شهروند ۱۱۴۹
در سفری که تابستان گذشته به ایران داشتم با جوانی آشنا شدم که تعدادی از دوستان از او به عنوان چه گوارای وطنی یاد می کردند و اینکه چقدر به چه گوارا شباهت دارد و شیفته افکار و راه و روش اوست. علاقمند شدم تا او را از نزدیک ببینم، اما وقتی پای صحبت با او نشستم اندیشه ها و استعداد و خلاقیتهایش را فراتر از تنها یک شباهت اتفاقی به یک چهره انقلابی یافتم. جوانی اهل شعر و ادبیات که به گفته خودش دارنده مانیفست غزل پیشرو فارسی نیز هست. به دنبال این بودم که این گفتگو را در موقعیتی مناسب به چاپ برسانم که در دو شماره هفته پیش شهروند به مطلبی درباره چهلمین سالگرد مرگ چه گوارا برخوردم و با موافقت سردبیر شهروند تصمیم بر این شد که در این شماره آن را به چاپ برسانیم.
تنها به هدف می اندیشم، مرگ نمی تواند حتی حواسم را پرت کند
برای شروع کمی از خودت بگو.
ـ متولد ۱۱ آذر ماه ۱۳۵۵ و دارای دیپلم ریاضی هستم. مدتی روانشناسی عمومی خواندم، ولی انصراف دادم و ادبیات خواندم. پنج عنوان کتاب چاپ شده دارم. گزیده ادبیات معاصر ایران و کلاویای شکسته که در سال ۱۳۸۰ کتاب برگزیده مجله های شوکران و نگاه نو در غزل شد. کتاب سوم چه؟ریکهای جوان اولین مانیفست غزل پیشروی فارسی است که خودم با عنوان اعلامیه کودتای خودکار تئوریسین آن بودم و آقایان محمد شمس لنگرودی، استاد سید محمد علی وازل، حمید رضا شکارسری و یزدان سلحشور مقدمه ای بر آن نوشتند.کتاب دوست من چه گوارا مجموعه شعرهایی است که در ایران برای چه گوارا سروده شده است. کتاب بعدی زندگینامه کامل چه گوارا که با مقدمه ای از من و یک مقدمه از سفیر سابق کوبا خوزه رامون رودریگز و در انتها آلبومی از عکسهای چه گوارا و عکسهایی از فعالیتهای من در داخل و خارج از کشور همراه است. این کتاب در آمریکای لاتین و کوبا نیز توسط موسسه ارنستو چه گوارا در دست چاپ است. کتاب آخر من که در سال ۱۳۸۳ ثبت شده و در حال حاضر با مشکلات زیادی توانستیم چاپ کنیم تظاهرات تک نفره نام دارد که در واقع معرفی بحث همگرایی یا همان وحدت و صلح و اشتراک است و بیشتر معیارهای انسانی را مد نظر داریم و حاوی ۳۰ شعر است که ادامه منطقی غزل پیشرو است که خودم تئوریسین آن بودم. در حال حاضر بیشتر جوانهایی که دارند غزل پیشرو کار می کنند از شیوه من پیروی می کنند و این باعث افتخار من است. ضمن اینکه وقتی این کار را شروع کردم اتفاقاتی افتاده بود و چند دوست دیگر جسته و گریخته کار میکردند، ولی هیچکدام به صورت حرفه ای ادامه ندادند.بعد هم به خاطر پیش زمینه تئوریکی که این ماجرا به جا گذاشت خودم عنوانها را بررسی کردم و مباحث علمی و ادبی آن را استخراج کرده و نوشتم. در نتیجه چهره های برجسته ای چون سیمین بهبهانی در مصاحبه ها و سخنرانی هایشان در داخل و خارج کشور از کار من حمایت کردند و خیلیها همچون مسعود احمدی و دکتر بهزاد خاجیها معتقد بودند که بعد از سیمین بهبهانی کارهای من در غزل معاصر تحول اساسی و زیر بنایی ایجاد کرده است.
