صلح؟ … با کی؟
صادقانه بگویم، من هیچگاه طرفدار جنگ نبوده ام، اندکی شجاعانه تر، جز در اوان جوانی و شاید جهالت، که تنها به آخرین جنگ طبقاتی برای صلح ابدی می اندیشیدم، هیچ جنگی را مقدس نمی دانستم. آنهم بسیار کوتاه که بر مرکب احساسات می راندم و گرفتار هذیان چریکی، آنهم در پی سرکوب خونبار نیروهای دمکرات و برابری خواه توسط رژیم پهلوی و ساواکش که تنها گزینۀ مبارزۀ مسلحانه(بهتر گفته شود تروریسم) را برای نسل پر شور من باقی گذاشته بود (شاید هم طراحی شده از بالای حکومت و دیکته شده از بالاترین بخش هرم جهانی زر و زور تزویر، واشنگتن! برای توجیه خفقان و سیاست سرکوب بیشتر به منظور خفه کردن هرنوع مبارزۀ سیاسی- حزبی و سندیکایی صلح آمیز زیر گوش کشور شوراها، چرا که تنها در این شکل مبارزه، ساواک و اربابانش می توانستند پیروز باشند)
امروز، چه کسانی بر طبل جنگ می کوبند؟ سازندگان و فروشندگان اسلحه، کمپانی های بزرگ تولید کشتار انبوه، امپریالیسم غرب، گرفتار در بحران اقتصادی ـ سیاسی، حکومت صهیونیستی اسرائیل، این استخوان لای زخم در منطقه و جهان برای ایجاد تنش مداوم، و سرانجام حکومت های استبدادی منطقه و رژیم ولایت فقیه خودمان که چارۀ درماندگی خود را در ادارۀ کشور در این جنگ “احتمالی” با دشمن خارجی می دانند که زیر نامگذاری “مشروع” دفاع مقدس از اسلام و ایران می توانند اندکی بیشتر تاب آورند ولو آنکه بدانند، در نهایت بازنده خواهند بود. دو راه بیشتر پیش رویشان نیست: تسلیم شدن بی چون و چرا در برابر سیاست های حکومت جهانی امپریالیسم، یا تن دردادن به نابودی خونین ولایت خود و تکه پاره شدن ایران “ما”.
برای ما و مردم محروم و زیر ستم دشمن داخلی، ارتجاع ولی فقیهی، دو لنگه اش می شود یک خروار! چه امپریالیسم(دشمن آشکار و بیگانه) بر میهن بلاکشیدۀ ما چنگ بیاندازد و چه در چنگال دشمن خانگی، رژیم جور جهل دست و پا زدن؟
گفتم که با جنگ مخالفم، جز آنها که برشمردم، یعنی ۱%های جهان، چه کسی مخالف نیست؟ ۹۹% که من از آن جمله ام جملگی صلح، آرامش، عدالت و آزادی می خواهند. اما با چه موافقم؟ بی شک صلح! پاسخی به ظاهر ساده اما چو نیک بنگری هزار اما و اگر در پس آن نهفته است. در جهان دو شقه شدۀ ما که یک درصدی ها ـ اعم از ریشوهای خودمان و بی ریش های فکل کراواتی غرب ـ نود و نه درصد را می چاپند، صلح چه معنائی دارد و با کی؟
بساط جنگ مزمن و پنهان تاریخی طبقاتی جهان ما تا از روی زمین برچیده نشود، همیشه باید منتظر جنگ هائی آتشین از این دست بود. نویسنده از پاسخ به این پرسش دوم (کدام صلح و با کی) ـ که مکمل پرسش اول و بخش غیر قابل تفکیک آن است، ناتوان است.
