شماره ۱۲۰۹ ـ پنجشنبه ۲۵ دسامبر ۲۰۰۸

یک

نوشتن ویروس و دالان های الکترونیکی

وقتی برق نیست و کمپیوتر


در یک خانه ی کرایه ای ماهی هفت هزار افغانی

کابل پایتخت افغانستان!

این هم شد شعر؟

از خود می پرسی شعر واقعا همان کلماتی اند که در دالان های الکترونیکی

از انزوای هستی خود

چون پرتابی که ناچار به شعر؟


می بینی که تخیل راه را بر راهی

تازیانه ای را بر کلمه ای دیگر

تا این وحشی رام شود

و اگر نشد

مانند کمپیوتری که هنگ می کند و از کار می ایستد


دو


یکی بود که ویروس می نوشت

پشت یک لپ تاپ دیزلی نشانی را پیدا می کرد و

بسته ای محرمانه پُست می شد که شما را به تارنمای ویروسی پیوند می داد

۲۳ ساله هستم از فلوریدای آمریکا

دنبال کسی هستم که بتواند پیوند را دنبال کرده و مرا شاد کند

خب پذیرفتن اینکه بسته را باز کنی نه تنها برای شاد کردن کسی

تمام برنامه های کمپیوتر را باید متوقف کنی و

مسیر های امنیتی را مرور کرده و ۹۹، ۹۸، ۹۷

و همین گونه نزدیک شدن به انهدام رابطه ی صفر و یک!



ویروس نویس نیمی از بُتل آبجوَش را یکباره سرکشید و از انهدام

اول خانه ای در شرق پاریس

سه دقیقه بعد در استرالیا

مردی که کارمند است و در آخرین دقایق کار روز

باید به خانه اش برود و

به فاصله ی نیم ساعت بعد در یک میهمانی باشد

دقایقی بعد در فیلیپین، وقتی دختری ۱۹ ساله،

اندام افتاده ی خود را در یک چت روم نمایش می دهد .

تقریبا همزمان در مصر و

فردایش ویروس در کابل است.



سه


شما، شما، شما هم

بله شما و شما

شما بازداشت هستید!



چهار


به من می گویند ننویس!

اگر بنویسی،

گوانتاناموی امنیت ملی را نشانت می دهیم

اگر بنویسی ترا می کُشیم.

کابل تابستان ۱۳۸۶

دست ها ولچک زده و پاها در زنجیر

اینجا افغانستان است و این جا

به کدام سمت روان است که جنازه ای بر جنازه ای

وقتی که شعر ناچار می شود که ننویسد

اینجا زندان است



پنج


از یک گنجشک کابُلی پرسیدند

آدم ها چه می کنند

گنجشک کابُلی از تصور پاسخ جان داد