرین روز می گوید و اینکه به او پیشنهاد ارتقای سازمانی در قبال کنار گذاشته شدن از دادستانی انقلاب داده اند و او گفته است که شما مرا در اینجا تحمل نمی کنید، چگونه خواهید توانست در آنجا تحمل کنید.

از صدای رسایش در اعتراض به بی عدالتی و تاثیر پذیری از حامیان نفاق می گوید و از حال خود وقتی حکم آزادی یکی از سه نفر مرکزیت جناح انقلابی راه کارگر را بر اثر توصیه پذیری می بیند، تنها به دلیل آنکه پدر او پزشک منتظری بوده است.

در جریان این اعتراض‌ها موضوع نوشین نفیسی را مطرح کردم. نوشین نفیسی جزو یکی از سه نفر مرکزیت جناح انقلابی راه کارگر۱ بود. وقتی چنین فردی را بیاورند آزاد کنند، من به آنها گفتم که وقتی [دستور] آزادی او را دیدم، از خدا مرگم را خواستم و در پرونده هم نوشتم. نوشتم خدایا تو شاهدی وقتی که این تبعیض را در جمهوری اسلامی دیدم از تو مرگم را خواستم…

گفتم نوشین نفیسی را آزاد می‌کنید تا پدرش خوشش بیاید؛ اینکه مرکزیت و محور آزاد شود و زیرمجموعه آن اعدام، ظلم است. چرا ۵ ردیف زیر او اعدام بشود اما مرکزیت آزاد بشود؟ این ظلم است و اگر قرار است یک وقت خدای نکرده این نظام جمهوری اسلامی لطمه بخورد، از ناحیه این ظلم‌ها است. ظلم برای من قابل تحمل نیست. علیرضا تشید را باز مطرح کردم.

گفتم علیرضا تشید در تیرماه حکم اعدامش تأیید شده، اما شما تا حالا نمی‌گذارید اعدام بشود، در زندان ۱۵۰ نفر را کمونیست کرده و دنبال کارش هستید تا این را هم از مرگ نجات دهید. اینها برای من قابل تحمل نیست. به آنها گفتم در این رابطه بچه های شعبه ۶ یکجا همه استعفا دادند که گفتم نمی‌پذیرم… این بچه ها همان‌هایی هستند که از خود شماها این مسائل مذهبی را یاد گرفته اند.

او به چندین مورد اعمال نفوذ برای رهایی چهره های شاخص نفاق اشاره می کند، توضیح می دهد که او را به خاطر انجام دستور امام م‍ؤاخذه کرده اند و … و تأکید می کند که با تمام این شرایط چون دستور امام بر ماندن بوده است، او تا زمانی که عزلش نکردند، در چارچوب قانون ایستادگی کرده است.

برادران در ماشین به من گفتند لاجوردی بماند هم کاری نمی تواند بکند، من به شما می گویم، شما هم می دانید، من آدمی نیستم که کوتاه بیایم. فقط یکجا کوتاه می آیم، این را هم بارها گفتم امام اگر به من بگوید برو در آتش- من دلم می خواهد یک دفعه امام این را امتحان کنند. اگر آتش روشن بکنند این وسط هم به من بگویند برو در آتش- بدون پروا می روم در آتش.

پانویس:

۱ـ توضیح شهروند: نوشین نفیسی فرزند دکتر ابوتراب نفیسی، پزشک ساکن اصفهان که به گفته ی مجید نفیسی، فرزند دکتر ابوتراب، پدرش چند بار آیت الله خمینی را معالجه کرده بود و در سایت رجانیوز نیز نوشته شده که پزشک مخصوص آیت الله منتظری بوده. نوشین نفیسی سال ۱۳۵۸ به عضویت گروه مارکسیستی پیکار در می‌آید. در تابستان ۶۱ در سن ۲۳ سالگی همراه با همسرش بهمن محمودی و چند عضو دیگر دستگیر می شود. شش ماه بعد این افراد به اعدام محکوم می شوند.

