گفت وگوی مهناز بدیهیان با عزت گوشه گیر
عزت گوشه گیر نویسنده و نمایشنامه نویس ساکن شیکاگو. چهار کتاب شامل یک مجموعه شعر، دو مجموعه قصه، و یک مجموعه نمایشنامه به زبان فارسی به چاپ رسانده است.
نمایشنامه های او به زبان انگلیسی در شهرهای مختلف آمریکا به روی صحنه آمده است و در جُنگ های ادبی به چاپ رسیده اند. آخرین نمایشنامه او “اسم من اینانا است” در کنفرانس سالانه
Women and theatre Program
در دنور ـ کلرادو به روی صحنه خواهد آمد.
گفت وگوی او را با عزت گوشه گیر در زیر می خوانید.

عزت گوشه گیر را معرفی کن در یک پاراگراف.

ـ من از کودکی همیشه فکر کرده ام، همیشه خوانده ام، همیشه نوشته ام و همیشه با خودم حرف زده ام. خود دیگرم همه مردم دنیا هستند. یعنی من با مرد، زن، کودک، حیوان، گیاه، حتی با دیوار و تیر چراغ برق ارتباط برقرار می کنم. من تصور می کنم اشیا هم یک روح نامرئی دارند.

از چه زمانی نوشتن را آغاز کردی؟

ـ اگر نوشتن را به عنوان پرواز تخیل در ذهن در نظر بگیریم، یا تبدیل یک ایماژ به ایماژ دیگر، باید بگویم از ۴ـ۵ سالگی . .. اما اگر تبدیل ایماژ به واژه در روی کاغذ باشد، باید بگویم از ۱۲ سالگی . . .

آیا سعی داری در نوشته هایت به فرمی جنسیت زنانه خودت را به دیگران معرفی کنی و اروتیک بنویسی؟
ـ من هدفم معرفی کردن زنانگیم نیست. من برای خودم می نویسم و نوشته خودش در ذهنم بارور می شود و خودش خودش را متولد می کند. آدم در ارتباط با هر آدم دیگری کلیتی از خودش را بروز می دهد و در یک محیط ناگهان جلوه هایی در او شکوفا می شوند و یا می میرند، و یا ساکت می مانند. نوشتن هم اینگونه است. اروتیک نویسی بخشی از نوشته های مرا تشکیل می دهد، زبان اروتیک را من انتخاب نکرده ام. من با آن بزرگ شده ام. من حقیقت نویسی می کنم. در شهری که زندگی می کردم، شهری بسیار مذهبی و سنتی بود، اما زبان در بسیاری موارد اروتیک و سکسوال بود. هر اِلِمانی در طبیعت به عنصری سکسوال تبدیل می شد . . . حتی باران . . . و مردم این اِلِمان ها را به هم مرتبط می کردند. این اِلِمان ها گاه به صورت واژه های وزن دار، به نوعی شعر بیان می شدند و گاه به صورت داستان.
از لحظه ای هم که پایم را از خانه بیرون می گذاشتم، واژه های سکسوالی را می شنیدم که بچه های کوچه و خیابان به هم پرتاب می کردند. این فحش ها که از دهان بچه های ۶ـ۵ ساله تا پیرهای ۸۰ ساله ادا میشد، بزرگترین منبع تخیل و پرسش های من درباره سکسوالیتی انسان بودند. این فحش ها، واژه ها و تصاویر را که اکنون دوباره در خاطرم مرور می کنم، می بینم نشانگر گوناگونی سکسوالیته در جامعه ای بوده است که من کودکی ام را در آن سپری کرده ام.
زبان و فرهنگ سیری سیال دارند. و مردم به هر طریقی حتی در یک شرایط تنگ مذهبی ـ سنتی، اسرار مگوی خود را با زبان طنز بروز می دهند.