ویژگیهای غزل پیشرو چیست؟
ـ بحث خیلی گسترده ای است. غزل پیشرو در واقع ساختار خطی یا نظام بیتی تصاویر را به هم زد و روایت را از خطی به چند مرکزی تبدیل کرد. موسیقی را از آن حالت ریتمیک خارج ساخته و ضرب آهنگها را ضعیف تر کرده و به گسترش وزنی رسیده است. با شنیدن این نوع غزلها دیگر احساس نمی کردی که غزل می شنوی، بلکه شعری می شنیدی که در آن از موسیقی استفاده شده بود و بیشتر هارمونی داشت و در واقع دلیل استفاده از این رویکرد ایجاد لذتی است که موسیقی به وجود می آورد و جذب مخاطب می کند. به طور کلی چون رویکرد من یک رویکرد اعتراضی است، فکر کردم که در این قالب بسته هم باید در واقع یک اتفاقی به وجود آورد و یا بمبی را منفجر کرد. اگر در یک جامعه مدنی و قانونمند بتوانید به آزادی برسید خیلی ارزشمند است. ضمن اینکه خود قانون ذاتا زیباست و آزادی با قانون خیلی در تناقض نیست. اگر چه بحث آنارشیست بحث متفاوتی است.
یک نمونه از غزل پیشرو را برای آشنایی بیشتر بخوان…
ـ مخفیانه عاشقت شدم، بدون اسم…
هیچکس سلام
حرف می زنم بدون لب و مخفیانه راه میروم بدون پا و گریه می کنم بدون چشم…
خون مخفیانه در رگ من است
بی گروه خونی
عشقبازی من و تو
مخفیانه به اداره … میروم و توی مترو با تو…
هیچکس!
چگونه ناگهانی از
جنون زندگی مخفیانه
بی شناسنامه
نامه ها بدون اسم
هیچکس… نه خود که دیگری نمی شناسدم
و حلقه ای که گمشده در این سیاه چال از درون حفره های استخوان بدون کلسیم و نور…
زیر نور حمله ی صدا و آب سرد
اعتراف می کنم:
جهان مجازی است و مخفیانه خانه ساختیم زیر آب…
دسته های ماهی از کنارمان گذشت جوخه ها
و پشت شیشه حرف میزدیم
نامه ای به نام آه
سپردم به آب توی بطری شراب…
کشتی شکسته
مخفیانه عاشقت شدم، بدون اسم
مخفیانه کشته می شوم بدون خون
آنچه که مرا به طور اتفاقی با تو آشنا کرد شهرت تو در بین بسیاری از جوانها به خاطر شباهتی که به ارنستو چه گوارا داری بود و اینکه حتی فیلم مستندی هم درباره تو ساخته اند،اما قضیه تنها شباهت نیست تو علاقه زیادی به اندیشه ها و زندگی این انقلابی فقید داشتی. این علایق از کجا سرچشمه میگیرد؟
ـ ذاتا آدم آرامی نیستم. فکر می کنم اعتراض در وجود من است. شاید نقطه شروع این اعتراض از روی آوردن به هنر باشد و بعد اعتراض به قالب بسته غزل که آن فرمولها را به هم بریزم. شاید به خاطر علاقه ای که به فضای اعتراض داشتم با چه گوارا آشنا شدم و به این آدم علاقه مند شدم و ناخودآگاه یک سری فرکانسهایی به سراغ من آمد. چون که خود اسم این آدم به تنهایی روی من تاثیرگذار بود. بعد که عکس و چهره او را دیدم با تفکرات و فعالیتهایش بیشتر آشنا شدم. کمی بعدتر شعر گفتم و کتاب نوشتم. حتی در یکی از اشعارم به نام اسپانیا جایی گفتم:
خاکستر تو شعله عشق است انگار
ارنستو گوارا بلا سرنا، کوبا، عشق
از چه گوارا در این حد که انقلابی بوده و معاون فیدل کاسترو و بعد هم کشته شده می دانستم و نه بیشتر و آن اسمی که من با این اطلاعات به کار بردم کم کم منجر شد به اینکه مثلا با خانواده اش دیدار داشته باشم یا کلا راجع به او کتاب بنویسم. یا اینکه با سفارت کوبا در ارتباط باشم و در انجمن دوستی ایران و کوبا فعالیت کنم و به کوبا سفر کنم. و نهایتا رییس انجمن دوستی ایران و کوبا شوم.
