اشاره: از اول دسامبر (شهروند شماره۱۳۶۲)، شروع به بررسی سلامت روانی از دیدگاه روانشناسان کردیم و نظرات یونگ، کارل راجرز، گوردن آلپورت ، ویکتور فرانکل، ویلیام بلاتز ، آلفرد آدلر و آبراهام مزلو بررسی شد. این هفته به نظرات سه روانشناس دیگر اتو رنک، ویلهلم رایش و رابرت اسگیولی می پردازیم.  

***

  اتو رنک و اراده و خلاقیت

اتو رنک۱ از شخصیت و انسان سالم با ویژگی هایی چون خلاقیت، فردیت و ثبات اراده ی شخصی یاد می کند و نکات برجسته ی نوشته های او، در حوزه شخصیت سالم بیشتر متوجه  “اراده” و “خلاقیت” است.

وی هنروری خلاق را اوج رشد انسان می داند. در نظر وی هنرمند کسی است که رغبت جدی به بیان تفاوت های خویش از توده مردم داشته، علاقمند است که واقعیت را به صورتی که خودش می خواهد  شکل دهد نه اینکه منفعلانه۲ با امور قالبی و معمول، “سازگار”۳ و “هماهنگ” شود.

“رنک” معتقد است افراد روان نژند کسانی هستند که اراده  قوی و خلاقیت شدیدی دارند، اما فاقد رغبت نهایی جهت آشکار ساختن نگرش های فردی خود به جهان هستند. در عوض این گونه افراد شخصیت خود را به نحوی شکل می دهند که موجبات “خوشایندی” و “رضامندی” دیگران را فراهم آورند. از نظر وی شخصیت سالم، ویژگی هایی چون شوق و علاقه به تمایز و منحصر بفرد بودن، رغبت به بیان رضامندی به دلیل تمایز از دیگران و بدعت در عرصه های گوناگون زندگی را شامل می شود.

تاکید رنک بر اراده، خلاقیت، فردیت  و رهایی از اتکا به دیگران است. با اطمینان باید گفت که انسان و شخصیت سالم از توانایی هایی برخوردار است که وجود و هستی خویش را به شیوه ای مستقل و آزاد، و نه مصالحه آمیز و محافظه کارانه در رفتار و عملکرد خویش ظاهر می سازد. 

***  

از راست: اتو رنک، ویلهلم رایش و رابرت اسگیولی

 

رایش و اوج لذت جنسی 

ویلهلم رایش۴، روان تحلیل گری است که عمیقا متقاعد شده است که تا زمانی که شخص از خودش در مقابل تجربه ی سرزندگی و نیروی حیاتی و نیازهای جنسی و دیگر هیجانات، به وسیله مکانیسم دفاعی واپس زنی دفاع می کند، دست یافتن به شخصیت سالم غیر ممکن است.

این واپس زنی ها تنش های عضلانی را ایجاد می کند. رایش آن دسته از عضلاتی که شخص در تنش های مزمن منقبض نگه می دارد تا ابعاد ناخواسته ی تجربه اش را احساس نکند، “عضلات مسلح”۵ می نامد.

 یک نمونه این است که شخص  برای رسیدن به اوج لذت جنسی۶ در حالت مزمن تدافعی۷ بسر می برد. رایش “توانایی رسیدن به اوج لذت جنسی”  را مهمترین نشانه دستیابی به پختگی و شخصیت سالم می داند.

یکی از فنون درمانی که رایش ابداع کرده است روش Vegeto Therapy نام دارد. در این روش درمانی با دستکاری جسم بیمار به تشخیص و درمان می رسیم که شامل آموزش تنفس و تمرینات مداوم جسمانی است که سبب افزایش آگاهی فرد به تنش های عضلانی خویش می شود. این روش کمک می کند تا فرد از کمترین حالت دفاعی استفاده کند.

