شماره ۱۲۲۳ ـ پنجشنبه ۲ اپریل ۲۰۰۹
آنشب که بینهایتِ باران و باد بود
نقش تو در ورای پنجره روئید
و گیسوان خیس تو،
بی اعتنا به باد،
بر شانه ها روان
تبرّک باران را
چون آب برچکیده ز بَرسَم ها ۱
تا جلگه های تشنه ی حیرانی
می بردند
مسحور ماندم
از عبادت باران و باد و
تو. . .
باران گذشت؛
اما، باد
خنیاگرانه در شب ایوان ما چمید
و خواند و خواند و خواند
تا گیسوان بارانی
آرام،
آرام
رقصان شدند
بر تپه های سرگردانی
و قلب من تغّزل باران و باد را ستود.
آمستردام، چهاردهم خردادماه ۱۳۸۷
۱ـ شاخه های باریک و کوتاه که موبدان با آئین ویژه از درخت گز یا انار می برند و دسته ای از آن را هنگام اجرای برخی مراسم در دست می گیرند.