پوشه های خاک خورده (۲)

 سال ۲۰۰۴ میلادی، سال سخت و سرنوشت سازی برای پناهجویان در بریتانیا است. از این سال حلقه قوانین پناهندگی در کشور انگلستان تنگ تر از گذشته می شود. طبق لایحه جدید پناهندگی، پناهجویان بایستی به شهرهای مختلف بریتانیا گسیل داشته شوند و از اقامت آنان در مرکز انگلستان ـ لندن ـ جلوگیری شود. اماکن اسکان پناهجویان، عموماً محله‌های فقیر و کارگری نشینی هستند که در اغلب آنها جوّ ضد خارجی به دلایل اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، روانی، تبلیغی بسیار بالاست. اماکن اسکان پناهجویان ایرانی نیز از این قاعده مستثنا نیستند.

از این دوره زمانی شرایط زندگی بر پناهجویان ایرانی سخت تر از گذشته می شود. درصد بالای مردود شدن تقاضای پناهندگی ایرانیان (قریب به نود درصد از کل تقاضاها در ده سال گذشته)؛ نیز جهنمی که طیفی از پناهجویان ایرانی برای هموندان خود ایجاد می کنند، زندگی را بر بخشی از پناهجویان ایرانی تلخ تر از گذشته می کند. طوری که طیفی از آنان ـ اغلب زنان پناهجو ـ مجبور به فرار از شهرهای دورافتاده و زندگی توأم با دلهره در شهر لندن می شوند.

با این حال در گوشه ای از این ابَرشهر در بر پاشنه دیگری می چرخد:

از میانه هزاره جدید میلادی؛ به طور مشخص از سال ۲۰۰۶ میلادی به نمونه های زیادی از اسکان ایرانیان؛ پناهجویان، پناهندگان و شهروندان ایرانی ـ که اغلب تعلقات مذهبی دارند ـ در مناطقی از شهر لندن برخورد می کنم که برای آنها هیچگونه «محمل قانونی» نمی توانم پیدا کنم.

به طور مثال پناهجویانی که کمتر از چند ماه تقاضای پناهندگی داده اند؛ پناهندگانی که به تازگی جواب پناهندگی گرفته اند؛ پناهجویانی که تقاضای پناهندگی آنها ردّ شده، و یا ایرانیانی که شهروند ایران اند، در خانه هایی دولتی در مناطق «لوکس» لندن اسکان داده می شوند که صف انتظار برای دریافت مسکن دولتی در آنها بیش از ده سال است.

دیدار و ملاقات با نهادهای پناهندگی ایرانی این گره کور را نمی گشاید. شهرداری محله های مورد نظر نیز از دادن هرگونه اطلاعات در این زمینه سر باز می زنند. از این تاریخ فعالیت میدانی من شروع می شود.

 پخش کننده مواد مخدر- ردّ پای رژیم ایران

منطقه «کنزینگتون و چلسی»، گل سرسبد مناطق سی و دو گانه ی «لندن بزرگ» است. اسکان انبوه ایرانیان در این منطقه در پنج سال گذشته فضای اجتماعی آن را نسبت به گذشته دگرگون کرده است. سفرهای پیاپی ساکنان جدید به ایران؛ حضور و تردد «آدم های ریش دار» و «محجبه» در میهمانی های جمعه و شنبه شب ها چهره این محلات را به طور محسوسی تغییر داده است.

هفته ها می گذرد تا به واقعیت تلخی دست یابم. واقعیتی که می تواند امنیت بخشی از جامعه ایرانی مقیم لندن را به خطر اندازد: نام و مشخصات واقعی برخی از ساکنان ایرانی در دو منطقه در جنوب غربی لندن در لیست شهرداری «کنزینگتون و چلسی» و« فولهام و هَمراسمیت» به ثبت نرسیده است. مشخصات ساکنان آپارتمان ها در این مناطق با مشخصات ثبت شده در شهرداری ها متفاوت است. به عبارتی افرادی در جامعه زندگی می کنند که فاقد هویت حقیقی هستند. به طور مثال خانه شماره ۳۷ در بلوکی در منطقه چلسی که محمدرضا ش در آن ساکن بود، در شهرداری منطقه به نام فرد دیگری به ثبت رسیده است.