به اعتقاد رایش، سرکوب تمایلات و گرایش های جنسی در کودکان، بخصوص در مورد تمایلات جنسی اندام تناسلی خود، باعث می شود کودک مضطرب، کم رو و خجالتی، بله قربان گو و حرف شنو، مطیع و سرسپرده ی اقتدار، متواضع و خوب در برابر نیروهای مستبد و قلدر تربیت شود و رشد کند.

 سرکوب امیال جنسی در کودکان باعث از بین رفتن و تباه شدن توان و نیروهای عصیانگری و طغیانگری در کودکان می شود، زیرا چنین وانمود شده است که این امیال، اسباب اضطراب، نگرانی و شرمندگی اند.

به بیانی دیگر، هدف از سرکوب نیازهای جنسی، تربیت و پرورش انسان هایی است که علیرغم تمام وضعیت تاسف انگیز و ناراحت کننده ای که دارند، مطیع و پیرو سیستم حاکم باشند،  خود را با آن سازگار سازند و در آن ذوب شوند.  

در اولین گام، کودک باید قوانین و قواعد استبداد حاکم بر خانواده را به مثابه یک دولت کوچک کاملا پذیرفته، پیرو و مطیع آن گردد و این سازگاری و جذب شدن کامل، او را برای پذیرش آسانتر و بی مقاومت دیکتاتوری و استبداد حاکم بر جامعه آماده می سازد. 

شکل گیری ساختار اقتدارگرا در جامعه از طریق تلفیق و ترویج سرکوب جنسی و ممنوعیت های جنسی اعمال می شود. رایش می نویسد که علامت صلیب شکسته (سواستیکا) سمبل تصورات کودک از رابطه جنسی پدر و مادرش است و توضیح می دهد که چگونه نازی ها ضمیر ناخودآگاه توده ها را دست کاری می کردند.

یک خانواده سرکوبگر، یک مذهب آسیب رسان، یک سیستم آموزشی سادیستی، تروریسم حزبی و خشونت های اقتصادی که از طریق روان و رفتار افراد تأثیر خود را برجای می گذارند، خاطرات ناگوار، نیازهای جنسی و مانند آنها، عواملی بودند که حزب نازی از طریق تمایلات ایدئولوژیک و پراتیک، از آنها  در جهت پیشبرد منافع خود سود می جست.

 برای ویلهلم رایش، مبارزه با فاشیسم به مفهوم مطالعه علمی آن از طریق روانشناسی بود. به این ترتیب امکان می یافت که عوامل رفتارهای ناهنجار اجتماعی و راه خلاصی از تقدس گرایی را دریابد. همچنین شرایط ایجاد یک رفتار سیاسی بر اساس احترام عمیق به انسان را تحلیل کند و به کشف راه حلی برای هدایت و ارضاء نیازهای جنسی انسانها بیاندیشد.

ویلهلم رایش، مدافع آن نوع “دمکراسی مردمی” بود که بر پایه ی نوعی سیستم خودمدیریتی بنا شود و ضامن آزادی و استقلال افراد و خود مسئولیت پذیری باشد. 

***

 

اسگیولی و رهایی از ناآگاهی

 

رابرت اسگیولی۸ روان پزشک ایتالیایی در زمینه شخصیت سالم، دیدگاهی همراه با تکنیک و روش مکمل ارائه داده است. وی از مطالعه انسان در حوزه ی بیماریهای روان- تنی۹، روانشناسی دین۱۰، مردم شناسی۱۱ و روشهای مطرح در روانشناسی شخصیت تلفیق  به عمل آورده است و معتقد است که هستی انسان از نظر ساخت شخصیت، دارای هفت سطح، حالت  یا عملکرد است.

ـ”ناخودآگاه پایین”۱۲ که شامل سائق۱۳ها و احساسات واپس رانده۱۴ (همان معنای نهاد در نظریه فروید) است.

ـ”ناخودآگاه میانی”۱۵ که شامل حوزه ی خودآگاهی بیدار روزمره ماست، مانند “پیش آگاهی”۱۶ فروید یا “زمینه ای” از آگاهی که روانشناسان گشتالت شرح داده اند.