در سایت رجانیوز در جایی دیگر موضوع نوشین نفیسی و عفو او چنین آمده است: در تاریخ ۲۵ آذر ۶۳، یوسف صانعی دادستان وقت کشور در نامه ای به آیت‌الله موسوی اردبیلی رئیس دیوان عالی کشور و رئیس شورای عالی قضایی می‌نویسد: «با توجه به سیاست کلی فقیه عالیقدر حضرت آیت الله العظمی منتظری در رابطه با برخورد با افراد وابسته به گروهک‌ها و زندانیان و با توجه به عنایت خاص ایشان نسبت به جناب آقای دکتر نفیسی حسب نقل آیت الله محمدی گیلانی و با عنایت به این که افراد نزدیکی از این خانواده محکوم به اعدام و حکم درباره آنها اجرا گشته و با عنایت به تعهد اسلامی و تخصص خود جناب آقای دکتر نفیسی و با توجه به تعهد پیوست تقاضا می‌شود، از محضر امام امت مدظله العالی دو درجه تخفیف برای محکومه نوشین نفیسی صبیه آقای دکتر نفیسی درخواست شود. ۱- مجازات اعدام او به ۱۵ سال زندان ۲- مدت حبس وی به ۵ سال معلق شود . بدیهی است پدرش حاضر به ضمانت هم می‌باشد.»… آیت الله موسوی اردبیلی نیز در نامه‌ای به شهید لاجوردی دادستان انقلاب اسلامی تهران می‌نویسد: «چون با پیشنهاد دادستان محترم کل کشور در جلسه شماره ۶۳۶ – ۲۵/۹/۶۳ شورای عالی قضایی تصویب شده است، تخفیف مجازات اعدام محکوم نوشین نفیسی فرزند ابوتراب به پانزده سال حبس و تعلیق حبس به مدت پنج سال موافقت و به تایید حضرت امام خمینی رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران رسیده است. مراتب جهت اقدام قانونی اعلام می‌گردد.» … لاجوردی نیز در پشت برگه حکم آزادی نوشین نفیسی که به وی ابلاغ شده بود، می‌نویسد: «زندانی نوشین نفیسی یکی از خبیث‌ترین و متعصب‌ترین افراد نادری است که در زندان تحمل کیفر می‌نماید، ولی با شیوه‌های منافقانه به دروغ خود را بریده نشان می‌دهد. بدیهی است کسی که از مرکزیت جناح انقلابی منشعب از پیکار مرتد محارب باشد، آزادیش چه مقدار برای جامعه خطرناک است، ولی چه می‌شود کرد؟! چون دستور آزادیش صادر شده چاره ای جز آزاد کردن نیست. (گرچه با تمام وجود مخالف آزادیش هستم و معتقدم اگر قرار باشد مرکزیت سازمان الحادی با آن همه جنایت و آمریت در کشتار مردم مسلمان و بی‌گناه و … داشتن همه وزر و وبال اعضا و هواداران اعدام شده سازمانش، آزاد شود، پس …؟!! خدایا تو شاهدی با دیدن این نامه و تبعیض غیرقابل تصور مرگ خود را از تو خواستم!) لذا با سپردن کفیل و وثیقه‌ای معادل یک میلیون تومان آزاد شد. ۲/۱۰/ ۶۳»

باید به این اطلاعات رجانیوز اضافه کنیم که از خانواده نفیسی چهار تن(یک پسر، دو عروس و یک داماد خانواده) ـ سعید نفیسی و همسرش، عزت طبائیان (همسر مجید نفیسی) و بهمن محمودی (همسر نوشین نفیسی) ـ اعدام شده اند.

نوشین نفیسی هنرمند نقاش و مجسمه ساز در حال حاضر ساکن اصفهان است.

نقل از رجانیوز

http://rajanews.com/Detail.asp?id=99784