اینکه از ته گلو و از صمیم قلب فریاد برآوریم که “ما جنگ نمی خواهیم” اما پرسش بجا و بر حق دوم را که “چه می خواهیم” و “با چه موافقیم” را نادیده بیانگاریم، لای سبیلی در کنیم، ما را به ورطۀ پذیرش (کفن دزد اولی) و دفاع شرمسارانه از سلطۀ دشمن خانگی نمی اندازد؟
چند پرسش دیگر:
آیا به راستی امپریالیسم آمریکا، ناتو، اسراییل و شرکای اروپائیشان، خیال جنگ و حملۀ نظامی به ایران را دارند؟ اگر پاسخ آری است، پرسش های زیر پیش می آید: چه هدفهای مشخصی را دنبال می کنند؟ تسکین بحران های اقتصادی سیاسی داخلی خود؟ سود سرشار حاصل از فروش سلاح های مدرن به کشورهای منطقه؟ تجزیۀ ایران و ایجاد حکومت های دست نشاندۀ کردستان، آذربایجان، خوزستان، ترکمنستان و بلوچستان (و لابد جمهوری اسلامی قم و کاشان برای دار و دستۀ ولی فقیه!) وتغییر جغرافیای منطقه؟ سرنگونی یا تسلیم کردن رژیم ولی فقیه. محاصرۀ چین، کرۀ شمالی و روسیه، برای حملۀ نهائی به چین؟
در صورت تغییر رژیم ایران، جانشین دست نشاندۀ آنان چه کسانی می توانند باشند؟ بی شک اصلاح طلبان، نیروهای مردمی، چپها و دمکرات ها نمی توانند باشند. چنانکه در هر جا حکومتی مستقل و مردمی وجود داشت توسط امپریالیسم واژگون شد. لومومبا، سوکارنو، سالوادر آلنده، مصدق خودمان و بسیاری دیگر.
با یک نگاه گذرا به هدف های ماجراجویانه در راه انداختن جنگ در منطقه و علیه ایران، آیا می توان گفت که طراحان اصلی این آشوب جهانی از پیامد بسیار منفی آن که دامن خودشان را نیز خواهد گرفت، غافل باشند؟ چگونه می توان تضمین کرد که این بازی با آتش در منطقه، به جنگ جهانی هسته ای و نابودی همگانی یا بخش بزرگی از جهان، فرا نروید؟
مردم زحمتکش آمریکا، اسرائیل و اروپای غربی، دمکراتها، صلح دوستان، روشنفکران و سیاست مداران واقع نگرکه فرزندان بیگناه خود را روانۀ چنین جبهه هائی کرده اند و می کنند، با مالیاتی که می پردازند و لابد می دانند کجا و چگونه تلف می شود، چگونه می توانند این غول از شیشه برآمده را به شیشه بازگردانند. غولی بی شاخ و دم و خارج از کنترل همۀ ارگان های حکومتی آمریکا!
شاید پر بیراه نباشد که فرض شود در پشت این تهدیدهای نظامی، بیشتر هدف های سیاسی و اقتصادی پنهان است و به قصد باج گیری از حکومت های جمهوری اسلامی، سوریه و دیگر کشورهای “مستقل” منطقه (اگر هنوز وجود خارجی داشته باشند)، یا به زانو درآوردن آنها، ترساندن همسایگان نفت فروش اطراف ایران از خطر حملۀ نظامی ایران و راه انداختن بازی غنی سازی و ساختن بمب اتم توسط ایران، به قصد خرید هرچه بیشتر سلاح های مدرن از آمریکا. تحمیل مسابقۀ تسلیحاتی به کره شمالی، چین کمونیست و هند و…. پی آمدها ی حاصله از این جنگ سرد کنونی تا هم اکنون خود نیمی از هدف های آمریکا را برآورده کرده است، (بدون نیاز به ریسک جنگی گرم) در صورتی که مقصد نهائی یا بعدی حمله به چین نباشد!
همین “راه حل” ننگین (تحمیل مسابقۀ تسلیحاتی زیر عنوان دروغین لولوی کمونیسم) را امپریالیسم غرب در دوران هفتاد سالۀ حکومت شوروی و اروپای شرقی آزمود و متاسفانه برنده شد! و اینک لولو خورخورۀ اسلام را جایگزین آن کرده است.
