انگارآدم وقتی چاق می شود، حرف هایش هم مثل خودش گرد و قلنبه می شود جوری که توی قوطی هیچ عطاری جا نمی گیرد؟
خانم هیلاری کلینتون وزیر امورخارجه آمریکا که از چاق شدنش معلوم می شود تازگی ها حقوقش اضافه شده و شب و روز چلوکباب می خورد! هفته پیش فرموده اند آیت اله خامنه ای باید در عمل حرام بودن بمب اتمی را ثابت کند.
این خارجی ها که نه حلال و حرام سرشان می شود و نه نجس و پاکی، خیال می کنند هر حرفی را می شود اثبات کرد و اصلا سرشان نمی شود که آدمیزاد هزار جورحرف می زند که قابل ثابت کردن نیست.
***
مرد شب خسته وکوفته از سرکار برمی گردد منزل، قبل از رفتن به حمام، برای اینکه همسرش شام درست و حسابی ای جلویش بگذارد، یک “دوستت دارم” هم خرج زنش می کند به امید اینکه آن شب پذیرائی گرمتری از او بشود!
فردا صبح که خانم می گوید عزیزم پول بده برم یک بلوز تازه بخرم، آقا نه تنها به فکر ثابت کردن دوستت دارمی که دیشب از دهانش پرید، نیست، بلکه با نامهربانی کامل و با عصبانیت می گوید: زن، خیال می کنی من شب تا صبح اسکناس چاپ می کنم؟
مثال دیگری از حرف هائی که قابل اثبات نیست برایتان بزنم:
در همین لحظه ای که بنده مشغول نوشتن این نوشته هستم، بی بی سی گزارشی منتشرکرد که به گفته محققین آمریکائی اگر انسان سگش را به محل کارش ببرد، دچار استرس کمتری می شود.
آخر این هم شد حرف؟ می شود چنین حرفی را ثابت کرد؟
فرض کنید که بنده کارمند شرکت برقم. سگم را هم برده ام اداره و بسته ام به پایه میز کارم که خیالم از بابت تنهایی سگه در منزل راحت تر باشد و آرامش بیشتری داشته باشم.
یک ارباب رجوع آمده و شکایت دارد که چرا هزینه برق من اینقدر زیاد شده؟
من دارم برایش توضیح می دهم که عزیز من در مملکتی که قیمت گوشت یکهو دو برابر می شود و به کیلوئی چهل هزار تومن می رسد، چطور می شود انتظار داشت پول برق چند برابر نشود؟
و طرف با عصبانیت اعتراض می کند که: مرد حسابی چرا مزخرف میگی؟ گرانی گوشت چه ربطی دارد به گرانی برق و اشتباه محاسبه؟
در همین لحظه باشکوه، سگ بنده با نگاه و واق واق شدید، به بنده می گوید من را به سرعت ببر توی باغچه جیش کنم وگرنه هرچه دیدی از چشم خودت دیدی!
به ارباب رجوع می گویم اجازه بده من سگم را ببرم توالت و برگردم تا برات ثابت کنم که همه گرانی ها مثل زنجیر به هم پیوسته اند.
ارباب رجوع فریاد می زند اون از قبض برقت، اون از استدلالت اینهم از کار کردنت. آخه اداره جای سگه؟
بگومگو بالا می گرد و با هم دست به یقه می شویم، سگ من به طرفداری از بنده پاچه ارباب رجوع را می گیرد و شلوارش را جر و واجر می کند. صدای واق واق سگ، فریادهای من و ارباب رجوع، مداخله همکاران، فریاد رئیس اداره، چنان قشقرقی بپا می کند که اعصاب همه درب و داغان می شود. همه چیز به هم می ریزد. همه عصبانی و کلافه فریاد می زنند. نگهبان به تصور اینکه سوءقصدی درکار است، با اسلحه می پرد وسط و فریاد می زند: دستها بالا. ارباب رجوع با فریاد به نگهبان می گوید بزن جا بابا، و با جیغ و داد به من می گوید از دستت شکایت می کنم و پدرت را درمی آورم.
رئیس اداره با فریاد می گوید صد دفعه گفتم اداره جای سگ نیست و تهدیدم می کند که اگر بار دیگر این سگ لعنتی نجس ات را بیاوری به محل کار، اخراجی.
و درست در همین لحظه، درآنسوی دنیا، محققان آمریکائی می گویند سگت را ببر اداره تا استرس کمتری داشته باشی!
شما بگین، با چه زبانی می شود به این آمریکائی ها ثابت کرد که از نظر ما همچنان که سگ نجس است، بمب اتمی هم حرام است؟!
بچه های سوریه هم آدمند!
اوضاع سوریه همچنان قاراشمیش است. صحبت از طرح صلح کوفی عنان است، اما در عمل بمب وخمپاره است که بر سر و روی مردم می بارد.
به گزارش خبرگزاری ها، درست چند روز پس از آنکه بشار اسد طرح صلح کوفی عنان را پذیرفت، کمیسر عالی حقوق بشر اعلام کرد که نه تنها سرکوب مخالفان به شدت ادامه دارد، بلکه صدها کودک سوری نیز بازداشت، شکنجه و مورد آزار قرارگرفته اند.
