نسل دوم خانواده های مهاجر و پناهنده به مرحله ی رشد و بالندگی رسیده اند و بخصوص زنان جوان و کوشنده ی ایرانی حضوری پررنگ و مهم در حرکت های اجتماعی سیاسی جامعه ایرانی کانادایی دارد. هیچ حرکتی، هیچ کسب و کاری، هیچ فعالیتی (سیاسی ـ اجتماعی ـ اقتصادی) در جامعه ی ایرانی نمی بینید که زنان نقش کلیدی و مهمی نداشته باشند. نسل دومی ها به یمن زندگی در یک جامعه ی آزاد و دمکرات خوب بالیده اند و نیک می دانند که مسئولیت بزرگی برعهده دارند و آن هدایت جامعه ایرانی کانادایی از حاشیه به متن است. حضورشان و مقدم شان را گرامی می داریم که رشد این جامعه به همت و توان و تعهد آنان تکیه دارد.
شهروند
نیلوفر گلکار دانشجوی دانشگاه یورک، یکی از کوشندگان جنبش زنان است. او تا پیش از آمدن به کانادا با کمپین یک میلیون امضا کار می کرده است.
کمپین یک میلیون امضاء پس از تجمعی که در ۲۲ خرداد ۱۳۸۵ در اعتراض به قوانین تبعیض آمیز علیه زنان در ایران برگزار شد، و در ادامه پیگیری اهداف قطع نامه ی آن تجمع، با امضای ۵۴ نفر شروع شد و پس از مدت کوتاهی با حمایت ۱۱۸ نفر کار خود را آغاز کرد. مطالبات کمپین یک میلیون امضاء در ده خواسته مطرح می شد:
حقوق برابر برای زنان در ازدواج ـ حق برابر در طلاق ـ لغو قانون چند همسری و صیغه ـ تغییر سن مسئولیت کیفری به ۱۸ سال برای دختران و پسران ـ حق انتقال تابعیت زنان به فرزندان خود ـ دیه برابر برای زنان ـ حق ارث برای زنان ـ اصلاح قوانینی که تسهیل گر قتل های ناموسی است ـ حق شهادت برابر ـ کلیه موارد تبعیض آمیز قانون بر علیه زنان.
نیلوفر گلکار در مورد این کمپین می گوید: برای تغییر ۱۰قانون از قوانین تبعیض آمیز در ایران نسبت به زنان کارمان را شروع کردیم و تا سه سال و نیم هم به خوبی پیش رفت، اما بعد رو به افول گذاشت به خاطر مسائل انتخابات و اتفاقاتی که در ایران افتاد. در واقع بحث این کمپین این بود که چهره به چهره با مردم در خیابان صحبت کند و همه می توانستند با گذراندن یک کارگاه به آن بپیوندند. این کمپین چون ساختاری افقی داشت به سرعت گسترده شد و در شهرهای مختلف گروه های مختلف حول آن به وجود آمدند و ما به عمد سعی می کردیم مرکز گریزی داشته باشیم و جلساتمان را از تهران به شهرهای مختلف مثلا رشت یا اصفهان منتقل می کردیم. در این کمپین این تصور خام را نداشتیم که مثلا یک میلیون امضا جمع کنیم و بعد به مجلس ببریم و آقایان قوانین را تغییر دهند. پروسه کار و ارتباط مستقیم مان با مردم برای ما مهم بود. در واقع این بهترین تجربه من برای تمرین عملی دمکراسی بود. در جلسات از گروه ها، سن ها و اقشار مختلف ساعت ها بحث و گفت و گو می کردیم و در نهایت نتیجه ای که از این بحث و گفت و گوها بیرون می آمد خیلی خوب بود و ارزشش را داشت. اگر بخواهم آن تجربیات را با شرایط کنونی در خارج از کشور ربط بدهم این است که ما گروه های مختلف سیاسی با خودمان راحت نیستیم و بلد نیستیم با هم گفت و گو داشته باشیم و یک همچون تجربه ای بسیار مهم است. واقعیت این است که بعد از هر انقلاب و هر تغییری، که در هر کشوری به وجود آمده، بسیاری از ساختارهایش حفظ شده برای این که مردم تمرین دمکراسی نداشته اند و نمی دانستند چه می خواهند. ممکن است شرایط سیاسی اش تغییر کرده، ایدئولوژی اش تغییر کرده، اما ساختارهای آن جامعه دست نخورده باقی مانده در نتیجه همان تفکر قدیمی دوباره خودش را بازتولید کرده و از گذشته هم وضع بدتر شده. در نتیجه چنین تفکر فمینیستی و چنین تجربه هایی بسیار مهم هستند برای تمرین دمکراسی.
