خاورمیانه به درستی بارها به بشکه باروت تشبیه شده، اما این بشکه هرگز به اندازه امروز در خطر انفجار نبوده. “بهار عرب” چندین دیکتاتوری به ظاهر مستحکم را در تونس، مصر و لیبی سرنگون کرده، و چندین دیکتاتوری دیگر در معرض سرنگونی اند. شورش های مردمی رو به رشد است، سوریه و یمن در خطر جنگ داخلی اند، و بنیادگرایان مذهبی در تدارک کسب قدرت دولتی هستند. از همه بدتر جنگ جدیدی در حال تدارک است.
هیچ یک از این موارد به خطری که در رابطه با ایران و متحد عمده اش سوریه مطرح است، نمی رسد. امریکا، اسراییل و متحدانشان که تاکنون نتوانسته اند حکومت ایران را به توقف برنامه اتمی اش وادار سازند، دیگر قصد اصلی خود، حمله نظامی را پنهان نمی کنند. تحریم ها بیشتر و بیشتر حکومت اسلامی را در فشار گذاشته و اتفاقات مرموز و انفجارهای احتمالن خرابکارانه در تاسیسات نظامی ایران ادامه دارد.
این واقعیت که سیاست های شکست خورده امریکا در کشورهای عراق و افغانستان سبب قدرت گیری بیش از حد ایران شده، نگرانی های جدی برای امریکا و کشورهای عربی ایجاد کرده. از سوی دیگر امید آنها به تغییر روش رژیم ایران و روی کار آمدن یک جناح میانه رو نیز از دست رفته است. بر این اساس آمریکا و متحدان غربی و کشورهای عربی به استراتژی کاهش جدی و یا حذف کامل خطر رژیم اسلامی روی آورده اند. دولت تندرو اسرائیل نیز با مستمسک قرار دادن حرف های نفرت آلوده احمدی نژاد، ایران را خطری برای موجودیت اسرائیل اعلام کرده و برای حمله نظامی به ایران فشار می آورند. رژیم ایران روز به روز منزوی تر می شود، و حرکات خشونت آمیز از جمله حمله به سفارت انگلیس نشانی از استیصال آن است.
رژیم ایران از درون نیز تهدید می شود. دعواهای درونی بلوک قدرت به بالاترین حد خود رسیده. اکثریت مردم ایران منزجر از فساد سراسری، بی کفایتی الیگارشی روحانی، نقض آشکار حقوق بشر، و انحطاط اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی آماده فرصت اند که بار دیگر شورش کنند. بخشی از حاکمیت حمله خارجی را مغتنم می شمرد به این امید که توجه از مسائل و بحران های داخلی را منحرف کرده و بتواند به نوعی مشروعیت از دست رفته را به دست آورد.
آنچه که به آشفتگی رژیم افزوده این است که موجودیت مهم ترین متحدش، سوریه، به طور جدی از داخل و خارج به خطر افتاده. زمانی که نسیم تغییر به مردم سوریه رسید و بر علیه دیکتاتور حاکم بر کشورشان شوریدند، رهبران اتحادیه عرب، آنطور که در بحرین به کمک دیکتاتور آن کشور شتافتند، به کمک بشار اسد نیامدند. رهبران عرب زمانی که نتوانستند اسد را راضی کنند که دست از رابطه نزدیک با ایران بردارد، سوریه را از اتحادیه عرب اخراج کردند، و با هماهنگی غرب و متحدانش، تحریم های سختی را بر علیه آن اتخاذ کردند. با ادامه شورش های مردمی و پیوستن بخشی از ارتشیان به آنها، خطر جنگ داخلی این کشور چند قومی و چند مذهبی را تهدید می کند.در لیبی، غرب و متحدانش به راحتی توانستند ممنوعیت پرواز را به راه اندازند و بخش وسیعی از مردم را به جنبش علیه قذافی بکشانند، اما این کار را نمی توانند به سادگی در سوریه اعمال کنند. اول آنکه بخشی از سوریه تحت اشغال اسراییل است و از نظرگاه مردم عرب هرگونه حمله بر علیه سوریه، بویژه اگر کشورهای عربی نیز در آن شرکت داشته باشند، به معنی همراهی با اسراییل خواهد بود. دیگر آنکه توان دفاعی ارتش سوریه به مراتب بیشتر از لیبی است. خانواده اسد هنوز طرفداران نسبتا زیادی دارد، نه تنها در میان علوی ها و ارتشیان، بلکه در میان بسیاری از اقلیت های مذهبی و قومی که از قدرت گیری اخوان المسلمین و نفوذ بیشتر عربستان سعودی نگرانند. از آن مهمتر، حکومت سوریه دوستان خطرناکی نیز در منطقه دارد.