آیا تو خودت را سنت گرا می دانی؟

ـ چرا این سئوال برایت پیش آمده که من سنت گرا هستم؟

بسیاری می پرسند که چرا “سادات” را به همراه اسمت به کار می بری؟

ـ اگر منظورت از سنت گرایی این باشد که من به سنت های قدیمی جامعه ام به همانگونه که در گذشته بوده اند، معتقدم، پاسخ من “نه” است. . . نه . . . اما نباید فراموش کنیم که ما با سنت ها بزرگ شده ایم و سنت ها ریشه هایی قوی در ما دارند. در بسیاری از موارد بیان آدمها با عملشان فرق می کند. بسیاری با قاطعیت اعلام می کنند که “فلان” چیز نیستند و “بهمان” چیزند. اما وقتی به اعمال روزمره شان نگاه می کنی، می بینی که آنها به شدت “فلان” چیز هستند و “بهمان” چیز نیستند!
با ارزیابی دوباره به مفهوم سنت ها، بعضی از سنت ها را ارزشمند یافته ام و اکثر آنها را به شدت وحشتناک و دور ریختنی . . . سنت های ارزشمند سنت هایی هستند که با منظرگاهها و معیارهای جهان امروز همخوانی دارند.
در مورد نامم باید بگویم که من از کودکی با این نام نامیده شده ام. این نام پیش زمینه خانوادگی مرا آشکار می کند. اما اینکه این نام چه تصویری در ذهن زنده می کند و این تصویر چقدر با رویه و درون من هماهنگی دارد و یا در تعارض است، بستگی به کسی دارد که مرا چگونه می بیند.
دیگر اینکه هنوز بسیاری هستند که مرا “آقای عزت گوشه گیر” خطاب می کنند. و با اضافه کردن “سادات” ناگهان “زن” می شوم!

آیا مذهبی هستی؟

ـ اگر مذهب به مفهوم اصول و راه و روش زندگی کردن باشد، من پیوسته به طور سیال در جستجو و پژوهشم.
اما اگر به عنوان قانونی ثابت و غیرقابل تغییر معرفی شود، علیه روحیه و فلسفه اندیشگی من است.

در داستان “پستانهای مریم” منتشر شده در مجموعه کتاب قصه ات “. . . و ناگهان پلنگ گفت زن” بعضی از خوانندگان تو را نویسنده ای پورنو تصور می کنند، آیا حق دارند؟

ـ هر خواننده ای آزاد است که قضاوت خود را در مورد یک نوشته داشته باشد. آدمها تجربه های متفاوتی در زندگی دارند و بالطبع متفاوت از هم می بینند. من حقیقتا به این تعبیر معتقدم که: “هر کسی از ظن خود شد یار من”.
بگذار ببینم “پورنو” چیست؟ در یک تعریف کوتاه، پورنو نویسی بیان صریح روابط جنسی و رفتارهای گونه گون جنسی برای لذت جویی و لذت رسانی است. این تعریف نشان می دهد که من هرگز چنین هدفی را دنبال نمی کنم! من در قصه “پستانهای مریم” حس زنی را نشان دادم که به سرطان پستان دچار شده و حالا دیگر پستان ندارد!

آیا چه حد فاصلی بین نوشته پورنو و اروتیک می بینی؟

ـ “پورنوگرافی” و “پورنونویسی” در تاریخ، سیر ویژه خودش را داشته است. در دوره هایی به عنوان یک اعتراض سیاسی علیه حکومتهای مطلقه مذهبی به کار برده شده است. و با ایجاد شوک در جامعه، آشکارسازی و تزویر و ریاکاریهای رهبران کلیسا و یا برملا کردن اختلافات فاحش طبقاتی (از جمله بین طبقه اشراف و عوام) در بیدارسازی سیاسی مردم نقش پراهمیتی داشته است، اما در ۸۰ـ۷۰ سال اخیر سوداگران و سیاستمداران برای مقاصد سیاسی و اقتصادی خود، برای تحقیق، تحقیر، و بیگانه سازی مردم با خود و با جامعه پورنوگرافی را دستمایه قرار داده و با استثمار زنان، دختران، کودکان خردسال و مردان، منبع درآمد هنگفتی برای صاحبان سرمایه تولید کرده اند.
“اروتیسم” اما خیزش و شکوفایی تمام حس ها و امیال اسرارآمیز تن است. پلکانی است که به “عشق” ختم می شود. نگاه من به اروتیسم، توجه به آن نیروی زندگی بخش در هستی است که در بسیاری از فرهنگها به شکل تابو درآمده است. یعنی رابطه غریزی و جسمانی انسان که متکی است بر یک نیروی پرجنبش توفنده اسرارآمیز خالص و خام، متکی بر عشق و معنویتی که متکی است بر آزادی و زیبایی شناسی هنری . . .
و “عشق” کششی است که در ماورا جسم حرکت می کند و به دنبال پیوند روح و جسم است. به دنبال یگانگی، کلیت، وحدت . . .
بخش عظیمی از ادبیات غنی ایران به ادبیات اروتیک و عاشقانه متعلق است.