در منطقه «فولهام و هَمراسمیت» در جنوب شهر لندن نیز آپارتمان دیگری در اسناد شهرداری نام یکی از ایرانیان نسل اول را در خود دارد، اما از هزاره جدید میلادی، این محل جای سکونت ادواری طیفی از «مسافران» ساکن ایران بوده است. این یافته ها گره کور را کورتر از گذشته می کند.

 

اما محمد رضا ش کیست؟ این فرد اواخر سال ۲۰۰۶ در آپارتمان شماره ۳۷ در بلوکی در منطقه چلسی اسکان داده می شود. مدت کوتاهی پس از اقامت این فرد در آپارتمان مزبور، محمدرضا توزیع مواد مخدر در منطقه را شروع می کند. خانه او از ساعتِ دوازده شب به بعد محل تردد خریداران خرده و عمده مواد مخدر است. پلیس لندن با در دست داشتن مدارک موثق در این دوره دخالتی نمی کند. آیا آنها به دنبال دانه درشت های این حلقه مافیایی هستند؟

امپراتوری محمدرضا در مدتی کمتر از یک سال ساخته می شود. ماه مارس ۲۰۰۸ محمدرضا سفری به ایران دارد که با کبکبه می رود و با دبدبه بازمی گردد.

اواخر سال ۲۰۰۸، دیگر توزیع کنندگان مواد مخدر به او پیغام داده اند، در صورتی که این محله را ترک نکند، او را خواهند کشت. تعجب من در این دوره از آن بود که چگونه فردی تنها می تواند در محله ی امنی که از دهه های گذشته منطقه ی محافظه کاران بوده، در مدت زمانی کوتاه عرض اندام کند و موی دماغ دیگران شود. اما محمدرضا تنها نبود. مدتی باید می گذشت تا تیم پشتیبانی کننده وی شناسایی شود. به این موضوع در بخشی جداگانه خواهم پرداخت.

سال ۲۰۰۹ میلادی بالاخره دیگر توزیع کنندگان مواد مخدر وعده خود را عملی می کنند و در نیمه شب چاقویی در شکم محمدرضا فرو می کنند. او برای مدتی بستری می شود اما جان سالم بدر می برد. پس از این واقعه تلاش ام برای تماس و ملاقات با«ضارب» یا «ضاربان» هفته ها وقت می برد. تا اینکه رابطی قبول می کند دیدار کوتاهی با وی داشته باشم. بزرگترین مشغله و هدف من از این ملاقات دانستن منبع یا منابعی ست که برای محمدرضا مواد مخدر تأمین می کنند. اما فرد مزبور از این موضوع بی اطلاع است و اتفاقاً از این بابت، او و دیگران سخت عصبانی هستند. این فرد ملیت های مختلفی را نام می برد که به گفته او از توزیع کنندگان عمده مواد مخدرند، اما با اطمینان می گوید: هیچکدام از آنها با محمدرضا ارتباطی ندارند.

نکته مهم دیگر برای این فرد، نرخ پایین هروئین و قرص های روانگردان محمدرضاست که حدوداً بیست درصد ارزان تر از قیمت بازار است. او می گوید، این قیمت شکنی اعلان جنگ از سوی مافیایی ست که ما نمی شناسیم اش. این فرد در انتها می گوید: اگر دوباره محمدرضا کارش را شروع کند، هزینه اش را می پردازد. حالتِ چهره او در بیان این تهدید نشان می دهد، که دیگران تصمیم قطعی شان را گرفته اند.

محمدرضا پس از چند هفته بستری شدن در بیمارستان به خانه برمی گردد. حالا او عصایی در دست دارد و شل شلکی راه می رود.

مدتی بعد، در اکتبر ۲۰۰۹ حادثه ای باعث می شود که این گره کور گشوده شود: ساعت دوازده و نیم شب افرادی به ملاقات محمدرضا می آیند که یکی از آنها «احمدی» نام دارد.