ـ”فرا آگاهی”۱۷ که سرچشمه عالی ترین احساسات است مانند عشق روحانی و کشف و شهودی متعالی تر و آنچه که به طور حقیقی موجب برانگیختن اعمال خلاق می شود.

ـ “حوزه آگاهی”۱۸ که  آگاهی معمولی و روزمره ما را از ادراک خویشتن، خاطرات، احساسات و امیال تعیین می کند.

ـ”خودآگاهی” یا “من”۱۹،  نقطه ای از خودآگاهی خالص را مشخص می کند که مستقل از آگاهی شخص است، “خود” یا “من” مرکز تحملی در خودآگاهی ما است، مشابه با نوری که از اشیا متصاعد می شود تا دیده شوند.

ـ”من عالی تر”۲۰ که معمولا از آن آگاه نیستیم و آن “من” متعالی تر، همان خودآگاه ماست. به نظر می رسد که این “من” عالی تر، تجربیات و اعمال ما رابه شکل غنی تری رشد می دهد.

ـ”ناخودآگاه جمعی”۲۱، اصطلاحی است که اسگیولی از یونگ به امانت گرفته است و اشاره می کند به باورها، فرضیات، پیشینه ها، اساطیر و سمبل های ناشی از زمینه خودآگاه نظم یافته ی فردی و شخص در این منبع  با دیگر اعضای جامعه سهیم است.

وی معتقد است که وظیفه و مسئولیت انسان این است که خود را از ناآگاهی و غفلت رهایی بخشد تا به وحدت و هماهنگی درونی، خود شکوفایی حقیقی و روابط درست با دیگران دست یابد. چنین وحدتی یعنی اتصال و ترکیب روح و روان حقیقی در چهار مرحله انجام می شود:

دانش حقیقی از شخصیت خویشتن: به طوری که این دانش به واسطه تعمق در خویش یا به صورت بهتر در ارتباط با یک درمانگر یا معلم کمال پیدا می کند.

کنترل عناصر گوناگون شخصیت: این عمل به وسیله روش عدم همانند سازی امکان پذیر است. اسگیولی اظهار می دارد که ما تحت حکم اموری هستیم که خودمان را با آن شناسایی می کنیم. مثلا وقتی می گوییم “من افسرده هستم”، در واقع تحت تاثیر همین مسئله قرار گرفته ایم  که خود را فردی افسرده بشناسیم. چنانچه فرد خلق افسرده اش را به عنوان یک مشکل ماندگار یا یک حمله ناگهانی ببیند، خود را از نیروی احساس افسردگی جدا نساخته است، پس می تواند با خلق افسرده خویش به مبارزه برخیزد. انرژی تازه در هر انسانی با غلبه بر بیماری اصلاح، یا آزادی از قید تمایلات و احساسات شکل می گیرد.

تحقق خود: به معنی کشف و یا اتکا به مرکز وحدت یافته درونی است، این مرحله، محصول تمایل به بهترین است و عملکرد کامل فرد می تواند با رفتار و عمل به مسئولیت های با ارزش به دست آید.

اتصال و ترکیب روح و روان: شکل گیری و یا بازسازی شخصیت بر حول یک محور جدید است. این دوره در پی مشارکت، مطالعه، تلاش، تقلا و عمل برای شکوفایی و تحقق فرصت های موجود در زندگی است تا بدان وسیله بهترین”خود” ممکن  متصور شود.

 

 

۱-Otto Rank

۲-Passivity

۳-Adjustment

۴-Wilhelm Reich

۵-Muscular Armou 

۶-Orgasm

۷-Armored

۸-Roberto Assagioli

۹-Psychosomatic

۱۰-Religion Psychology

۱۱-Anthropology

۱۲-The Lower Unconscious

۱۳-Urge

۱۴-Feeling Repressed

۱۵-The Middle Unconscious

۱۶-Per- Conscious

۱۷-The Middle Unconsious

۱۸-The Field  of Consiousness

۱۹-The Consious  Self or “I”

۲۰-The Higher Self

۲۱-The Collective Unconsious