در هر دو مورد ایران و سوریه سناریوهای گوناگونی، از خوش بینانه ترین تا بدبینانه ترین، را می توان تصور کرد.
در سوریه، اگر اسد دست از رابطه نزدیک با ایران بردارد، این امکان وجود دارد که اتحادیه عرب به کمک او آمده و راه حلی برای برون از بحران و حفظ او در قدرت پیدا کند. یا اگر شورش های مردمی اوج بیشتری گرفته، و اسد تحت فشارهای داخلی و خارجی، موافقت به کناره گیری کند، بحران به نوعی حل می شود. اما به نظر می رسد که این سناریوها احتمال ضعیف تری داشته باشند. تجارب تاریخی نشان داده که دیکتاتورها از تاریخ و از سرنوشت دیگر دیکتاتورها درس نمی گیرند.
حال می ماند سناریوهای دیگر از جمله خطرناکترین آنها. از آنجا که تحریم های اقتصادی نخواهد توانست سرکوب و قتل عام مردم سوریه را قطع کند، این احتمال وجود دارد که ممنوعیت پرواز اعلام شود، نیروی هوائی و سیستم دفاعی سوریه به آن وقعی نگذاشته و کار به جنگ هوائی کشیده شود. همراه با بالا گرفتن جنگ، غرب و متحدان عرب و غیر عربش به بمباران تاسیسات نظامی و استراتژیک سوریه متوسل شوند. در چنین وضعی حکومت سوریه ممکن است منتظر ساقط شدن نظامش نشود، و آگاهانه با موشک باران مناطقی از اسراییل آن کشور را به تلافی جوئی و مداخله نظامی وادارد. در این صورت حزب اله لبنان، که موجودیت خود را تا حد زیادی وابسته به سوریه و ایران می داند، نیز ممکن است وارد جنگ شود. اگر در جریان جنگ عراق، آمریکا موفق شد که اسراییل را قانع کند که به موشک باران نیروهای صدام پاسخ نگوید، این امکان در جنگ احتمالی سوریه بسیار ضعیف خواهد بود. با وارد شدن اسراییل به جنگ علیه سوریه، اوضاع کاملا تغییر خواهد کرد، و هیچ یک از کشورهای عربی، حتی عربستان سعودی، امارات و قطر، جرات ماندن در کنار اسراییل را نخواهند داشت، و این امر سبب خواهد شد که غرب بیشتر و بیشتر به یک جنگ منطقه ای کشانده شود. در این شرائط، احتمال این هست که رژیم ایران با مشاهده نابود شدن دو متحد مهم خود در منطقه، و با این احتساب که بعد از آنها نوبت نابودی خودش فرا می رسد، حمایت های نظامی خود به سوریه و حزب اله لبنان را افزایش دهد، و غرب و اسراییل دست به بمباران ایران بزنند.
سناریوی خوش بینانه برای ایران این است که رژیم، تحت فشارهای داخلی و خارجی، برنامه های اتمی خود را قطع کند و به خواست آژانس اتمی تن در دهد. یا اینکه، با بی اثر بودن تحریم های اقتصادی، غرب و متحدانش به بمباران تاسیسات اتمی، نظامی و استراتژیک ایران متوسل شود، و این کار رژیم اسلامی را ترسانده و با قطع برنامه های اتمی موافقت کند. این سناریوها نیز احتمال ضعیف تری دارند. سناریوی دیگر آن است که در صورت حمله نظامی، رژیم اسلامی ایران دست به مقاومت و جنگیدن بزند.