پوشه محمدرضا ش را (که بعید می دانم نام واقعی او در ایران باشد) می بندم تا به «احمدی ها» برسم. محمدرضا پس از چهار سال اقامت در خانه شماره ۳۷ به ایران می رود و طبق اطلاعات ام تا این تاریخ به انگلستان مراجعت نکرده است.

 

برادران احمدی

تا اواخر دهه هشتاد میلادی برادران احمدی (دو برادر) مسئولیت بالایی در کنسولگری رژیم اسلامی در لندن داشتند. این دو برادر در حاشیه کار در کنسولگری رژیم، صاحب یک آژانس مسافرتی در منطقه «شپردز بوش» لندن و خانه هایی اجاره ای برای اسکان بیمارانی بودند که برای معالجه به انگلستان سفر می کردند.

از اوایل دهه نود میلادی این دو برادر عملاً مسئولیت مستقیمی در کنسولگری رژیم ندارند و در چارت رسمی سفارت نامی از آنها دیده نمی شود.

من اطلاعات زیادی از فعالیت های این دو برادر «حزب اللهی» تا میانه هزاره جدید نتوانستم به دست آورم. اما برادر کوچک از هزاره جدید میلادی تعدادی از ایرانیان را در مناطقی از شهر لندن اسکان داده است. این مناطق عموماً ناحیه ی جنوب و جنوب غربی لندن بوده است. تردید ندارم، برخی از عوامل اطلاعاتی رژیم ایران باید در میان اسکان داده شدگان بوده باشند.

جمع بندی

ـ برخی از ایرانیان نسل اول که به ایران سفر کرده اند، در فرایندی پذیرفته اند که خانه های دولتی خود در انگلستان را در اختیار مقامات امنیتی ایران قرار دهند. این عده در انگلستان بیش از یک خانه داشته اند.

ـ شواهد انکارناپذیری نشان می دهد که رژیم ایران برخی از مهره های اطلاعاتی امنیتی خود را به عنوان شهروند در آپارتمان های دولتی بریتانیا اسکان داده است. طیفی از این عده به عنوان متقاضیان پناهندگی به بریتانیا آمده اند که برخی به عنوان پناهنده سیاسی پذیرفته شده اند ( در این رابطه می توانید به مصاحبه های قبلی ام نیز رجوع کنید.)

ـ رژیم ایران برای اسکان مأمورانی که به مأموریت های موردی به بریتانیا گسیل داشته، از اماکن دولتی نیز استفاده کرده است. خانه های برخی از ایرانیانی که به ایران سفر کرده اند، گزینه مناسبی برای اسکان آنان بوده است.

ـ تجربه ی محمدرضا ش، شائبه دست داشتن رژیم ایران در پخش مواد مخدر در بریتانیا را قوت می بخشد.

چند پرسش

ـ آیا پلیس بریتانیا با اطلاعاتی که در دست داشته، محمدرضا ش و حلقه ی او را دستگیر و سپس به ایران دیپورت کرده است؟

ـ اوایل ژانویه ۲۰۱۲ قانونی در بریتانیا به تصویب رسیده، مبنی بر جرم بودن اجاره دادن خانه و آپارتمان های دولتی. آیا این قانون محدودیتی در اسکان عوامل اطلاعاتی رژیم ایران در بریتانیا ایجاد خواهد کرد؟

ـ وقتی یک فعال رسانه ای توانسته باشد این مجموعه اطلاعات را از تحرکات رژیم ایران در بریتانیا به دست آورد، آیا پلیس بریتانیا توانسته است با اطلاعات جامعی که در اختیار دارد، امنیت شهروندان ایرانی مقیم بریتانیا را تأمین نماید؟

ـ هدف از اسکان دادن عوامل اطلاعاتی رژیم ایران در خانه های دولتی در بریتانیا چه می تواند باشد؟ آیا رژیم ایران از عوامل اطلاعاتی خود در شناسایی و سرکوب مخالفان؛ نیز فشار بر خانواده ها استفاده کرده است؟

 

* * *

۱۷ ژانویه ۲۰۱۲

منبع: www.goftogoo.net