بی شک مخالفت و اعتراض ما برای جلوگیری از احتمال جنگ، ضروری است اگر چه من باور ندارم که چندان کار ساز باشد. با این وجود باید کاری کرد ولو اینکه تنها صورت نمادین داشته باشد ولی باید دانسته شود که ما پنهان و آشکار به کدام جبهه نزدیک، یا نزدیکتریم. به خاطر کینه و نفرتی بر حق و بجا از حکومت ارتجاع داخلی، پنهان و آشکار، در کنار امپریالیسم بایستیم و تن به همکاری عملی و تئوریک با او بدهیم یا به نام میهن دوستی و تعهد به سرنوشت ایران، ناخواسته سیاست های انحرافی و استبداد رژیم جمهوری اسلامی را تائید کنیم؟
از آنجا که در میدان نبرد فیلان، مورچگان قربانی می شوند، ما که با هر دو آن مخالفیم آیا از دو سو مورد حمله قرار نمی گیریم؟ به راستی چه باید کرد؟ برکنار بنشینیم و ناظر غیر فعال این زورآزمائی ضد بشری میان دو اهریمن بمانیم؟ گرچه خود این بی طرفی نیز چندان ارضاکننده نمی تواند باشد. مصلحت اندیشانه و بزدلانه خوانده می شود!
این نویسنده صادقانه اعتراف می کند که از دادن پاسخ قطعی به این پرسش ها ناتوان است.
میان این چند گزینه: تن در دادن به جنگی خانمانسوز، منطقه سوز و شاید جهانسوز که بی شک مورد تائید مردم محروم و آزادی خواه میهن ما و جهانیان نیست و تن دادن به وضع فلاکت بار موجود زیر سایۀ شوم این رژیم خودکامه ماندن، زیر شمشیر داموکلس امپریالیسم جنگ جو، سر کردن، بی طرف نشستن و شاهد این نمایش بودن، آیا گزینۀ بهتری می تواند وجود داشته باشد که نویسنده از آن غافل است؟
به سادگی و سبکسرانه می توان گفت: نه این و نه آن، اما “آری” ما به چی وکجا است؟ مسئله این است.
شاید پاسخ (کلیشه نما شدۀ) ما، تکیه بر نیروهای مردمی تاریخ سازکردن، صبر فعال داشتن، به فردای روشن پس از این تیرگی مان ایمان داشتن، اندکی ما را دلگرم سازد اما این مهم، در گروی پاکسازی پی گیر و بردبارانۀ ما از اندیشه های مخرب القا شده از سوی سرویس های تبلیغاتی پنهان و آشکار سرمایه داری جهانی است که اندک اندک و زیرکانه در درازای بیش از ۷۰ سال جنگ سرد، نیروی مبارزه را در ما تحلیل برده است.
۱۵ ژانویه ۲۰۱۲
jomborie Islami ba khoshonat va jenayat amad va tanha ba khoshoonat az byen miravad.har goneh barkhorde degari bagaye mandane an ast.iran felan ba democracy faseleh ziyad darad pas tanha rayeh najadeh iran ba jomborie islami khoshonat ast.hamantor ke sadam va Gazafi ke ba khoshonat amadan va ba khoshonat ham raftan.BasharAl saad ham hamintor ba khoshonateh pedar amad va hata zane o ham etegad darad ke shoharash dorost amal mikonad ba vojodeh inke dar England be donya amadeh ast.pas khoshonat farhangi ast be tasilat va dashtaneh doctora rabft nadarad,shekanjegarhaye Shah ham doctorha dashtan,hamintor Doctorhaye Jomboriye Islami.shayad dar 100 sale ayandeh be tavan dar iran az azadi sobat kard.
عدم حمله به تاسیسات اتمی = محو اسراییل با بمب اتمی جمهوری اسلامی= محو متقابل ایران…. پس تنها راه باقیمانده =نابودی تاسیسات اتمی = درگیری رژیم = سقوط رژیم
البته خساراتی به کشور خواهد خورد ولی از نابودی و محو کامل در معادله بالا بهتر است