انسان موجودی است دو بعدی. دارای جسم و روح. همان طوری که برای تداوم حیات جسمانی خود به غذا، لباس و مسکن و چیزهای دیگر احتیاج دارد، روح او نیز نیازهای خاص خود را می طلبد. یکی از نیازهای روح انسان شادی و نشاط است.
شاد زیستن و با نشاط بودن بخشی از فرهنگ زیستی ایرانیان را، از گذشته تا اکنون تشکیل داده که از روح زیبا، طبع سلیم، ذوق سرشار و آموزه ها و باورهای اعتقادی مردم سرزمین ما سرچشمه گرفته است. امید به زندگی و شادمانی کردن از دیرباز در فرهنگ ایرانی جایگاه ویژه ای داشته و فراز و فرودهای تاریخی نتوانسته بر این روحیه تأثیر بگذارد و حس شاد بودن و شادمانه زیستن را از آنان بگیرد.
ایرانیان شادی و نشاط را از موهبت های خدایی و غم و اندوه و تیره دلی را از پدیده های اهریمنی می پنداشتند. در باورهای ایرانی، شب مظهر تاریکی، تباهی و وحشت بود. آن ها سعی می کردند در شب هنگام با برافروختن آتش و افزودن نور، خانه ها روشن باشند تا پلیدی و تباهی بدانجا راه نیابد.
یکی از یادگارهای ارزشمند نیاکان ما، جشن های دوازده گانه است که هر ماه هنگامی که نام روز و نام ماه با هم یکی می شدند، با فلسفه و اهداف خاصی برگزار می گردیدند. از جشن های زیبای دوازده گانه، “جشن اسپندارمذگان” ارزش بالایی دارد که در پنجم اسفندماه هر سال به اجرا درمی آمد.
فلسفه بزرگداشت این روز به عنوان “روزعشق” این است که سپندارمذ نام ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین هم نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می ورزد. زشت و زیبا را به یک چشم می نگرد و همه را چون مادری در دامان پرمهر خود می پرورد. به همین دلیل در فرهنگ ایران باستان، “اسپندارمذگان” را به عنوان نماد “عشق و محبت” می پنداشتند.
بنا برگفته های ابوریجان بیرونی، دانشمند ایرانی، اسپندارمذ ایزد موکل بر زمین و فرشته حامی و نگاهبان زنان شوهردوست، پارسا و درستکار بوده است. به همین مناسبت این روز، “عید زنان” هم به شمار می رفت. مردم برای گرامی داشتن زنان به آنها هدیه می دادند. حتی در این روز، زنان لباس منزه پوشیده و در خانه حکمرانی می کردند و کارهای منزل را مردان انجام می دادند.
اگر در جهان امروز جشنی به نام “والنتاین” در غرب برگزار می گردد، ایرانیان از هزاران سال پیش مقام و جایگاه زن را عزیز و محترم می شمردند و این موجب افتخار ملی ما است.
در سرتاسر اوستا در گرامیداشت مقام زن و ارتباط آن با زندگی و زمین فرازهایی آمده است که پیوند زن و مرد را پیوند زمین و آسمان می شمارند. چرا که زن به لحاظ قدرت باروری، سخاوت و شکیبایی در پیوند با زمین است و مرد از آنجا که شرایط زایش زن را فراهم می آورد به آسمان منسوب است. بدان سبب که از آسمان باران می بارد و آفتاب می تابد تا زمین در آغوش امن خود بارور گردد.
در باور کهن ایرانیان، زن و مرد، در کنار یکدیگر پیوند زندگی و مرگ را به وجود می آوردند. زن با فرزندآوری عاملی زندگی بخش است و مرد بدان جهت که نمی زاید با مرگ پایان می پذیرد. به همین علت در ایران باستان نسل فرزند را از مادر می دانستند و به جای آن که او را به نَسَب پدری بخوانند با اجداد مادری معرفی می کردند.
چقدر زیبا و مناسب خواهد بود که ما بتوانیم این گونه فلسفه ها و اهداف باقی مانده از تفکرات و اندیشه های نیاکانمان را در جامعه امروز خود زنده کنیم و افراد به جای تقلید متابعت از جشن هایی شبیه والنتاین که ریشه در تاریخ و باور ما ایرانیان ندارد، “جشن اسپندارمذگان” را برگزار کنند و در این روز (پنجم اسفندماه) مقام زن، مادر، عشق، دوست و محبت را ارج نهند.