توضیحت درباره این نظریه چیست که نوشتن شعر و قصه به زبان رکیک و پورنو نوعی خیانت به ادبیات است.

ـ اگر منظور از زبان رکیک، شعر رکیک، نوشته رکیک، بیان بی پروای نام اندامهای جنسی انسان و تشریح نکته به نکته ارتباطات جسمانی باشد به گونه ای که مردم در کوچه و خیابان و یا در اتاقهای دربسته صحبت می کنند، همه اینها مربوط می شود به چگونگی بیان، و اینکه شاعر و نویسنده چه هدفی را در نوشته اش دنبال می کند. این نوع نوشته ها خود نوعی ادبیات اند. این محرز است که صحبت درباره سکس همیشه ایجاد هیجان و لذت می کند. بسیاری از چنین ادبیاتی بازاری پرفروش به هم زده اند. به قول آمریکایی ها Sex Sells! من خودم با اکراه واژه های ک.. و ک. را به کار می برم و یا اصلا به کار نمی برم. من از این دو واژه بیزارم. این دو واژه و واژه هایی نظیر اینها به جای ایجاد یک حس زندگی بخش، یک سلسله از تصاویر زشت و خشن را به صورت تداعی معانی در ذهنم زنده می کنند. من هیچ نوع ارتباط فرهنگی ـ تاریخی ـ جنسیتی و عاطفی با این دو واژه ندارم. این دو واژه همیشه برایم غریبه بوده اند.
سالهاست که در جستجوی آفرینش واژه های جدیدی هستم که تصاویر جدیدی را از روح بخشی این دو اندام در ذهن متبادر کند.
واژه های مستعمل، تفکر و تصویرسازی جامعه ای را کریستالیزه می کنند که با اندامهای لذت آفرین و هستی بخش، برخوردی قهرآمیز، متخاصم و خشونت بار داشته است. این واژه ها مترادف فحش، خشونت، قباحت، بی آبرویی، تنبیه، مجازات، شکنجه، سنگسار و مرگ بوده اند. . .
در تاریخ واژه شناسی این دو واژه به چه تصاویری رسیده ایم؟
آیا در زبان فارسی قدیم و فارسی میانه چه تصویرسازی هایی از اندامهای جنسی زن و مرد شده است؟ اینها پرسشهایی است که باید پاسخ شان را در پژوهش ها جستجو کرد.

