نمی دانم می دانید یا نه که خسرو با گریه عجین بود. با بغض رفیق بود. با درد آشنا بود. چشمهایش حتی در عکس هایش همیشه تر بود و نگاهش در اوج مهر و نشاط به کنار تلخ خندی آگاهانه همواره دردمند بود. خسرو معتقد بود انسانیت اصل هنر است و در واژه و مفهوم و معنی از رفتار تا گفتار و تا کردار انسان بود. سالهای دور به وقت فیلمبرداری “سرزمین خورشید” نخستین بار در دفتر آبگون فیلم (دفتر احمدرضا درویش و اکبر ثقفی) دیدمش؛ همان دفتری که بعدها عاشقانه داودنژاد و پیشتر کیمیا فیلم قبلی احمدرضا درویش در آنجا ساخته شده بود.
مهربان و بزرگوار بود. قرار بود من همراهشان باشم در فیلم سرزمین خورشید و جدای همکاری با درویش که همواره به آثارش عشق ورزیده ام حضور در کاری که شکیبایی بازیگر اصلی اش باشد حال و هوای دیگری داشت. از بخت بد و اقبال کج دانشکده با مرخصی من موافقت نکردند و نتوانستم همراه سرزمین خورشید به آبادان بروم.
بار دیگر در فیلم “حکم” ساخته ی مسعود کیمیایی قرار بود دستیار باشم که به دلیل مهاجرت و شرط حضور در کانادا نتوانستم در کنار شکیبایی باشم.
اما از سرزمین خورشید به بعد همواره ارتباطی صمیمانه داشتیم و او فروتنانه تلفن های دیروقت مرا با این همه اختلاف ساعت عاشقانه پاسخ می داد. آخرین بار برای مصاحبه در خصوص آخرین فیلمی که بازی کرد ـ رئیس ـ با او تماس گرفتم، خوشحال شد که حق پخش جهانی “رئیس” را پرشیا فیلم خریده است و من مسئولیت اکران جهانی فیلم را دارم. فیلم رئیس را دوست داشت. اساساً همکاری با کیمیایی را دوست داشت و حضورش در سینما را مدیون او می دانست. بازی درخشانش در خط قرمز کیمیایی در سال ۱۳۶۱ اولین حضور او مقابل دوربین سینما بود و آخرین فیلمش رئیس باز مقابل دوربین همین کارگردان بود آن هم در نقشی متفاوت و ماندگار!
قرار مصاحبه را گذاشتیم و سه روز بعد مجددا تماس گرفتم هنوز روی پیامگیر پیامم را تماما نگذاشته بودم که گوشی را برداشت و گفت درگیر کار بوده است ضمنا کمی هم این اختلاف ساعت مشکل را بیشتر کرده! خلاصه بنابه دلایلی خسرو ترجیح داد آن مصاحبه را به بعد از اکران رئیس موکول کنیم تا آبها از آسیاب بیفتد!
بیست روز پیش با او دوباره تماس گرفتم و گفت آبها هنوز از آسیاب نیفتاده است باید بپرسد که اجازه دارد گفت و گو کند یا نه؟ اجازه می دهند با پخش کننده خارجی! فیلم گفت وگو کند یا نه؟ و این مصاحبه مسئله و مشکلی در بر نداشته باشد چون حساسیت بسیار زیادی نسبت به گفت وگو با تلویزیون ها و رسانه ها و وب سایت های خارجی هست!
گفت می دانم که سایت تو صددرصد فرهنگی و سینمایی است و سالهای سال است که فعال است. اما بگذار من بپرسم اگر منعی نبود به تو خبر می دهم. عمو خسرو رفت بپرسد و اگر مانعی نبود گفت وگو کنم و نگاه او به رئیس را منتشر کنیم که در خارج و داخل خوانده شود. اما خبر تلخ درگذشت اش دیگر مجالی برای مصاحبه باقی نگذاشت.
هر چند که او همیشه همه حرفهایش را مقابل دوربین و در دل نقشی که ایفا می کرد می زد!
هنوز صدای مخملی و خش دارش در تلفن آخر را با خودم مرور می کنم که تصویرش بر سر دست مردم هنردوست کشورمان که در گرمای گرم آستانه ماه مرداد با تجمع پرشور خود خسرو شیرین سخن را بدرقه می کنند از پیش چشمانم بر صفحه خبرگزاری ها می گذرد و تیتر “خسرو شکیبایی را از ایران گرفت” را معنایی دیگر می بخشد.
به حق شکیبایی با پشتوانه غنی تئاتر و زندگی روی صحنه بازیگری را زندگی می کرد و در دوران طلایی ورودش به سینما بازیگری نوین را بنا گذاشت و به عنوان یک بازیگر جریان ساز در سینمای بعد از انقلاب مطرح بوده است.
بازیهای درخشانش در هامون ـ پری ـ یک بار برای همیشه ـ خواهران غریب ـ شیخ بهایی و مدرس ـ اتوبوس شب و آخرین فیلمش رئیس گویای این مدعا است.
چه تلخ است که دیگر حضوری از او در سینما پدیدار نمی شود و صدایی از او شنیده نخواهد شد. با خودم می اندیشیدم که نه فرصتی برای همکاری دست داد نه مصاحبه ای میسر شد و من تا ابد حسرت فیلم ساختن با او را با خود خواهم داشت.
شاید این حسرت همراه خیلی از فیلمسازان نسل من باشد. برای شکیبایی بزرگ درود می فرستیم و به خلوت شب پناه می بریم و وقت خوب گریستن.
آن هم با پشت صحنه آخرین حضورش مقابل دوربین سینمای ایران “رئیس” که امیدوارم در ۵ آگوست در مراسم نکوداشت خسرو شکیبایی در تورنتو بتوانم این تصاویر را برای حاضران پخش کنم . . . شاید “الو . . . طلا . . . کجایی طلا . . .”
شاید لحظه ای از حمید هامون “لاکردار نمی دونی هنوز چقدر دوستت دارم” و یا لحظه ای از کیمیا “فروغ ای بهترین مادر . . . عمریست که زیر سایه دیوار صبوری می کنم و معنای یافتن را در طعم تلخ از دست دادن جستجو کرده ام. سهم ما فقط یک یادت بخیر ساده!”
شاید!