نیلوفر گلکار در حال حاضر با شبکه جوانان تورنتو کار می کند.
مریم نایب یزدی از کوشندگان پر کار حقوق بشری ست که در دانشگاه یورک روانشناسی و انگلیسی خوانده است و اخیرترین کمپینی که در آن کار می کند کمپین بین المللی برای آزادی سعید ملک پور است. او از سن ۵ سالگی در کانادا بوده و به قول خودش در شهر چند فرهنگی مارکهام رشد کرده و البته تا دوران جوانی و تا سال دوم دانشگاه با مسائل ایران هیچگونه آشنایی نداشته و تنها پس از یک سفر سه هفته ای به ایران تصوراتش نسبت به ایرانیان تغییر می کند. و همین سفر سر آغازی می شود برای نزدیکی و آشنایی و کار با جامعه ایرانی. از جمله انتشار نشریه آنلاین “فریاد” و نیز سردبیری نشریه دو زبانه تیرگان حاصل این تغییر نگاه به ایرانیان و فرهنگشان است.
او می گوید: بعد از انتخابات و دیدن عکس ها و ویدئوهای مردم که نیروهای حکومتی چه بلایی سرشان می آورند و آنها چقدر شجاعانه در برابر آنها مقاومت می کنند دیگر نمی توانستم وجدانا بی تفاوت باشم و یک دفعه متوجه شدم که کاملا درگیر شده ام و وسط جریانات قرار گرفته ام. فکر می کردم که باید کاری کنم برای همین هم سایت”پرشین تو انگلیش” را شروع کردیم و با ترجمه لحظه به لحظه خبرهای ایران با جدیت این کار را ادامه می دادیم و آنقدر خوب پیش می رفتیم که چند بار سی ان ان از ما خبر نقل کرد. در طول انتخابات ما سعی کردیم صدای مردم ایران را در چندین زبان از جمله آلمانی، ایتالیایی، فرانسوی به گوش دنیا برسانیم.
نایب یزدی با کوشش های پیگیرش در قالب خبر، مصاحبه با رسانه های کانادایی، تظاهرات خیابانی و… سعی می کند توجه دنیا را به پرونده سعید ملک پور- برای جلوگیری از اعدام او – معطوف کند.
لادن شهروز درس خوانده دانشگاههای کاناداست. او حقوق خوانده و هم اکنون دادستان دولت فدرال است. او تا دو سال پیش فعالیت های اجتماعی اش را با و برای جامعه ایرانی انجام می داد، اما از ۲ سال پیش بعد از ازدواج با همسرش که جزو پزشکان بدون مرز است، تصمیم گرفتند که با سفر به کشورهای فقیر و نیازمند انرژی خود را در خدمت مردم نیازمند آن کشورها بگذارند و به نوعی این شعر که “بنی آدم اعضای یک پیکرند” را زندگی کنند. از آن جمله می توان از سفرشان به پرو و اتیوپی نام برد و کمک به زنان محروم و فقیر این دو کشور.
لادن شهروز می گوید: در سفرمان به اتیوپی و شروع کار همسرم در بیمارستان متوجه شدیم که به دلیل نبود امکانات پزشکی مرگ و میر بخصوص بین زنان بسیار زیاد است و مثلا به خاطر نداشتن دستگاه اولتراساند زنان دچار عفونت می شوند و می میرند. تصمیم گرفتیم یک دستگاه ماشین اولتراساند بخریم و با خودمان به اتیوپی ببریم برای تامین بودجه اش، پولی را که دوستانمان برای ازدواجمان به ما هدیه داده بودند به این کار اختصاص دادیم. خوشبختانه توانستیم از کمپانی های بزرگ هم کمک بگیریم. ما چون بنیاد ثبت شده نداشتیم تصمیم گرفتیم زیر نام “جنرال هاسپیتال تورنتو” مرکزی به نام Dr. Mehrangiz Ashtari Memorial Found”” که در واقع اسم مادر من است که چند سال پیش به دلیل ابتلا به سرطان درگذشت را به وجود آوریم و کسانی که کمک می کنند کمک هایشان از طریق بیمارستان به حساب این مرکز ریخته می شود. و تا حالا هم توانستیم ۲۸هزار دلار جمع کنیم و با آن ماشین التراساند را هم خریدیم. البته تنها خریدن ماشین دردی را دوا نمی کند بلکه باید تکنسین هایی هم باشند که بتوانند با این گونه ماشین ها کار کنند. برای همین با دانشگاه و بیمارستان دانشگاه تورنتو صحبت کردیم برای در اختیار گذاشتن نیروی این تکنسین ها.
