تعریف و مفهوم سیاست به روایت متفکران

هرگاه صحبت از سیاست می شود هر کس خود را صاحب نظر می بیند و می داند که درباره آن اظهارنظر کند و سعی کند به هر ترتیب آراء و برداشت های شخصی خویش را به شنونده یا شنوندگان بقبولاند. در حالی که سیاست از مقولات و مفاهیم وسیع و مبهمی است که بررسی محتوایی و قلمرو آن خالی از اشکال نیست.

در این مقاله سعی شده در ابتدا به معانی و مفاهیم گوناگون سیاست، مختصرا اشاره شود.

معانی سیاست به نوشته فرهنگ دهخدا و جلد دوم فرهنگ معین عبارتند از:

حکم راندن بر رعیت و اداره کردن امور مملکت، حکومت کردن، ریاست کردن، مجازات و تنبیه کردن، روش و شیوه، سیاست فاضله یا امانت، سیاست مدنیه که علمی از اقسام حکمت عملی است.

این واژه در برابر “پلتیک” نیز به کار می رود که در مغرب زمین به معنی موضوعات سیاسی، مسائل مدنی و آن چه که مربوط به دولت، قانون اساسی، جمهوریت و حاکمیت تلقی می شود و یا فن و هنر سیاسی.

انسان به برداشت ارسطو، حیوان مدنی است. در این صفت مدنی، هم معنای اجتماعی و هم مفهوم سیاسی نهفته است، زیرا حیوان مانند انسان موجودی اجتماعی است ولی فقط انسان است که صفت سیاسی را دارا می باشد.

اگر چه امروز با وجود این که علوم جدید بار تازه ای بر معنا و مفاهیم سیاست هموار کرده است معذالک مفهوم سنتی آن هنوز مورد توجه است. در فرهنگ آکادمی فرانسه معنی کلمه سیاست چنین آمده است:

“کلیه مسائلی که با فن حکومت در یک دولت و رهبری و روابط خارجی آن مربوط است”

در فرهنگ لیتره، سیاست به این گونه توصیف شده است:”علم فرمانفرمائی های دولت ها” و یا “فن حکومت کردن دولت و رهبری روابط آن با سایر ملل.”

اگر سیاست را در قلمرو گسترده تری مورد مطالعه قرار دهیم طبق نظریه معروف لئون دوگی حقوقدان معروف فرانسوی، سیاست عبارت است از “رابطه میان فرمانروایان و فرمان برداران” و به تعبیر موریس دوورژه تعارض میان آنانی که با جامعه هم گونه اند با آنان که در تضاد می باشند پدیدۀ سیاست را به وجود می آورند که در این صورت سیاست از قلمرو وسیع تری از حوزه عملکرد دولت مورد بررسی قرار می گیرد و از صورت “علم دولت” به در می آید و به کسوت “علم قدرت” ظهور می کند.

 موارد استفاده از سیاست

 به طور کلی هر مکتب یا حزب و گروه اعم از سیاسی و یا غیر سیاسی دارای یک ایدئولوژی و یا اصول اعتقادی مشخص است. همچنین هر حزب و یا گروه بر اساس مرامنامه خود دارای هدف معینی می باشد و بر مبنای معتقدات خود و در راه رسیدن به هدف خویش “سیاست” خاصی را تعقیب می نماید. به طور مثال هدف مکتب کمونیسم با اصول اعتقادی عنوان شده از طرف کارل مارکس بر مبنای فلسفه دیالکتیک مادی و نفی الوهیّت، تشکیل حکومت جهانی کمونیست و پیاده کردن ایدئولوژی مارکسیسم در کلیه ی ممالک جهان است.

بدین ترتیب راه و روش وصول به هدف تعیین شده را خط مشی یا سیاست یک حزب و گروه می نامند. به بیانی ساده سیاست را چنین می توان تعریف کرد: “اتخاذ مجموعه تدابیری است که پیشرفت مکتب و مرامی را به سوی هدف تعیین شده تسهیل نماید” بنابراین سیاست به مفهوم عام آن، کلمه مذموم و ناپسندی نیست، ولی غالباً سیاستمداران در مبارزات خود برای دست یافتن به قدرت و وصول به اهداف و مقامات مورد نظر به اعمال خلاف اخلاق متوسل می شوند و از معتقدات مذهبی و علایق ملی عامه مردم سوءاستفاده می کنند که در این صورت مفهوم کلمه سیاست غالباً منطبق با معنی واقعی آن نمی باشد.