رسالت تو در نوشتن متن های تصویری از اندامهای لذت رسان بدن و لذت های جنسی چیست؟

ـ من رسالتی را در این زمینه دنبال نمی کنم. نوشته های حقیقت گوی عریان من صرفا برای لذت رسانی نیست. من در هر نوشته ای در جستجوی شناختی تازه هستم. سفر به قلمرو بی انتهای جسم، ارتباطات جسمانی زن و مرد، انسان با انسان، انسان با اشیا و طبیعت، برای من یک کشف است. سکس در شکل کلی و جزیی اش، قلمروی پهناور، پیچیده، بی انتها و بی زمان است. من در این جستجوست که به بیکرانگی گوناگونی، به تفاوت، و پیچیدگی هستی بیشتر و بیشتر پی می برم و آنگاه است که قوانین و اندیشه های یک بعدی انسان برایم کوچکتر و حقیرتر می شوند. از تجربه دور می شوم و به ارتباطات و تاثیرات ذره ای هر ذره ای با ذره های دیگر نزدیکتر می شوم. در این سفر یک آزادی مطلق می بینم. “مطلق” را در اینجا به معنای بیکرانگی به کار می برم. اما وقتی که به جزء نزدیک می شوم، به زمین، . . . به روابط . . . به روابط آدمها با یکدیگر . . . حتی روابطی کوتاه . . . به کوتاهی رد و بدل یک نگاه چند ثانیه ای در خیابان و اتفاق حادثه ای به نام کشش در تن، مفاهیم جور دیگری می شوند. و من بی آنکه بخواهم به یاد سنگسار دعا خلیل آسود می افتم. . . و به سنگسارهای دیگر . . . و سفر ادامه می یابد در مرگ آفرینی. . . در سبعیت و بیهودگی خشونت . . . که چگونه انسان یک بعدی، زیبایی اسرارآمیز یک حس روح بخش را به شکنجه و مرگ تبدیل می کند.

نظرت نسبت به همجنس گرایی چیست؟

ـ بخشی است از گوناگونی سکسوالیته انسان. همجنس گرایی همیشه وجود داشته است، وجود دارد و وجود خواهد داشت. هر چه دامنه زندگی انسان وسیع تر می شود، گوناگونی ها گسترده تر می شوند. مطالعات آلفرد کینزی بسیار به درک و دریافت من از مسئله همجنس گرایی کمک کرده است.

زندگی در کشوری مثل آمریکا که آزادی بیان داری به تو این امکان را داده است که عریان بنویسی، اگر در ایران زندگی می کردی، فکر می کنی به همین عریانی می نوشتی؟ و خودت را آزادانه بیان می کردی؟

ـ اگر در ایران کنونی زندگی می کردم، احتمالا برای عریان گویی، زبانی نوین می جستم. من در بسیاری موارد عریان نوشته ام چه زمانی که در ایران بوده ام و چه در امریکا . . . و عریان نویسی از صداقت خالص درونی می آید. از درونی که پرده پوشی را اگر آموخته است، در بسیاری موارد علیه اش طغیان کرده است، عصیان کرده است. یا از درونی می آید که پرده پوشی کنجکاوش کرده است و پرده پوشی را مورد پرسش قرار داده است.
آدمها در هر جامعه ای، چه آزاد و چه در خفقان، زندگیهای دوگانه یا چندگانه دارند. بعضی ها حتی در زندگی دو گانه یا چند گانه شان به خودشان هم دروغ می گویند و آن دروغ آنقدر عمیق و حقیقی تکرار می شود که حقیقت زندگی آنها می شود. و آن دروغ دیگر مفهومی از دروغ ندارد چون به حقیقت تبدیل شده است. یک حقیقت که آمیخته ای از دروغ است. یعنی مرزها در هم ادغام می شوند، بافته می شوند. این به خاطر این است که انسان پر از لایه و بُعد است. بعضی ها لایه هایشان بیشتر است، بعضی ها کمتر . . . مثل کاهو . . . بعضی ها نازک و ترداند، بعضی ها خشن و ضخیم، بعضی ها تلخ اند، بعضی ها شیرین . . . بعضی ها روغنی و پر آب اند، بعضی ها سخت و بی آب و. . . باید با طمأنینه پیش بروی تا به مغز کاهو برسی. . . . در گذار این لایه ها که سفر بکنی، می بینی که بسیاری از مردم فانتزی های به غایت سکسوال دارند. فانتزی های عجیب و غیرمترقبه. . . اما آنها به طور دوگانه ای در زندگی روزمره شان عریان گو و مخفی گرا هستند. و در بسیاری از موارد رفتارهایشان مزورانه و دو رویانه است. چرا؟ آنها در جامعه ای با سالاری یک جنس بر جنس دیگر رشد کرده اند و مالکیت اندیشه، بیان و تخیل در قلمرو یک گروه جنسیتی و در بعضی موارد یک قشر و یا طبقه بوده است، و هست . . . عکس العمل آنها در مورد سکسوالیته با هیجان و لذت آمیخته است. در مراسم جوک گویی های جنسی، آنان سروران و گردانندگان مجلس اند، اما وقتی که این مقوله به طور جدی در ادبیات به کار برده می شود و از زبان یک زن هم بیان می شود، قبیح و زشت تلقی می شود. و گاه نتایج دردناکی با خود به بار می آورد. آنها رویاها و فانتزی های اروتیک را زندانی می کنند، چون برای بیان و تحلیل آزادانه و “جدی” آنها قلمرو قدرتمندشان آسیب می بیند.
در آخر باید بگویم که عریان نویسی همیشه امتیاز نیست، چرا که انسان نیازمند “راز” و “رمز” است. وقتی که همه چیز در زندگی آدم آشکار می شود، انگیزه انسان برای جستجو و کنکاش اندک اندک تحلیل می رود. به خاطر راز “مرگ” است که زندگی اینقدر معنا دارد.