خبرنگار ما که به طور اتفاقی در اطراف قصر آقای اسد مشغول قدم زدن بود ، از پله ها بالا رفت تا از ایشان بپرسد قربان بچه ها را دیگر چرا؟ آنها که جزء معترضان نیستند یا از ارتش جدا نشده اند و به معترضان حکومت جنابعالی نپیوسته اند؟ آنها را چرا بازداشت می کنید؟
آقای اسد که تا جلوی پله های کاخ به استقبال خبرنگار ما آمده بود، با یک نگاه سئوال او را حدس زد و خیلی خودمانی پاسخ داد، ببین جانم، ما در سوریه سعی می کنیم عدالت را به همان غلیظی و لهجه ای که آقای احمدی نژاد تلفظ می کند رعایت کنیم.
این نوع عدالت که آنرا با الف می نویسند تا با عدالت معمولی قاطی پاطی نشود، هنگام دستگیرکردن افراد بین زن و مرد و کوچک و بزرگ فرق نمی گذارد و ما درگرما گرم بزن و بکش، یکدفعه یادمان افتاد که ای داد بیداد، ادالت را در مورد همه رعایت کرده ایم غیر از بچه ها!
این است که دستور دادیم حالا که طرح صلح کوفی عنان دنیا را راضی نکرده و خیلی ها می گویند به درد عمه اش می خورد، حق و حقوق کودکان سوریه به سرعت رعایت شود، بلکه روی هم رفته یک چیزی از آب دربیاید.
خبرنگار ما پرسید شنیده ام در طرح صلح کوفی عنان پیشنهاد شده که شما باید برای ۹ هزار نفری که در یکسال اخیردر سوریه کشته شده اند، یک فاتحه بدون الحمد بخوانید تا قضیه ختم بخیر شود؟!
اسد پاسخ داد درست می فرمائید. البته شاید ندانید که فاتحه بی الحمد خواندن کار بسیار مشکلی است چون آدم اشتباه می کند و الحمدش را هم به طور عادی می خواند، اما من برای نشان دادن حسن نیت خودم، با وجود سختی هایش، یک فاتحه بی الحمد برای آن ۹هزار نفر خواندم، اما زمین گذاشتن اسلحه را که آقای عنان خواسته در حال حاضر صحیح نمی دانم.
می دانید که سوریه در حال حاضر بسیار ناامن است و اگر سربازان من اسلحه هایشان را زمین بگذارند، این خطر وجود دارد که بچه ها خیال کنند اسباب بازی است و آنها را بردارند، بنابراین سلاح ها دست سربازان من باشد امن تر است!
خبرنگار ما مظلومانه خواست راجع به بچه های دستگیر شده سئوالی را مطرح کند، اما بشار اسد که چشم پزشک ماهری است، چنان نگاهی به خبرنگار ما کرد که فهمید بیشتر از کوپن اش حرف زده و حرفش را خورد.
اسد در حالی که راه بازگشت را به خبرنگار ما نشان می داد، با لحن یک فعال حقوق بشر، او را نصیحت کرد و گفت در مورد بچه ها بهتر است افکار قرون وسطائی خود را عوض کنید. آیا صحیح است که در قرن بیست و یکم بچه ها را دست کم بگیریم و وقتی اعتراف می کنند و مخفی گاه پدر و مادرشان را نشان می دهند، حرف شان را قبول نکنیم فقط به دلیل اینکه بچه اند؟ ما بچه ها را داخل آدم می دانیم و به اعترافاتی که می کنند احترام می گذاریم!
رکورد چاخان کردن شکسته شد
خیلی ها وقتی می شنیدند که آقای احمدی نژاد استاد دانشگاه هم بوده، باورشان نمی شد و می گفتند مگه میشه؟ یا می پرسیدند آخه چه جوری؟ چی درس می داده؟ و از این قبیل سئوالات.
هفته قبل که استاندار قم آمار مسافران نوروزی قم را منتشرکرد، همه قبول کردند که آقای احمدی نژاد نه تنها استاد دانشگاه، که پرفسور دانشگاه بوده و شاگردانی تربیت کرده که از نظر چاخان کردن رودست ندارند!
به نوشته سایت تابناک، حجت الاسلام والمسلمین محمد حسین موسی پور اعلام کرده است که تا پایان هشتمین روز نوروز، ۲۱ میلیون مسافر وارد قم شده است. یعنی یک چهارم تمام مردم ایران در عرض هشت روز به قم رفته اند!
میگن دو تا آدم چاخان با هم گپ می زدند. اولی گفت جات خالی دیروز رفته بودم شکار، در عرض ده دقیقه، یازده تا خرگوش، سه تا بلدرچین، چهار تا پلنگ، هفت تا روباه و سه تا آهو شکارکردم، گذاشتم روی کولم و برگشتم.
دومی با قیافه ای تمسخرآمیز پرسید فقط همین؟
اولی نگاه تندی به اوکرد و جواب داد بابا مگه با یک دونه تیر بیشتر از این میشه شکارکرد؟
دومی با پوزخند گفت زکی، تازه تفنگ هم داشتی؟!
محلی نامناسب برای ساز زدن
انتخاب محل برای نوازندگی بسیار مهم است. بدیهی است کسی که کنار صندوق صدقات می نشیند و کمانچه می زند، چیز دندان گیری گیرش نمی آید.
اگر این بابا می رفت کانادا و کنار کاخ آقای خاوری، مدیر عامل فراری بانک ملی می نشست و ساز می زد، بدون تردید آقای خاوری هروقت که از منزل بیرون می آمد، بابت اینکه قسر در رفت و بموقع توانست از مهلکه بگریزد، یک اسکناس دو هزار دلاری به او صدقه می داد.
می دانم که می گوئید اسکناس دو هزار دلاری وجود ندارد، بیست تا صد دلاری چی؟ آنهم وجود ندارد؟!
* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.