در واقع این ایده از آن جایی شروع شد که زنان برای مسائل خیلی پیش پا افتاده جانشان را از دست می دهند. امیدوارم که بتوانیم نظیر چنین کاری را ادامه بدهیم.
سیماسحر زرهی فارغ التحصیل دانشگاه ونکوور، کوشنده حقوق پناهندگان و زنان و روزنامه نگار، فعالیت های سیاسی اجتماعی اش را از دوران نوجوانی با گروه های سیاسی و حقوق بشری در قالب کمپین های مختلف شروع کرد.
سیماسحر زرهی می گوید: وقتی که من نوجوان بودم و فعالیت های سیاسی می کردم جامعه ایرانی مثل حالا نبود و شدیدا سیاست گریز بود. در واقع بعد از جریانات انتخابات دوباره جامعه ایرانی به مسائل سیاسی علاقمند شد و مسائل سیاسی از حالت تابو درآمد.
بی تردید می باید جامعه کانادایی را بخصوص برای کوشندگان سیاسی اجتماعی به قبل و بعد از ۱۱ سپتامبر تقسیم کرد. درست نیست که من در مقایسه با ایران بگویم که این جا شرایط سخت بود چون واقعا قابل مقایسه نبود با شرایط وحشتناک ایران اما به هر حال کار کوشندگان سیاسی سخت شده بود و جو کنترل و فشار کاملا محسوس بود. ما بر و بچه های دانشگاه که پیش از این در کمپین های مختلفی فعال بودیم بعد از ۱۱ سپتامبر و حمله به افغانستان ناگهان توجهمان به مسائل خاورمیانه جلب شده بود و ما فعالان سیاسی که به هر صورت نام مان در رسانه های کانادایی شنیده می شد یک دفعه از سوی رسانه ها مورد پرسش قرار گرفتیم چون می خواستند بیشتر بدانند و خوب ما هم خودمان زیاد چیزی نمی دانستیم چون اغلب مان در این جا بزرگ شده بودیم و همین شد که مجبور شدیم و برویم مطالعه کنیم در مورد افغانستان، عراق و کلا خاورمیانه تا بتوانیم جوابگو باشیم. و کم کم کمپین هایمان با مخالفت با جنگ و اشغال عراق و… شکل گرفت.
اولین باری که شروع کردم به دقت به ایران نگاه کنم بعد از یازده سپتامبر بود که چون با پناهنده های ایرانی کار می کردم و مهم بود که بیشتر درباره ی ایران و شرایطش بدانم. خیلی از وکیل هایی که با آنها کار می کردم به اطلاعات دسترسی نداشتند و نیاز به این داشتند که شرایط محیط ایران را برایشان توضیح داد.
اما توجه اصلی من به جامعه ی ایرانی در سال ۲۰۰۹ بود وقتی که ایرانیان اینجا در اعتراض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری در ایران تظاهرات کردند. دیدم که در میدان مل لستمن گروهی ایرانی جمع شده اند در دایره ای رو به خود و پشت به جمعیت ایستاده اند و تمام شعارهایی که می دهند به فارسی ست و آن وقت بود که فکر کردم باید کاری بکنیم تا صدایمان را به گوش غیرایرانی ها هم برسانیم، پس با سی بی سی و سی تی وی تماس گرفتم و خواستم که تظاهرات و اعتراضات جامعه ی ایرانی را پوشش دهند، اما متأسفانه جنگ پرچم درگرفته بود به طوری که نمی دانستم چگونه می شود این را برای خبرنگاری که می پرسید موضوع چیست، توضیح داد. خلاصه همه نگران بودند و جو متشنج، اما در هر صورت از آن موقع دیگر سعی کرده ام بخشی از فعالیتم را به جامعه ی ایرانی اختصاص بدهم.