خوب. خیلیها بودند در همین ایران خودمان که به چه گوارا علاقه داشتند و حتی راه و روش او را پیش گرفتند. ولی تو اینقدر فعال بودی که توانستی با کوبایی ها ارتباط برقرار کنی و رئیس انجمن دوستی ایران و کوبا شوی. فکر می کنی چه ویژگی هایی در تو بوده که آنها تو را به این سمت انتخاب کردند؟
ـ در اصل همان فعالیتهای خودم بوده و اینکه خود آنها هم واقعا انسانهای صادق و دوست داشتنی هستند. من در سال ۱۳۸۲ وقتی عضو انجمن دوستی ایران و کوبا شدم در واقع همان کاری را انجام دادم که به نام تظاهرات تک نفره منتشر ساختم. یعنی به آنها گفتم که می خواهم برای بزرگداشت چه گوارا یک فستیوال برگزار کنم. هیچکس باور نمی کرد چون آن زمان فضا خیلی بسته تر بود. من با ارتباطاتی که داشتم سالن ارسباران در تهران را گرفتم و از شاعران و کسانی که راجع به چه گوارا کار کرده بودند خواستم که آثارشان را نمایش دهند. موسیقی هم گذاشتیم و این کار عملی شد. من بعدتر در جاهای مختلف سخنرانی داشتم. حتی انجمن اسلامی دانشگاه تهران نیز از من برای سخنرانی دعوت کرد. نامه ای که برای من نوشته بودند با عنوان شهید ارنستو چه گوارا بود و این برای من خیلی عجیب و جالب بود.این فعالیتها که در قبال آن پولی هم نمی گرفتم در واقع حاصل عشق بود و آنها متوجه بودند که من به دنبال منفعت مادی نیستم و تنها علاقه شخصی من مد نظرشان بود. البته این قضایای رویکرد به ارنستو چه گوارا رویکرد به همه خوبیهاست. چون همه خوبان تاریخ در یک صف قرار دارند و خوب ، خوب است. به “گاندی” احترام میگذارم ، همانقدر که برای “زاپاتا”احترام قائل هستم و به همان اندازه برای “نلسون ماندلا” و “پابلو نرودا” و “شهید چمران” و غیره…
منظورم همه کسانی ست که کارهایشان به اعتقاد من در یک ابعادی با دیدی دیگرپذیر و همراه با تساهل ارزشمند بوده است و تفکرات تک بعدی و دیکتاتور مآبانه نداشتند. من برای تفکر انسانی چهره هایی مثل سالوادور آلنده، ویکتور خارا و مادر ترزا همگی احترام قائل هستم. به هر حال چه گوارا نیز یکی از نشانه های جهانی است. در تظاهرات ضد جهانی سازی، تظاهرات برای صلح، در سنگرهای مبارزه و جبهه های جنگ و اصولا در هر جا که مبارزه ای در راستای صلح و انسانیت و علیه استعمار باشد تصویر این آدم را می بینید.
در کتابها و صحبتهایت از واژه چریک استفاده میکنی. این واژه تا به حال حساسیت برانگیز نبوده؟
ـ چرا. منتها در واقع انتخاب این اسم تخلص من بود که در کتاب سوم و چهارم هم این اسم را گذاشتم. چرا که چریک در وهله اول مبارزی ست که با امکانات کم کارهای بزرگ انجام می دهد و صاحب تفکر و اندیشه و قدرتمند است. در اصل از سربازهای معمولی و انسانهای معمولی قدرتمند تر و پیشروتر است.آنجا که خدا می گوید: “انسان اشرف مخلوقات است” مطمئنا یک انسان منفعل و بی حال و بدون تفکر و در واقع بی انرژی مد نظرش نیست، بلکه منظور کسانی ست که مختصات ویژه دارند و صاحب اندیشه و پیگیر زیباییها و خوبیها هستند. ارایه طریق می دهند و مبارزه می کنند و پیش می روند. فکر می کنم چریک در این تعریف گنجانده می شود.
عکسهای گوناکونی روی دیوار دفتر کار تو می بینم. از چه گوارا گرفته تا لیلا خالد و دکتر چمران ….
