یکی از اصول آئین بهائی بیان این باور است که دین باید سبب الفت و محبت باشد و اگر برعکس دین سبب دشمنی و نفرت شود بیدینی به مراتب بهتر از دینداری است. این اصل مبتنی بر تعریف ذاتی دین و پروردگار است، یعنی آن که پروردگار منشأ محبت است و دین هم وسیله ترویج محبت و یگانگی در بین انسانها است.
عملکرد و نقش حقیقی دین مهار کردن جنبه جسمانی انسانها است، کنترل نفس پرخاشگر و خودخواه و تنگ نظری است، نجات دهنده از محدودیتهای فردی و ایجاد هویتی است بر اساس محبت به همه نوع بشر و تفاهم و ارتباط و دوستی با همه ادیان و اقوام و نژادها.
به تعریف دیگر دین باید جنبه روحانی انسانها را تقویت نماید و نوع بشر را به طرف انسانیت سوق دهد. در این راستا، این موضوع آشکار میگردد که استفاده از نام دین و خدا برای تشویق به نادانی و تبعیض و نفرت و بیگانگی نسبت به دیگر ادیان و یا اقوام چیزی جز دشمنی با مفهوم حقیقی خدا و دین نیست.
برعکس منطق بعضی از رهبران مذهبی که اصرار میورزند که احکام دینی اراده الهی است و هر قدر هم آکنده به خشونت و نفرت و تبعیض باشد باید آن را بیچون و چرا انجام داد در منطق آئین بهائی اراده خدا به یگانگی و برابری و مهرورزی همه نوع انسان معطوف است، چرا که در آنجاست که انسانیت و روحانیت هر دو یکی و تضاد میان آن دو از میان میرود.
اما دیانتی که سبب الفت و محبت شود نیازمند است که دین به مفهومی ارتجاعی و خرافاتی تبدیل نشود و دین در ستیز با عقل و خرد وارد نگردد. از اینجاست که یکی دیگر از اصول آئین بهائی اصل تطابق دین با علم و عقل میباشد زیرا عقل و دانش بزرگترین عنایت و تجلی الهی به انسان است و در نتیجه دیانت نباید در تعارض با دانش و عقل قرار گیرد. به طور مثال دیانتی که در حوزه خرافات، سنتپرستی و جدال با عقل قرار گیرد، به آسانی میتواند انسانیت افراد را نفی کند و او را به موجودی که آکنده از نفرت و بیگانگی است تبدیل نماید.
بر طبق آثار آئین بهائی آموزهها و احکام دینی باید با مقتضیات تکامل انسان و جامعه سازگار باشد. به عنوان مثال اگر امروز جامعه بشری در جهت حقوق بشر حرکت میکند، حکم دینی نمیتواند به مجاز بودن بردگی یا مخالفت با دگر اندیشان یا نجاست مذاهب دیگر یا تبعیض علیه زن و مرد، مؤمن و غیر مؤمن و مرجع و مقلد قائل شود. چنین نوع احکام و قوانینی در این مرحله از تکامل بشری با عقل و دانش در تعارض است و باید نفی گردند.
دو اصلی که مورد بحث قرار گرفت ضرورتاً به اصل سومی منجر میشود. بر طبق این اصل نه تنها حقیقت همه ادیان الهی یکی است، بلکه تکامل و تجدید ادیان نیز مفهوم میگردد. این که اساس و بنیان همه ادیان یکی است مهمترین لازمه ایجاد اتحاد ادیان و اتحاد شرق و غرب و ظهور فرهنگ، صلح و آشتی در جهان است. در منطق سنتی ادیان، دینداری به معنای اثبات برتری دین خود و اثبات نادرستی و نقض ادیان دیگر تلقی میگردد و در نتیجه چه بسا دینداری به ترویج بیگانگی و خشونت و نفرت دامن میزند. اما در تعبیر آئین بهائی، دین و دینداری حقیقی به معنای درک وحدت همه ادیان و در نتیجه ضرورت وحدت و دوستی و آشتی و ارتباط با همه ادیان و مذاهب و اقوام و نژادها منجر میشود.
از نظر حضرت عبدالبهاء رهبران ادیان مفهوم دین را واژگونه ساختهاند. آنچه که اصل و حقیقت دین است را کنار نهادند و آنچه را که فرعی و تصادفی و حاشیهای است اصل گرفتند و دیانت را به یک بت جدید مبدل ساختند. بدین ترتیب دینداری نوعی بتپرستی، واژگونی مفهوم دین و تعریف کامل مقاصد اصلی دین گردیده است. حضرت عبدالبهاء از نوع بشر دعوت نمود که مفهوم خود را از دین مورد ارزیابی مجدد قرار دهند و از منطق تعریف دین به منطق تحقیق دین روی آورند. در این منطق جدید یگانگی و صلح و ارتباط همه ادیان هسته مرکزی مفهوم خداپرستی و تدین میباشد.
خوانندگان عزیز، در صورتیکه مایل به دریافت نسخهای از مقاله فوق از طریق ایمیل هستید و یا راجع به تعالیم بهائی سؤالی دارید لطفا با ما تماس بگیرید: پیامگیر : 7400-882-905 ، ایمیل: anyquestionsplease@gmail.com
وب سایت برای برخی از کتابهای فارسی بهائی : www.reference.bahai.org/fa