ترجمه: حمید پرنیان
بعضیوقتها تماشاکردن یک فیلم مستند شبیه آن است که نشسته باشی پای سخنرانی یک پلیس اخلاق. دو ساعت مینشینی پای فیلم و وقتی از سالن میآیی بیرون احساس گناه میکنی و از دنیا و سرشت شیطانی انسانها پکر میشوی.
این فیلمها قلبهای زودباور و احساسی را تحت کنترل خویش میگیرند، فیلمهایی که با پرداختن به موضوعات روز مثل گرمشدن زمین و کارگران زحمتکش و فقر شهری، پر از صحنههای تسکیندهنده و عاری از خلاقیت و شادی یا زیبایی هستند.
من در گذشته، تماشاکردن فیلم مستند را وظیفهای اخلاقی میدانستم. به اکران این فیلمها که معمولا به شکل مراسم گلریزان برگزار میشوند میروم، درست همانطور که یک مومن کاتولیک یکشنبهها میرود کلیسا، من هم صلیبِ خودم را بر دوش میکشم.
بعد از اینکه کمک مالیام را میدهم، میروم توی اتاقی که پر از رفقای چپ است و سعی میکنم تا میتوانم کمتر به نشانهی سلام و احوالپرسی سر تکان بدهم و لب بجنبانم.
فرسودگیای که از این فیلمدیدنهای کسلکننده به من دست میدهد، این اواخر مرا وادار کرده تا از دیدن فیلمهای مستند کناره بگیرم. واقعا نمیتوانم بنشینم و یک فیلم ضعیف دربارهی زندانیان سیاسی شکنجه شده یا یک مادر تنهای فقیر تماشا کنم که برای سیر کردن به بچههایش مجبور به روسپیگری شده.
احساس میکنم که من از قبل به این مسایل ایمان آوردهام، دیگر چرا باید رنج نشستن پای یک منبر و موعظهی دیگر را تحمل کنم؟
در این حال و روز بودم که وارد تماشاخانهی Bell Lightbox شدم تا فیلم «قانون در این بخشها» به کارگردانی رانان الکساندر وویچز را ببینم، فیلمی اسرائیلی دربارهی اینکه ارتش و نظام قضایی اسرائیل چهطور قوانین را در مناطق اشغالی در نوار غزه حاکم کرده است.
وقتی توی سالن نشستم و به اطرافام نگاهی انداختم، ترسِ قدیمیام دوباره زنده شد. به خودم گفتم این فیلم که با فیلمهای کلیسایی یا آموزشی خیلی فرق دارد پس چرا مخاطباناش باز همان گروه فعالانی است که من میشناسمشان، با همان ظاهر همیشگیشان؛ جزوهها را در دست لوله کردهاند و آراسته به سنجاق سینه هستند.
برای اینکه حالام را بدتر کنند، کارگردان آمد و مقدمهای گفت. چند کلمه بیشتر نگفت، مثلا میخواست قبل از اکران فیلم به حضار بگوید که منِ کارگردان هم اینجا هستم. داشتم به فرار فکر میکردم؛ اما وسطِ ردیف عقب نشسته بودم که هر دو طرفاش کلی آدم نشسته بود، و نمیشد به راحتی از سالن خارج شد. پس نفس عمیقی کشیدم و دندانهایام را به هم فشردم و آمادهی بدترین اتفاق شدم.
چند دقیقهی اول فیلم که گذشت، فهمیدم دارم فیلم خاصی را تماشا میکنم. الکساندر وویچز بهرغم شخصیتِ عبوس و اخمویاش، آدم خلاقی است و میداند که چهطور داستان را تعریف کند تا مخاطب را تسخیر کند. برای اینکه بتوان دامنهی استعداد الکساندر وویچز را فهمید، باید گفت که فیلم دربارهی چیست. این فیلمِ مستند صرفا تشکیل یافته از یکمجموعه مصاحبه با قاضیها و ژنرالها و مسئولان قضایی اسرائیل که قانونی را تصویب کردهاند که بر مناطق اشغالی اعمال میشود.
سوژهها همه پیرمرد هستند، و همهی مصاحبهها در یک استودیو ضبط شده است؛ سوژهها مینشینند روی صندلیای که روی یک سکوی بالا آمده قرار گرفته و جلویشان یک میز است و روبهرویشان الکساندر وویچز است که سئوال میپرسد.
از فیلمهای مستند و سیاهسفیدی که از منطقهی غزه گرفته شده نیز در این فیلم استفاده شده و آنها را روی پردهی سفیدی که کنار سوژهها قرار دارد به نمایش میگذارند و گهگاه هم اسناد قانونی را نمایش میدهند.
اما اگر من همین چیزها را از قبل دربارهی فیلم خوانده بودم امکان نداشت به دیدن این فیلم میرفتم. چیزی که فیلم «قانون در این بخشها» را برجسته میسازد این است که الکساندر وویچز توانسته از این چیزها فیلمی بسازد که مخاطب را جذب خودش کند.
در بعضی قسمتهای حساس فیلم، همینکه سئوالهای گزنده طرح میشد، میتوانستید ببینید که مخاطبان همگی نفسها را حبس میکنند و منتظر امر اجتنابناپذیری هستند.
آنچه الکساندر وویچز ماهرانه انجام میدهد این است که اجازه میدهد دوربین زمان بیشتری روی سوژه بماند تا مکثهای گزنده و سئوالبرانگیز را بیشتر نشان دهد، و وقتی سکوت شکسته میشود اعترافاتی که افشا شده، روایتی فراموشنشدنی میسازند، روایتی از اینکه چهطور معیار عدالت میتواند دستکاری شود تا جنایات توصیفناشدنی اجازهی بروز پیدا کنند.
این فیلم نهتنها خیلی خوب ساخته شده، که تحقیقات ماهرانهای هم دربارهی موضوع صورت گرفته. الکساندر وویچز در این دو ساعت به مخاطب اجازه میدهد تا تاریخ دهها سالهی روند قانونی و مدارک و رونوشتهایی را ببیند که سیستم ناموزون قانونیای را افشا میسازد، سیستمی که بر جمعیت فلسطینی و سرزمینشان اعمال میشود.
این فیلم میتواند کسانی که عطای دیدن فیلمهای مستند را به لقایاش بخشیدهاند را دوباره عاشق این ژانر کند. «قانون در این بخشها» جایزهی ویژهی هیات داوران به ارزش ۵هزار دلار را از آن خویش کرده است.
دیگر برندگان جایزهی هاتداکس
یخِ تعقیبکننده (جف اورلووسکی، ایالات متحده): جایزهی انتخاب مردمی
دختران بوکسکار کابل (آریل ج. نصر): جایزهی پلورالیسم فوندیشن (۱۰هزار دلار)
عروس تایلندی من (دیوید تاکر، استرالیا): بهترین مستند بلند (۳هزار دلار)
نسا (لقمان خالدی، ایران): تقدیرشده
پنج قسمت از این خالیِ مُرده (آنا نیکیری، فنلاند): بهترین مستند کوتاه
کابوس خانوادگی (داستین گای دیفا، ایالات متحده): تقدیر شده
جایزهی دان هایگ (برای صدای تکین): میا دونووان، کارگردان مونترالی که «درون لارا راکس» را کارگردانی کرده.
جایزهی معرفی هنرمند اچبیاو: دو فیلم این جایزه را گرفتند: Tchoupitoulas به کارگردانی بیل و تورنر راس از ایالات متحده، و «یکزمانی در ماملودی».