به نظر تو ویژگی چه گوارا نسبت به دیگر مبارزان چه بوده و در حقیقت وجه تمایز او با دیگران چیست؟
ـ همانطور که اشاره کردم او به یک نماد جهانی تبدیل شده و حالت یک نشانه را پیدا کرده است. بیشتر جنبه های مثبت را در خود جمع کرده حتی جذابیت چهره و زیبایی و فرم فیزیکی که خیلی ناخودآگاه تاثیرگذاراست.علاوه بر اینها امتیازات مختلفی داشته است.اولا یک رویکرد جهانی داشته و تمام انسانها را در یک سطح می دیده و تفکرش مبارزه جهانی بوده است. اگرچه شاید در حال حاضر عملی نباشد که اسلحه دست بگیرید ولی تفکر مبارزه همیشه است و این مهم است که در متن مبارزه قرار بگیرید.این مبارزه می توانداز نفس شروع شود تا به دنیای بیرونی ختم شود. فعالیتهایی که چه گوارا در آمریکای لاتین بولیوی و کوبا داشته یا در اروپای شرقی و یا در کنگوـ زئیر … تمام اینها نشان می دهد که برگ برنده او اینقدر مهم است که همه چیز مشخص است. سخنرانیها و تفکراتش همه در راستای اهداف بشردوستانه بوده است و حتی با وجودی که آسم داشته یک چریک برجسته بوده و من تنها چریک دنیای معاصر را چه گوارا می دانم.او ورزشکار، تیراندازی زبردست و گلف باز ماهری بوده و در کل باید بگویم یک اعجوبه بوده است. و اینکه اگر می ماند شاید چه گوارایی به این برجستگی نبود. چرا که کسی که جانش را کف دست می گذارد و چیزی جز آن ندارد که پرداخت کند قاعدتا وقتی می خواهد آن را به کائنات تقدیم کند کائنات هم او را بلند آوازه نگه می دارند. یا حداقل اگر نامی از آنها برده نشود وجود فرکانسهای آنها در کائنات باقی خواهد ماند.
درباره سفرت به کوبا بگو؟ برخورد تو با مردم و اینکه با توجه به شباهتی که به چه گوارا داشتی و با آن شکل و شمایل یعنی با لباس و کلاه چریکی در کوبا راه میرفتی با چه عکس العملهایی مواجه بودی؟
ـ خوب. جالب بود. من جمله ای دارم وآن مربوط به زمانیست که به من گفتند چرا چه گوارا؟ خیلی فکر کردم و گفتم:”شما از حنجره دیگران فریاد بکشید و آواز بخوانید تا حنجره خودتان شکل بگیرد و بعد دیگران از حنجره شما فریاد بکشند”. به هر حال وقتی در خیابانهای کوبا راه می رفتم خیلیها مرا با دست نشان می دادند و خیلیها با تعجب نگاه می کردند و با انگشت نشان می دادند و می گفتند: چه…چه … یا مثلا سفیر و اعضای سفارت کوبا همیشه می گفتند چقدر شبیه چه گوارا هستی و بعد نظر می دادند که یه خورده اینجای مویت را بلند کن و یا ریشهایت را اینجوری بلند کن و غیره….منهم میگفتم که نمی خواهم ادا دربیاورم. من همینطوری هستم.
تو دیدگاه خودت را داری،اما من معتقدم که گاهی شباهتهایی که آدم به یک نشانه یا اسطوره دارد خود اینها یاد این اسطوره و نشانه را زنده می کند. حالا گرایشهای تو به چه گوارا و شباهتهایی که داری باعث شده اینها دست اشاره بلند کنند و نام چه گوارا را دوباره بر زبانها بیاورند. به هر صورت آدم مهمی بوده که این شباهت تو اینها را به عکس العمل وا داشته وگرنه خیلیها به خیلی آدمها شبیه هستند و هیچ عکس العملی هم از کسی رخ نمی دهد.
ـ البته من از این قضیه فراری نیستم. حداقل یک انسان پلید نبوده و این خودش شاید یک خوشحالی قلبی به من بدهد که کسی را که دوستش دارم و همه دنیا دوستش دارند را به یاد بیاورم.انقلابیها و معترضان معمولا چهره های خاصی دارند.