ممکن است برخورد افراد مختلف را چه زن، و چه مرد در مورد نوشته هایت بگویی؟

ـ در نوشته هایم به زبان فارسی برخوردهای متفاوتی داشته ام. کسانی که تازه از ایران می آیند، برخوردهای راحت تری با نوشته هایم دارند.
عکس العمل مردم در دوره های مختلف نویسندگی ام متفاوت بوده است. من همیشه در نوشته هایم به عشق، اروتیسم و رفتارها و تمناهای جنسی، یعنی آن بخش پنهان، اسرارآمیز اما اصولی زندگی بشر توجه ویژه ای داشته ام. بخشی که همیشه در طول تاریخ با لذت، درد، مرگ، شکنجه و قدرت طلبی همراه بوده است. اولین قصه ام به نام “بلوغ” در سن ۱۶ سالگی ام در مجله فردوسی به چاپ رسید. این قصه درباره شکفتگی و راز و رمزهای بلوغ بود. درباره تغییرات جسمانی و روانی دختر و پسری که در همسایگی یکدیگر زندگی می کردند. درباره جوانه زدن پستانها و رشد موی زیر بغل . . . و اولین تمناهای جسمانی و عاشقانه . . . و حس ترس و گمگشتگی و احساس گناه . . .
دو سال بعد از انقلاب و سپس جنگ، نوشته هایم همه زیرزمینی شدند. آمریکا برای من مکانی شد که آنچه را که در دل داشتم، بدون خودسانسوری به روی کاغذ بیاورم.
در عمر نویسندگی ام در آمریکا، نمایشنامه هایم به زبان انگلیسی بیشتر مورد توجه زنان آمریکایی قرار گرفته اند. (من از ارزش گذاری هایشان بسیار سپاسگزارم)، و نوشته هایم به زبان فارسی بیشتر مورد توجه مردان بوده اند. مردان با نامه، ایمیل، یا تلفن احساسات و نظرات حقیقی خود را بعد از خواندن نوشته هایم با من در میان گذاشته اند. اما زنان ایرانی بجز تعداد معدودی، معمولا درباره نوشته هایم سکوت کرده اند، یا به شدت به کارهایم بی اعتنایی کرده اند، یا در یکی دو مورد نوشته هایم را سرکوب کرده اند! باید بگویم که من در جمع آمریکاییان هنرمند به شدت خودم هستم. و در جمع ایرانیان خارج کشور یک آدم دیگر . . . اما در نوشته هایم به زبان فارسی حقیقتا خودم هستم.


مهناز بدیهیان، شاعر، نویسنده و مترجم تاکنون دو مجموعه شعر و یک مجموعه ترجمه از اشعار پابلو نرودا را به زبان فارسی به چاپ رسانده است. اشعار او به زبان های مختلف از جمله ایتالیایی ترجمه شده است. بدیهیان هم اکنون در شمال کالیفرنیا اقامت دارد و یک مجله ی چندزبانه ی اینترنتی به نام “ماه مگ” را اداره می کند. او به زودی در کنفرانس سالانه American Comparative Literature Association در مورد “ادبیات اروتیک زنان ایرانی در مهاجرت” سخنرانی خواهد کرد.