در صورت بالا گرفتن جنگ و گسترش دامنه آن، حکومت ایران یا در مرحله ای برای حفظ خود تن به سازش می دهد، و یا به جنگ ادامه داده و کارت های مختلفی را که دارد وارد بازی کند. بستن دهانه تنگه هرمز با غرق کردن یک کشتی می تواند عبور و مرور نفتکش ها را که روزانه در حدود ١۵ میلیون بشکه یا حدود ۴۰ درصد تجارت جهانی نفت، را حمل می کنند قطع کند. ظرفیت حمل خط لوله ابوظبی که قرار است تنگه را میان بر زند و انتظار می رود که درهمین ماه دسامبر ۲۰۱۱ آماده بهره برداری شود، تنها حدود دو میلیون بشکه در روز است، و نخواهد توانست از اثرات منفی کمبود نفت و افزایش قیمت جهانی نفت جلوگیری کند. رژیم ایران نیز می تواند دیگر متحدین منطقه از جمله جریانات شیعه عراق و شیعه های هزاره در افغانستان را به حرکت درآورد.
در صورت وقوع، جنگ جدید خاورمیانه، برخلاف جنگ های قبلی، جنگی طولانی و منطقه ای خواهد بود. ایران را نمی توان با عراق، افغانستان و لیبی مقایسه کرد. رژیم اسلامی ایران توان جنگندگی به مراتب بیشتری دارد. ایران کشوری به مراتب بزرگتر است؛ رژیم یک ارتش دو لایه بسیار وسیع دارد؛ به علاوه هنوز قادر است بخشی از جمعیت را بسیج کند، و بالاخره متحدین خطرناکی نیز در منطقه دارد.
اگر شکست غرب و متحدینش را در جنگ های نسبتاً ساده تر در عراق و افغانستان در نظر بگیریم می توانیم نتیجه و عواقب یک جنگ به مراتب بزرگتر را تجسم کنیم. تردیدی نیست که در صورت وقوع جنگ و گسترش آن، رژیم ایران سرانجام شکست خواهد خورد، اما نتیجه آن ویرانی وسیع شهرها، نابودی تاسیسات و نهادهای کشور، تجزیه کشور و هرج و مرج در عراق، افغانستان، سوریه و لبنان خواهد بود. اگر این بشکه باروت منفجر شود، کسی از آن سود نخواهد برد. اولین قربانی حمله نظامی غرب جنبش مقاومت مردم ایران و جنبش مردم عرب خواهند بود. چنین به نظر می رسد که دولت های آمریکا، انگلیس و فرانسه نیز از تاریخ درس نمی گیرند. دولت هارپر در کانادا نیز بدون درک عواقب یک جنگ طولانی منطقه ای به طبل جنگ می کوبد.
در مورد ایران توهم های فراوانی وجود دارد: امریکا، اسراییل و متحدانش تصور می کنند که با بمباران پاره ای از تاسیسات ایران، رژیم اسلامی عقب نشینی خواهد کرد؛ رژیم ایران به نوبه خود تصور می کند که غرب توانائی شروع جنگ جدیدی را ندارد؛ نیز تصور می کند که در صورت شروع جنگ مردم ایران به حمایت از رژیم برخواهند خاست؛ همچنین بر این باور است که چین و روسیه در هر شرائطی از ایران حمایت خواهند کرد؛ بخشی از اپوزیسیون ایران نیز بر این تصور است که با کمک غرب می تواند در ایران نقشی شبیه لیبی ایفا کند. همه این تصورات به خطا است.
تردیدی نیست که رژیم های فاسد، بی کفایت، و سرکوبگر ایران و سوریه سرانجام سرنگون خواهند شد، اما این کار نه با مداخله نظامی خارجی، بلکه باید توسط مردم ایران و سوریه صورت گیرد. با آنکه این کاری بسیار سخت و طولانی و پر هزینه است، اما عاقبت این نظام های دیکتاتوری معلوم است و سقوط شان محتوم.
* اصل این مقاله به زبان انگلیسی در اوپن دموکراسی و دمارک منتشر شده است.
** سعید رهنما، پرفسور علوم سیاسی دانشگاه یورک در تورنتوست.