در میان اشیایی که به عنوان دکور چیده شده کارهای جالبی دیده می شود. نارنجکی که گلدان هم هست و یا دستی که هم سیگار برگ به دست دارد و هم علامت پیروزی را نشان میدهد. برای این اشیا دو کاره چه فلسفه ای داری؟
ـ نمادهایی که من به طور سمبلیک درست کردم نشانه یک تفکر است که باید در خدمت مبارزه برای پیروزی و پیروزی در خدمت صلح و انسانیت باشد. یک معادله است که می گوید: مبارزه به پیروزی ختم می شود و پیروزی قدرت می آورد و قدرت دوباره فساد می آورد. ولی من معتقدم که باید زاویه دیدمان را عوض کنیم. حالا درباره این اشیا، نارنجک می تواند بخودی خود مخرب باشد، اما اگر این را دو نیمه کنید و برعکس روی هم بگذارید تبدیل به یک گلدان می شود که می توان گل درون آن گذاشت و شاید این به آن ترانه مربوط باشد که: “می شه نارنجک و گلدون کرد و توی گلدونا گذاشت …گل سفید.میشه خمپاره رو تکه کرد و باهاش زمینو شخم زد و به آینه رسید. این است تغییری که در زاویه دید است. خوب این تغییر زاویه خیلی سخت نیست. یعنی لازم نیست یک مبارز، یک آدم چریک و جنگ طلب باشد. همانطور که گفتم مبارز و چریک بودن از نفس آدم شروع می شود. اول باید خودمان را پاکسازی کنیم. شما اگر صاحب تفکر باشید اشیا خود به خود در ذهن شما تعریف پیدا می کنند.
در زمینه شعر و ادبیات در حال حاضر چه کاری می کنی؟
ـ آخرین کاری که در شعر کردم بحث در مورد بوتیقای همگرایی و شعر بود که در کتاب تظاهرات یکنفره به چاپ رسید. این در واقع به همگرایی در کل کائنات مثل سیاست، اقتصاد، روانشناسی، عرفان ، جغرافیای سیاسی و جنبه های مختلف دیگر می پردازد و همگرایی در همه اینها را مورد بررسی قرار می دهد. حتی همگرایی جغرافیای سیاسی منطقه ای را. بعد اینها را به ادبیات و هنر میرساند منجمله:ادبیات فارسی و قالبهای شعری و به این نکته می رسد که چرا ما جنگ بین قافیه داریم. مثلا من غزل نمی دانم چون غزل مربوط به کلاسیک هاست . سپید نمی خوانم چون مربوط به آدمهای مدرن است که اعتقادات مذهبی کمتری دارند. این دیدگاهها واقعا وجود دارد. ما آمدیم غزل را اینقدر به لحاظ تکنیکها و اوزان گسترده کردیم که به جایی رسیده که دیگر وقتی غزل خوانده می شود شما متوجه نمی شوید که غزل است و بیشتر به شعر نیمایی نزدیک است و از رویکردهای شعر آزاد هم در آن استفاده می شود. این سه قالب به نزدیکی و همگرایی رسیدند که در واقع همان ژانر صلح و اشتراک و زیبایی است.
در کنار این فعالیتها در زمینه موسیقی هم فعالیت دارم. اخیرا دو کلیپ ساختم که بخشی از تصاویر آن در هلند و کوبا فیلمبرداری شده که متاسفانه با مشکل پخش در شبکه های ایرانی مواجه شده است. اگرچه برخی از کارها سیاسی نیست، اما در اصل اعتراض است. مثلا کار اول من اعتراض به قانون وتوی سازمان ملل است و رویکردی بشردوستانه دارد. در کلیپ تونل می خوانم:
یه تونل می زنم برای فرار از فاضلآبی که اسمش زندگیست
یه تونل میزنم به عمق قلب تو که رمزش سادگیست
وقتی که فاضلاب میبره به سمت من و تو
موشهای فاضلاب واسه من
مثل یه پری دریایی می مونن …
در واقع می خواهد که از پلیدیها فرار کند و به هر قیمتی این اتفاق باید بیافتد که به سمت روشنایی و معنویت برویم. این اواخر هم فیلمی از فعالیتهای من ساخته شده به نام پوتین سفید که کارگردان آن محسن سوهانی است. فیلم بخشهایی از فعالیتهای من مثل سخنرانیهای من در کمیته جهانی شاعران صلح و فستیوال جهانی شاعران هاوانا را نشان می دهد که گفتگوی من با جانبازان و قطع نخاعی های جنگ نیز در آنها گنجانده شده است. در حال حاضر مشغول اتمام زیرنویس هستند تا برای جشنواره های جهانی ارسال کنیم.