ماکیاول سیاستمدار و متفکر ایتالیائی ۱۵۲۷- ۱۴۶۹ هدف سیاستمدار را در یک عمل سیاسی، مطلقاً دستیابی به قدرت می داند و آن را محدود به هیچ حکم اخلاقی و وجدانی نمی شناسد و در نتیجه به کارگرفتن هر وسیله و طریقی را برای رسیدن به هدف مجاز می شمارد و بدین ترتیب سیاست را به طور کلی از اخلاق و معنویت و وجدان و رعایت اصول انسانی جدا می شناسد.

برتراند راسل فیلسوف و ریاضی دان مشهور انگلیسی می گوید:”چهار عامل: تملک طلبی، خودستائی، رقابت و عشق به قدرت، محرک همه رویدادهای سیاسی اند.”

البته باید توجه داشت که بعضی متفکران سیاسی در مقطع خاصی از تاریخ نظارت ویژه ای را مطرح کرده اند. برای مثال بنا به نوشته باکونین و نجایف دو نفر از رهبران انقلاب کمونیستی، یک فرد انقلابی باید یک دشمن قسم خورده و بیرحم نظام حاکم باشد و هدفی جز نابودی آن نداشته باشد. هر چیزی که در جهت تحقق بخشیدن به هدف انقلاب باشد اخلاقی است و آن چه در خلاف این جهت باشد غیر اخلاقی و ناپسند است. یک فرد انقلابی باید هرگونه عواطف و احساسات، هرگونه رقت قلب و عشق و محبت را از خود دور کند وگرنه نمی توان به او انقلابی مِؤمن و واقعی لقب داد.

حقیقت تلخ اینست که بررسی سیاست در سایر نظام های کنونی جهان تصویر انسانی تری از آنچه بیان گردید ارائه نمی دهند و تشبث به اعمال غیر اخلاقی و غیر انسانی و مغایر با معنویت و انسانیت جزئی لایتجزا و لازمه سیاست های گوناگون کنونی است و اغلب این سیاست های منحرف با آب و رنگ مورد پسندی هم پوشانده شده است.

از جمله می توان از سوءاستفاده از بعضی آرمان های بزرگ بشریت نام برد به عنوان مثال در جامه حمایت از حقوق بشر و آرمان های شبیه آن اعمال فریبکارانه ای در جریان است که بنیاد جوامع انسانی را به جای رسیدن به هدف اصلی و واقعی آن، به سوی نابودی و انهدامی جبران ناپذیر سوق می دهد، لذا جای تعجب نیست اگر امروز مردم دنیا با وجود دسترسی شایان توجه آنان به اطلاعات فراوان و با هوشیاری بیشتری که به هر جهت در طی مراحل تاریخ به دست آورده اند، با ناباوری به این نقش و نگارهای بشر دوستانه بنگرند و با تأسف ناظر آنچه در اطرافشان می گذرد باشند، زیرا تجربه نشان داده است که صاحبان قدرت در جوامع خویش جز در فکر منافع خود نیستند و حتی در مواردی ملاحظه می شود که جان مردم سایر نقاط جهان در مقابل حفظ آن منافع بهائی ندارد.

ایجاد جنگ های بزرگ و کوچک در گوشه و کنار دنیا نیز اگر چه امروز ظاهراً انسان دوستانه تلقی و یا معرفی می شوند، اما اکثراً به خاطر مسائل اقتصادی و کسب منافع مادی بیشتر است که در صدر همه سیاست های مختلف جهان قرار گرفته و به گونه تئوری پذیرفته شده ای برای نخبگان سیاسی عالم درآمده است و راه حلی مفید و عملی برای شکوفائی اقتصاد بعضی کشورها محسوب می شود.

از جمله راه های توسعه اقتصادی که باید آن را اقتصاد ناسالم نامید گسترش کارخانه های تهیه سلاح های گوناگون و رونق دادن بازار فروش آنها است. منافع حاصله از تسلیحات جنگی آنقدر قابل توجه است که رقابت های بزرگی را بین کشورهای تولید کننده به وجود می آورد و سئوالی که اغلب مطرح می شود این است که آیا مسابقات تسلیحاتی در جهان کنونی ما فقط به خاطر حفظ قدرت در عرصه دنیا است یا از جنبه های دیگری هم مشکل گشای مناسبی شناخته شده است؟ و تا کجا و تا چه مدت می تواند کارساز باشد و مردم تا چه حد می توانند مصائب حاصله از این گونه سیاست های غیر انسانی را تحمل کنند و برای لقمه نانی در پنجه نکبت بار سیاست های شوم و اسارت های گوناگون باقی بمانند و به صورت فقط ابزاری برای رسیدن به اهداف شوم سیاست های مادی درآیند؟

زمان بیداری واقعی آنان کی فرا خواهد رسید و چگونه پدیدار خواهد شد؟